صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

نويسندگان

وظایف مرکز ارتباطات استراتژیک وزارت خارجه آمریکا چیست؟

 

اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت خارجه، نیروهای ویژه ارتش ، مركز منابع آشكار وابسته به سیا و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند.

 

به گزارش جنگ نرم ، ارتباطات استراتژیک مقوله ای است که دولت آمریکا بدنبال بهره برداری از آن در راستای منافع خود است و در این راستا مرکزی را در وزارت خارجه خود تحت عنوان " مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم" بوجود آورده است. با این وجود اطلاعات کمی در مورد این مرکز در دسترس است و تنها یک صفحه اطلاعات درمورد این مرکز در اینترنت وجود دارد.

 

اخیرا ریچارد لوبان رئیس مستعفی این مرکز طی یک سخنرانی در ميزگرد ماموران بازنشسته ديپلماتيك و كنسولي آمريكا(DACOR) به تاریخچه ،ساختار و عملکرد این مرکز پرداخته است که در نوع خود جالب به نظر می رسد.

 

وی می گوید: اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت امور خارجه، فرماندهي عمليات ويژه(SOCOM)، مركز منابع آشكار و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقايد را برافروزد بلكه  در تلاش است تا ديدگاه و فعاليت تروريست‌ها را سياه‌نمايي كند.

 

وی می افزاید:عملیات اين مركز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار می‌گیرند: تعامل ديجيتالي، تهيه ابزارهاي موردنياز براي رابطين و همكاري با تيم‌هاي ويژه داخلي.اين مركز يك تيم نفوذ ديجيتالي دارد كه در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومي اغلب آنها عربي، ‌اردو و سوماليایی است.

 

*************

 

آنچه ملاحظه می کنید متن اظهارات لوبارون درمورد این مرکز است:

 

در ابتدا، اجازه دهيد از مسئولان مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم براي اين دعوت دوستانه تشكر نمايم. از اينكه يكبار ديگر اساتيد، روساي سابق و دوستان قديمي خود را در اين اتاق مي‌بينم، بسيار خوشحالم. حاضرين در اين جلسه از مخاطبان فهيم و بسيار باهوش بوده و البته خوب يا بد، از جدي‌ترين منتقدان بنده نيز به شمار مي‌روند. اغلب شما در پست‌هاي كليدي فعاليت داشته‌ايد و در مقطعي نيز متوجه شديد كه افراد همواره بازخورد كاملاً‌ صريح و روشني را به شما منعكس نمي‌كنند. آنها با شما همچون كودك ناتواني رفتار مي‌كنند كه به كمك نياز دارد و قصد ندارند پيامدهاي قابل‌تصور انتقادات سازنده را بپذيرند. همسر يا شريك شما هيچگاه ابراز ندامت نمي‌كند بويژه كسيكه 35 سال همواره در كنار شما حضور داشته است. پس از پايان مراسم سخنراني در آخرين شغل خويش، زمانيكه من و جين سوار اتوميبيل شديم فضاي خاصي بين ما حاكم شد. اول اينكه، همه جا را سكوت فرا گرفت. اگر اين سكوت كوتاه بود، معمولاً بعد از آن تعريف و تمجيدها بر زبان جاري مي‌گشت. اما اگر اندكي طولاني مي‌شد، مي‌دانستم كه قرار است نمره ج يا پايين‌تر به من بدهد و البته دليل آن را نيز فوراً متوجه مي‌شدم. اما نمره من همواره كامل بود. حتي زمانيكه اين نمره را دوست نداشتم‌، بايد مي‌پذيرفتم كه حق با اوست‌.

 

در تابستان سال 2010‌، پس از پايان چهار سفر متوالي خارج از كشور دوباره به ايالات متحده آمريكا بازگشتيم. اندكي بعد، به عنوان مشاور "جوديت مك‌هيل"(Judith McHale) معاون ديپلماسي عمومي وزير امور خارجه منصوب شدم. برخي از مقامات ارشد دفتر مك‌هيل و نيز اداره ضدتروريسم (C/T) در وزارت امور خارجه با من تماس گرفته و پيشنهاد دادند كه از ديپلماسي عمومي– يعني اشكال مختلف ارتباطات علني– جهت مبارزه با تبليغات سازمان القاعده بهره گيرم. رئيس‌جمهور با پيشنهاد وزارت امور خارجه مبني بر آغاز اين ماموريت جديد موافقت كرده بود. آنها دو اصل كلي داشتند كه از من خواستند در سرلوحه كارهاي خويش قرار دهم. گفتني است كه سفير "دان بنجامين"(Dan Benjamin) هماهنگ‌كننده اداره ضدتروريسم وزارت امور خارجه اين دو اصل را پيشنهاد داده بود. بنجامين بنيانگذار و حامي اصلي اين مركز جديد بود: بايد يك نهاد بين سازماني واقعي وجود داشته باشد و به نحو كاملاً موثري همانند يك پايگاه تحليلي در راستاي اهداف جامعه اطلاعاتي فعاليت نمايد. نام اين مركز از قبل انتخاب شده بود: مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم(CSCC) به همراه دو يا سه كارمند قرضي.

 

"شما الان هم اينكار را انجام مي‌دهيد؟"

وقتي از نيت خود درباره پذيرفتن دعوت به كار وزارت امور خارجه با جين حرف زدم، با استقبال گرم او روبرو شدم. جين سوالي پرسيد كه من نيز آن را در اينجا نقل‌قول مي‌كنم: "مگر هنوز هم اينكار را انجام مي‌دهيد؟" در اصل، حدود 10 سال از واقعه 11 سپتامبر گذشته است و بايد انتظار داشت كه اينگونه اقدامات در واقع به مثابه امور جاري برنامه‌هاي گسترده‌تري در راستاي عقيم گذاشتن فعاليت‌هاي القاعده و نفوذ بر آنها تبديل شده باشند. اما مسئله واقعاً چنين نبود، ‌بنابراين يكي از وظايف اوليه بنده اين بود كه بفهمم چرا اقدامات گذشته آن هم با استفاده از ابزارهاي ديپلماسي عمومي هرگز ادامه نيافت يا موفقيتي حاصل نكرد. در نهايت، يافته‌هاي خود را طي يادداشتي در سپتامبر 2010 جمع‌بندي نمودم.

 

اما قبل از تشريح آن، اجازه دهيد از خود رفع مسئوليت نمايم. بنده مامور ديپلماسي عمومي و كارشناس ضدتروريسم نيستم. باوجوديكه در سرويس خارجي يك آدم همه فن حريف هستم اما در گذشته همكاري اندكي با شركاي بين سازماني و ديگر سازمانها در حوزه مسائل ضدتروريسم داشته و فقط با برخي از كارشناسان با استعداد در حوزه ديپلماسي عمومي در ارتباط بودم. بنابراين زمانيكه دوباره به وزارت امور خارجه بازگشتم، با آميزه‌اي از مشكلات مختلف روبرو گشتم: مهارت محدود، زمان اندك براي تسريع امور و در اختيار داشتن فقط چند پيش‌فرض درباره نحوه حل اين مسئله. مطمئناً نيت پاك، زحمات فراوان و تعهد افرادي را كه قبلاً در جهت مبارزه با تبليغات گروههاي تروريستي تلاش نمودند، را هرگز زير سوال نبردم. لازم به ذكر است كه برخي از اين افراد بعدها به مركز جديد ملحق شدند.

 

درسهايي از اقدامات گذشته

زمانيكه با افراد مختلف درباره اقدامات گذشته و استفاده از ابزار ديپلماسي عمومي در جنگ عليه تروريسم گفتگو نمودم، به اين نتيجه رسيدم كه يك سري مسائل مرتبط با هم وجود دارد كه به اعتقاد من بايد مورد توجه قرار گيرند البته به شرط آنكه مركز جديد اين فرصت را داشته باشد كه براي طولاني مدت فعاليت نمايد. پس بيائيد صرفاً به اجراي موفقيت‌آميز اين ماموريت بيانديشيم. اول اينكه، مسئله مديريت مطرح است. عليرغم شور و اشتياق فراواني كه در ابتداي ماموريت بين مسئولان بلندپايه به چشم مي‌خورد، مقامات ارشد وزارت امور خارجه اين علاقه را هرگز به طور جدي دنبال نكردند و تمايل داشتند تا ماموريت فوق را از اين زاويه بنگرند كه به طور غيررسمي و توسط گروهي از افراد كه با يكديگر در ارتباط هستند، قابل تحقق است. پس نيازي نيست كه يك نهاد دائمي در درون سازمان فعاليت نمايد. در اين راستا، احتمالاً عوامل ديگري از وزارت امور خارجه و اين نهاد بين سازماني در تمركز بر روي دستاورد نهايي آن تعلل نمودند كه ظاهراً اين مسئله باعث گرديد نتوانند حمايت دائمي مديران را جلب نمايند.

 

در سوابق موجود اطلاعات اندكي درباره پروژه‌هاي گذشته وجود دارد، بطوريكه آنها عملكرد خود را به جامعه اطلاعاتي گزارش مي‌دادند اما در برقراري سيستم و رويه‌هاي مختلف با هدف بهره‌برداري از جامعه اطلاعاتي به شيوه‌اي منسجم و دائمي ناكام ماندند. به‌علاوه، آنها برخي اوقات در برابر "عدم پيشرفت ماموريت" تسليم شده يا ماموريت خود را به شيوه‌هاي مختلف، مثلاً "جنگ عقايد" دنبال كردند كه اين مسئله درك نقطه آغاز و پايان ماموريت را بسيار دشوار مي‌سازد. ضمناً، دريافتم اين اقدامات تا حدود زيادي در ستادهاي فرماندهي تصميم‌گيري مي‌شدند كه اندك اطلاعات ورودي آنها از جانب افراد حرفه‌اي در اين حوزه و منابع گوناگون هيات‌هاي نمايندگي خارج از كشور تامين مي‌گرديد. نهايت اينكه، در يادداشت خود به خلاصه‌اي از نتايج اشاره نمودند و فكر ‌كردم بد نيست كه دوباره تكرار كنم اين "مسئله واقعاً‌ دشوار" است. هيچ راه‌حل ساده‌اي براي اين مسئله وجود ندارد. زيرا در تلاشيم تا بر رفتار افرادي تاثير گذاريم كه دسترسي به آنها بسيار سخت است و اينكه جهان را از پشت عينك كاملاً متفاوتي مي‌نگرند. اين مسئله شبيه به فروختن نوشابه‌هاي گازدار يا رايانه‌هاي كوچك نيست. پس، بايد هشيار باشيم يا حداقل درسهايي را در سرلوحه امور خويش قرار دهيم كه از جهان بازاريابي و تبليغات آموخته‌ايم.

 

عنصر سازنده

 

با تشكيل تيم تخصصي براي مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، تجربيات گذشته اهميت فزاينده‌اي يافت. صراحتاً مي‌گويم، در اواخر سال 2010 تعداد افراد بدبين در وزارت امور خارجه و ديگر آژانسها بيش از تعداد كساني بود كه تصور مي‌كردند اين اقدام جديد تا اندازه‌اي متفاوت از گذشته خواهد بود. بنابراين‌، همزمان با ايجاد ظرفيت لازم مي‌بايستي دائماً اهميت آنها را به اثبات برسانيم حتي پيش از آنكه به قابليت واقعي آنها دست يابيم. نيروي هوايي در اغلب موارد فقط هواپيما به آسمان نمي‌فرستد بلكه همزمان هواپيما نيز مي‌سازد اما ما حق انتخاب نداشتيم. پس، بلافاصله بر دو يا سه عامل كليدي تمركز نموديم: اول اينكه، به مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم يك شخصيت نهادي داده شد تا مطمئن گردند مقامات كاخ سفيد و شوراي امنيت ملي از اين مركز به عنوان يك نهاد قانوني بين سازماني حمايت خواهند كرد. اين هدف از طريق فرمان اجرايي تحقق يافت كه يك سال پس از آغاز فعاليت سازمان صادر گرديد، يعني پس از آنكه اغلب شركاي بين سازماني را متقاعد ساختيم ما در ماموريت خود كاملاً جدي هستيم. اين مسئله همچنين به معناي تخصيص بودجه منطقي براي حداقل دو سال آينده بود.

 

ضمن اينكه، بنده به افرادي افتخار مي‌كنم كه با تلاش خويش پايه‌‌هاي اين مركز را بنا نهادند. اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت امور خارجه، فرماندهي عمليات ويژه(SOCOM)، مركز منابع آشكار و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند. آنها كوله‌باري از تجربه‌، ميل به نوآوري و متفاوت بودن و نيز صبر و تحمل زياد را با خود به همراه آوردند. اين تجربيات به من كمك نمود تا بفهمم پيدا كردن افراد مناسب براي اين شغل تا چه اندازه مهم است. اما اجازه دهيد در اينجا به نكته بسيار مهمي اشاره كنم: اين مركز بدون وجود علاقه شخصي هيلاري كلينتون وزير امور خارجه و دخالت‌هاي وي در مقاطع حساس هرگز شكل نمي‌گرفت. زمانيكه از درك واكنش‌ها مستاصل گشتم، وزير كلينتون مسئوليت سنگيني را برعهده گرفت.

 

از ديگر اولويت‌هاي اين مركز برقراري ارتباط با واحد تحليل جامعه اطلاعاتي است كه در چارت سازمان واحدي براي اين هدف در نظر گرفته شده است و يكي از ماموران ارشد اطلاعاتي مسئوليت آن را برعهده دارد كه تحليل‌ها را در اختيار واحد عمليات قرار مي‌داد. از همان روزهاي آغازين، جامعه اطلاعاتي افراد فوق‌العاده‌اي را براي همكاري با مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم معرفي نمود. آنها نه تنها تحليل‌گران بااستعدادي هستند بلكه از آنها انتظار مي‌رود با مهارت خاصي در حوزه تجزيه‌وتحليل و البته موردنياز براي ساير پروژه‌ها به سازمان‌هاي متبوع خويش باز گردند. ادغام اينگونه اطلاعات در عرصه ديپلماسي عمومي همچنان رو به پيشرفت است و در اين پروسه بسترهاي جديدي را فراهم نموديم. در وزارت امور خارجه اولين SCIF ديپلماسي عمومي را بنيان نهاديم، مركز امني كه در آن تحليل‌گران اطلاعاتي به راحتي مي‌توانند نتايج خود را پردازش نموده و با ساير رابطين همكاري نزديكي داشته باشند. اين نوع مركز هزينه‌بر بوده اما بيانگر تعهد سازمان است. در اين راستا، بايد به نقش جوديت مك‌هيل معاون سابق امور ديپلماسي عمومي وزير امور خارجه اشاره كنم. وي دريافت كه براي آغاز فعاليت مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، راه اندازي SCIFو جذب كاركنان بيشتر پول لازم است. ضمن اينكه، مك‌هيل فضاي سياسي لازم براي فعاليت و نوآوري را مهيا ساخت و هرگز در جزئيات امور دخالت نمي‌كرد اما همواره ما را تحت حمايت خود داشت. ساير مقامات قبل از وي نيز به همان اندازه موثر بودند و مبارزه با افراط‌گرايي خشونت‌آميز را علناً به مثابه هدف ديپلماسي عمومي ايالات متحده آمريكا به رسميت شناختند.

 

دليل ديگري نيز وجود داشت كه فكر كردم تاكيد بر اصل تجزيه‌وتحليل نه تنها از جنبه اطلاعات بلكه از جهت منابع ديگر نيز بسيار حائز اهميت است. همگان دريافتيم كه بايد تلاش وافري را براي درك مخاطب صرف نماييم، پيش از آنكه تلاش كنيم بهترين محتوا يا تكنيك را انتخاب نماييم. سازمان فعاليت خود را با گروه القاعده آغاز نموده و نگاه تحليلي خود را به اعضاي آن معطوف ساخت. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم فهرستي از كارشناسان را تهيه نموده تا در خصوص اين گروهها و محيط عملياتي آنها به مركز مشاوره دهند. همچنين روابط همكاري نزديك با سازمان مشابه در دولت بريتانيا برقرار ساخته است تا تحليل‌هاي خود را با يكديگر به اشتراك گذارند. و در نهايت، توسعه قابليت ارزيابي يافته‌هاي خود و تاثير آنها را در دستور كار قرار دادند.

 

بنابراين، دستاورد اين مركز چيست؟

در حوزه ارتباطات واقعاً چه كاري انجام داديم؟ روزهاي پاياني ماه فوريه سازمان را ترك نمودم، پس اطلاعات من تقريباً به روز است، اما اجازه دهيد چند نمونه از تكنيك‌هاي يكسال‌ونيم اخير فعاليت مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم را تشريح نمايم. عملیات اين مركز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار می‌گیرند: تعامل ديجيتالي، تهيه ابزارهاي موردنياز براي رابطين و همكاري با تيم‌هاي ويژه داخلي.

 

اين مركز يك تيم نفوذ ديجيتالي را به ارث برده، دوباره بر آن تمركز نموده و آن را توسعه داده است كه در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومي اغلب آنها عربي، ‌اردو و سومالي است. اين افراد- كه وزير كلينتون در سخنراني‌هاي عمومي خود به آنها اشاره مي‌كند- مستقيماً در مباحث اتاق‌هاي گفتگو آنلاين شركت نموده، فيلم‌هاي خاصي را منتشر ساخته و در حوزه رسانه اجتماعي فعاليت مي‌كنند. هدف آنها تاثيرگذاري بر مباحث جاري در محيط آنلاين است تا بدين ترتيب مطمئن گردند افراط‌گرايي را همواره خنثي مي‌سازند كه عامل ترويج خشونت است. آنها تصميم ندارند افراد جذب شده را دوباره به جامعه باز‌گردانند بلكه در تلاشند تا تعداد جذب نيروهاي جديد را كاهش دهند. علاوه بر شركت در مكالمات آنلاين، اين افراد براي تقويت ديدگاه‌هاي خود از تصاويري سود مي‌جويند كه راساً تهيه نموده و اغلب به ضعف ادعاهاي القاعده اشاره مي‌كنند.

 

دومين رويكرد تهيه مطالب موردنياز براي مقامات و ديگر رابطين دولت آمريكاست. اينها شامل "جعبه ابزارها و الگوهای ارتباطاتی" بودند كه به آدم‌ربايي تروريستي از طرق مختلف يا با استفاده از صداي قربانيان عليه روايت تروريسم واكنش نشان مي‌دهند. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم با همكاري مركز منابع آشكار جامعه آنلايني را در درون دولت توسعه داده است كه مطالب مفيدي را پيرامون ضعف القاعده و وابستگان آن در اختيار مخاطبان هدف قرار مي‌دهد. براي مثال، اطلاعات موجود در رسانه‌هاي نوشتاري و تصويري درباره يكي از نقاط آسيب‌پذير القاعده– پرونده وحشتناك قتل‌عام مسلمانان- را گردآوري نموديم. همچنين از يك پروژه كمك‌هاي بلاعوض براي انتخاب پست‌هاي خود در خارج از كشور با هدف همكاري با سازمانهاي غيردولتي محلي و ديگر گروهها در خصوص اثبات انعطاف‌پذيري جوامع در صورت رويارويي با تروريسم حمايت كرديم. با تاكيد بر پروژه‌هاي فوق، اين فرضيه را به محك آزمون گذاشتيم كه انعطاف‌پذيري مي‌تواند وزنه سنگيني عليه تروريسم باشد و فرض مي‌كند كشورها و جوامع عليرغم حملات گروههاي تروريستي مي‌توانند اقدام نموده و بدون اعمال تغييرات بنيادين و غوطه‌ور شدن در هرج‌ومرج و ترسي كه تروريستها اميدوارند همه جا را فرا گيرد، به موفقيت دست يابند.

 

سومين حوزه وظايف اين سازمان برنامه‌ريزي براي پشتيباني ارتباطات از مراكز خاص در كشورهايي است كه با تهديدات و حوادث تروريستي مواجه مي‌گردند. براي مثال، اين سازمان به دولت پاكستان كمك نمود تا براي مقابله با افراط‌گرايي خشونت‌آميز، ساختار ارتباطات را توسعه دهد و دو تبعه آمريكايي-پاكستاني بااستعداد را جذب نمود تا با دولت و جامعه مدني پاكستان در اين حوزه‌ها تعامل داشته باشند. ضمناً، مديران سازمان تمام تلاش خود را بكار بستند تا به كارشناسان دولتي و نظامي براي مبارزه با گروه تروريستي الشباب در سومالي كمك نمايند. اين برنامه‌ها با حمايت ساير نهادها كه پس از ترك من به تدريج توسعه يافتند، تا حدودي بر اين اصل مسلم تمركز مي‌نمايند كه براي درك آن بايد خود را به اين مسئله نزديك گردانيده و بر آن تاثير گذارند.

 

نقش عوامل خارجي

 

در بحبوحه زمان تشكيل مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، دو متغير خارجي بايد مورد توجه قرار مي‌گرفت كه تاثير شگرفي بر فعاليت ما داشتند. اول اينكه، محمد بوعزيزي دسامبر 2010 در سيدي بوزيد تونس خود را به آتش كشيد و يك سري حوادثي را رقم زد كه تا به امروز همچنان ادامه دارند. از نگاه ما، يكي از اثرات اصلي حادثه فوق اين بود كه گروه القاعده را- حداقل به طور موقت- به حاشيه كشاند. براي مثال، شبكه الجزيره براي پوشش اين خبر ابزارهاي بهتري در اختيار داشت و مردم خاورميانه نيز تلاش نمودند تا فرصت مهيا شده براي ترويج دموكراسي را مغتنم شمارند و به سخنان الظواهري اصولاً اهميتي ندهند. البته، دومين عامل خارجي كشته شدن رهبران القاعده از جمله بن لادن و ديگر طراحان و رابطين كليدي سازمان القاعده بود. نقش اعضاي اين سازمان در يمن و سومالي افزايش يافت اما تصوير يك گروه سازمان‌يافته و كارآمد از القاعده ناگهان به دست فراموشي سپرده شد و در نتيجه توانايي جذب نيروهاي با استعداد نيز تحليل رفت.

 

 

 

چه مسئله‌اي موثر واقع مي‌گردد؟

 

نهايت اينكه، در خصوص آنچه كه فكر مي‌كرديم در مورد ارتباطات ضدتروريسم موثر واقع مي‌گردد يا نمي‌گردد، پارادايم نسبتاً قوي را توسعه داديم. در اين راستا، تاكيد بر نقاط ضعف و تناقضات القاعده بسيار حائزاهميت بود. مخاطب هدف در تلاش است تا تصميم بگيرد آيا در اقدامات خشونت‌آميز دخالت نمايد يا خير. هدف سازمان كاشتن بذر سوء‌ظن و ترديد در مورد سازمانهاي تروريستي و دور ساختن آنها از اين مسير است. اين مركز بر تحسين يا تنفر افراد از ايالات متحده آمريكا تاكيدي ندارد و اينكه آيا آنها را دوست دارند يا خير. هدف تبليغ سبك زندگي آمريكائيان نيست. سايرين در حوزه ديپلماسي عمومي با استفاده از انواع ابزارهاي گوناگون به اين مسائل مي پردازند. علت وجودي سازمان كمك به كاهش جريان جذب نيروهاي جديد به گروههاي خشونت‌طلب از طريق تاثيرگذاري بر اين گروه كوچك و محيط اطراف آنهاست. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقايد را برافروزد بلكه بيشتر در تلاش است تا ديدگاه و فعاليت تروريست‌ها را سياه‌نمايي كند. ايده تروريسم عليه ايالات متحده آمريكا نه شايع است و نه در اقصي نقاط جهان پذيرفته شده است، همانطور كه در مورد تروريسم داخلي نيز صادق است. براي محافظت از ايالات متحده آمريكا، تصور بر اين بود كه بايد بر اين گروه بسيار كوچك اما به طور بالقوه بسيار خطرناك همچنان تمركز نماييم كه خشونت آنها را وسوسه مي‌كند. اين همان ديپلماسي عمومي تخصصي است كه به مهارت و تلاش قابل ملاحظه‌اي نياز دارد.

 


درسهاي آموزنده

 

اجازه دهيد سخنان خود را با چند درس آموزنده و پيشنهاد به پايان برسانم. همانطور كه بيان داشتم اين حوزه تخصصي است. براي نمونه، مامور ديپلماسي عمومي وزارت امورخارجه در هيات نمايندگي خارج از كشور شرح وظايف گسترده‌اي دارد كه بايد آنها را مديريت كند. اغلب اين وظايف بر دفاع از سياست كنوني در مقابل مخاطبان خارجي يا سازماندهي برنامه‌هاي فرهنگي تمركز دارند. اينكه از ماموران فوق انتظار داشته باشيم تا زمان و تلاش خود را به اجراي برنامه‌هاي پيچيده اختصاص دهند كه فقط مخاطبان بسيار اندكي را هدف قرار مي‌دهد، ‌بسيار دشوار است. پس از ترك سازمان به اين نتيجه رسيدم كه اگر مي‌خواهيم در اين حوزه موفق شويم بايد افرادي را انتخاب نماييم كه در اين حوزه تجربه و تخصص لازم را داشته باشند. پس، مي‌توان اينگونه جمع‌بندي نمود: به عنوان يك ملت، بر توسعه تيم‌هاي ويژه آبي-خاكي-هوايي تفنگداران نيروي دريايي(SEAL) براي انجام وظايف كاملاً تخصصي و بسيار دشوار ضدتروريسم سرمايه‌گذاري نموديم. براي انجام امور كاملاً تخصصي و دشوار ديپلماسي عمومي نيز بايد همين روش را اتخاذ نماييم. در راستاي مقابله موثر با تبليغات تروريسم، به مهارت‌هاي زبان خارجي نياز است. اين افراد بايد تجربيات كافي براي فعاليت در فرهنگ‌هاي مختلف را داشته باشند كه مخاطبان هدف در آن محيط زندگي مي‌كنند و بايد از مركز پيشرفته تحليل اطلاعات پشتيباني نمايند. بذرهاي اين رويكرد در مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، تيم‌هاي عمليات پشتيباني اطلاعات نظامي(MISO) و ساير مراكز كوچك در اين سيستم وجود دارد اما زمان براي تمركز بين سازماني جهت تشكيل و تقويت تيم‌هاي ارتباطات ضدتروريسم به پايان رسيده است. معتقدم كه اين مسئوليت بايد به مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم محول گردد.

 

دومين توصيه در خصوص همكاري بين سازماني است. به اعتقاد من، مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم نمونه خوبي از تلاش بين سازماني است كه موثر واقع مي‌گردد. تيمي متشكل از 30 نفر يا افراد بااستعداد با طيفي از ارتباطات سازماني در اين مركز گرد هم آمدند. اما اين همكاري نياز به توجه مديران ارشد دارد، ‌در غيراينصورت به اضمحلال كشيده خواهد شد. با كاهش بودجه سازمان، مي‌توان اميدوار بود كه انگيزه براي يافتن روشهاي بهتر جهت تقسيم وظايف و قابليت‌ها وجود دارد و فكر مي‌كنم اغلب مسئولان بلندپايه نيز با ديدگاه من موافق باشند. با اينحال، ‌مي‌ترسم كه عكس اين حالت رخ دهد– اينكه آژانسها با ماموران خود به دور برنامه‌هاي موردنظر حلقه بزنند و آنها را از وظايف بين سازماني دور سازند. هر زمان كه نمايندگان كنگره را درباره فعاليت مركز توجيه نموديم، آنها كاملاً از ما حمايت نموده و عمدتاً مي‌پرسيدند كه چگونه مي‌توانند به ما كمك كنند. بارها گفته‌ام كه يافتن راههاي جديد براي شناسايي و ترغيب آژانسهاي مختلف جهت همكاري موثر بين سازماني از اولويت وظايف بنده است.

 

سومين پيشنهاد بر ارتباطات علني تمركز دارد، يعني ديپلماسي عمومي در برابر ديگر اشكال نفوذ. مدتي قبل از آغاز فعاليت سازمان، با افرادي صحبت كردم كه معتقد بودند براي انتقال پيام ضدتروريسم بايد به نظرات مشورتي افراد معتبر نيز توجه نماييم. آنها اطمينان دارند كه منابع رسمي دولت آمريكا نمي‌توانند خود را با اين ماموريت وفق دهند. بنده نيز با اين مسئله موافقم كه نظرات ديگري وجود دارند كه مطمئناً از اعتبار بالايي برخوردارند اما براي لحظه‌اي تصور نكردم كه نظرات دولت آمريكا نامربوط است يا گوش شنوايي براي آنها وجود ندارد. افراد در اقصي نقاط دنيا مي‌خواهند بدانند ما به چه فكر مي‌‌انديشيم و اغلب آنها از ما مي‌خواهند كه بدانيم آنها به چه فكر مي‌كنند. براي مثال، مبلغان تروريسم در دنياي مجازي اغلب با روشهاي زننده و الفاظ ركيك به نظرات ارسالي تيم نفوذ ديجيتالي واكنش نشان مي‌دهند اما آنها احساس مي‌كنند بايد از خود واكنش نشان دهند و از عقايد باطل خود دفاع نمايند.

 

در پايان، يك‌بار ديگر از مسئولان مركز DACOR‌ سپاسگزاري مي‌نمايم چون اين فرصت را در اختيار بنده قرار دادند تا برخي از يافته‌هاي پروژه خود را كه در كنار افرادي متعهد، ‌باهوش و علاقمند– نظامي و غيرنظامي- بدست آوردم، به اطلاع همگان برسانم. زمانيكه برخي از روي بدطينتي از خدمات دولت انتقاد مي‌كنند، فقط مي‌توانم بگويم كه اين افراد فاقد نبوغ و ابتكار هيچ شباهتي به كارمندان دولتي ندارند كه بنده آنها را شناخته‌ام. آنها شايسته احترام و قدرداني هستند. از توجه صميمانه شما سپاسگزارم.

 

***

 

سفير (بازنشسته) ريچارد لوبارون پس از 30 سال فعاليت اخيراً وزارت امور خارجه را ترك كرد. وي از سپتامبر 2010 تا فوريه 2012 رياست مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم را برعهده داشت. از جمله مناصب قبلي لوبارون ميتوان به سفير كويت، معاون رئيس هيات نمايندگي در لندن و تل آويو و برخي مشاغل ديگر در واشنگتن و خارج از كشور اشاره نمود.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:29 ] [ محمدسلطانی ]

 

جنگ سایبری

 برخی حوزه‌ی مجازی را پنجمین حوزه از نبرد می‌دانند. تحلیل‌گران نظامی، حوزه‌ی مجازی را به عنوان یک دامنه‌ی جدید در حوزه‌ی جنگ به رسمیت شناخته‌اند که اهمیت آن در حال حاضر در حال فزونی گرفتن از سایر حوزه‌هاست. وجود نداشتن قوانین بین‌المللی باعث شده که هر کشوری به خود اجازه دهد تا برضد کشور دیگر وارد جنگ مجازی شود...

 

گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/سعید واحدی‌فرد؛ «با آنکه از نظر واردات ارتباطاتی، ایران سخت‌ترین محدودیت‌ها را دارد با این حال، تکنولوژی‌های اطلاعاتی در این کشور در سطح بالایی قرار دارند و ایران در کنار روسیه از قدرتمندترین کشورها در زمینه‌ی جنگ مجازی محسوب می‌گردد.»

 

فضای مجازی فضایی است که قوانین خاص خود را دارد. امروزه تهدیدها در قالب شبکه‌های رایانه‌ای و مخابراتی رو به افزایش است. بخش‌های کلیدی اقتصاد تمامی کشورها در حال حاضر، از جمله امکانات دولتی و خصوصی، بانک‌داری و امور مالی، حمل‌ونقل، تولید، پزشکی، آموزش و پرورش و دولت، همگی برای انجام عملیات روزانه وابسته به رایانه هستند. فضای مجازی ابزاری برای قدرت و ثروت است. اگر از آن استفاده نکنیم دیگران از آن استفاده خواهند کرد و آن هم برضد ما. گاهی به دلیل ناشناخته بودن منبع حمله؛ فضای مجازی به مکانی ایده‌آل برای جنگ تبدیل شده است. برآورد سال گذشته نشان می‌دهد که دولت آمریکا از محل حملات سایبری در جهان، 100 میلیون دلار خسارت دیده است.

 

 جنگ مجازی اشاره به درگیری‌ها در فضای مجازی با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک دارد. این مفهوم به جنگ اطلاعاتی اشاره دارد، درست به مانند جنگی واقعی که البته در مورد انگیزه‌های این جنگ و جنگ واقعی اختلاف نظر وجود دارد. تعریف دقیق جنگ مجازی به «اقدام‌های انجام شده توسط دولت یک کشور و سایر افراد به منظور نفوذ در رایانه‌ها و شبکه‌های سایر کشورها جهت اقدام‌های تخریب و آسیب اشاره دارد که این روش از راه روش‌های الکترونیکی صورت می‌گیرد.» کشورهایی با فناوری و متخصصان عقب مانده از قافله‌ی جهانی، بازنده‌ی جنگ مجازی هستند. این جنگ می‌تواند اقتصاد را فلج کند، موجب درگیری‌هایی در داخل و خارج کشورها گردد و بهره‌وری نیروی نظامی را کاهش دهد.

 

هدف از حمله‌ی سایبری، دست‌یابی به اطلاعات سایر کشورها، ایجاد وقفه در تجارت و یا ایجاد خدشه در زیر ساخت‌ها مانند: «آب، برق، حمل‌و‌نقل و...» به نحوی که هزینه‌های اقتصادی را افزایش دهند. در 5 سال گذشته میزان حملات سایبری در سطح جهان بسیار افزایش یافته است.

 

نقطه‌ی شروع برای جنگ مجازی را جنگ «بالکان» می‌دانند که نیروهای متخاصم سعی در نفوذ به اطلاعات یک‌دیگر داشته‌اند. امروزه رشد شبکه‌های رایانه‌ای بسیار سریع‌تر از رشد نرم‌افزارهای امنیتی مرتبط به آن‌هاست.

 

هنوز زیر ساخت‌های کافی برای جلوگیری از حملات سایبری در سیستم‌های رایانه‌ای کشورها تعبیه نشده است. فضای مجازی به یک مکان بالقوه برای جرایمی این چنینی تبدیل شده است. میلیاردها دلار بدون کمترین امنیتی در فضای سایبر روزانه جابه‌جا می‌شوند و بخشی از مهم‌ترین اطلاعات دولتی و شخصی بدون کمترین امنیتی در فضای مجازی وجود دارند که خطر حملات سایبر را افزایش می‌دهند.

 

برخی حوزه‌ی مجازی را پنجمین حوزه از نبرد می‌دانند. تحلیل‌گران نظامی، حوزه‌ی مجازی را به عنوان یک دامنه‌ی جدید در حوزه‌ی جنگ به رسمیت شناخته‌اند که اهمیت آن در حال حاضر در حال فزونی گرفتن از سایر حوزه‌هاست. درست به مانند ابعاد دیگر درگیری نظامی مانند، زمین، دریا، هوا و فضا.

 

وجود نداشتن قوانین بین‌المللی باعث شده که هر کشوری به خود اجازه دهد تا برضد کشور دیگر وارد جنگ مجازی شود. در حال حاضر کشور ایالات متحده در جهان مرکز فرماندهی فضای مجازی را در پنتاگون راه اندازی کرده است که هدف از ایجاد آن حمله به شبکه‌های سایر کشورها و دفاع در مقابل حملات مجازی است. همچنین آژانس امنیت اطلاعات و شبکه‌ی اروپا[1] نیز چنین مرکزی است.

 

در سال 2011م. مجله‌ی «اکونومیست» نوشت که چین برنامه‌ی ویژه‌ای دارد تا در نبرد اطلاعاتی قرن بیست و یکم، پیروز گردد. همچنین این مجله بیان داشت که سایر کشورها مانند اسراییل، روسیه و کره شمالی برنامه‌ی ویژه‌ای برای جنگ مجازی دارند که در این بین باید گفت که ایران دومین قدرت بزرگ در عرصه‌ی نبرد مجازی است. گویا این جنگ خیلی وقت است که برضد کشور ما شروع شده است. هنوز اخبار مبتنی بر حمله‌ی ویروس «استاکس نت» به تأسیسات اتمی نطنز از سر زبان‌ها نیفتاده بود که خبر مربوط به حمله‌ی ویروس «فلیم»[2] بر صدر اخبار جای گرفت.

 

در ابتدا بیان شد که این ویروس یک ویروس جاسوسی است اما اکنون با اطلاعات به دست آمده بیان می‌شود که این ویروس در واقع هدف خراب‌کاری داشته است. خراب‌کاری یکی از اهداف جنگ سایبری است. در سال 2012م. «نیویورک تایمز» گزارش داد که اوباما رئیس‌جمهور ایالات متحده دستور حمله‌ی سایبری به تأسیسات اتمی ایران را صادر کرده است.

 

انواع تهدیدهای مختلف ناشی از جنگ سایبر

 

1. جاسوسی و نقض امنیت ملی؛

 

جاسوسی سایبر به عملی اشاره دارد که به منظور به دست آوردن اسرار (حساس، اختصاصی و یا اطلاعات طبقه‌بندی شده) از افراد، رقبا، گروه‌ها، دولت‌ها و دشمنان، برای استفاده‌ی نظامی، سیاسی یا اقتصادی با استفاده از روش‌های بهره‌برداری غیر قانونی در اینترنت، شبکه، نرم‌افزار و یا رایانه صورت می گیرد.

 

2. خراب‌کاری[3]؛

 

فعالیت‌های نظامی که با استفاده از ماهواره و رایانه برای اختلال در تجهیزات دشمن صورت می‌پذیرد، خراب‌کاری نام دارد. زیرساخت‌های برق، آب، سوخت، ارتباطات، حمل‌ونقل و ... ممکن است در جنگ مجازی در معرض خطر باشند. سایر تهدیدها می‌تواند شامل سرقت اطلاعات کارت‌های اعتباری، اختلال در برنامه‌ی قطارها و یا حتی بازار سهام باشد.

 

3. شبکه‌ی برق.

 

شبکه‌های انتقال برق به دلیل وابستگی به فضای مجازی و اینترنت از مهم‌ترین هدف‌ها در جنگ مجازی محسوب می‌شوند. در سال 2009م. دولت ایالات متحده بیان داشت که دولت‌های چین و روسیه قصد داشتند تا با نفوذ نرم‌افزاری در شبکه‌های برق در این کشور در آن اختلال ایجاد کنند. از سوی دیگر و در نقطه‌ی مقابل نیز حملات نظامی به شبکه‌های انتقال برق برای از کار انداختن اینترنت از موارد مورد توجه در جنگ مجازی است.

 

انگیزه‌های جنگ سایبر

 

1. مقاصد نظامی؛

 

درست مانند جنگ واقعی در اینجا بر خلاف 4 رکن دیگر جنگ که پیش‌تر بیان داشتیم، این جنگ در سایه‌ی فضای مجازی صورت می‌پذیرد. در اینجا به یک مرکز فرماندهی جنگ سایبر نیاز است و نیازمند سلاح‌هایی مجازی و دفاعی هستیم تا جلوی حمله گرفته شود و ما نیز قادر به حمله‌ی متقابل باشیم.

 

2. اهداف غیر نظامی؛

 

 این امر عبارت از اختلال در سرویس دهنده‌ی وب، سیستم‌های اطلاعات سازمانی، سیستم‌های سرور، لینک‌های ارتباطی، تجهیزات شبکه و رایانه‌های رومیزی و لپ‌تاپ‌های خانگی و امور تجاری است که گاهاً برای کسب انگیزه‌های تجاری رقابتی و یا مالی صورت می‌پذیرد و گاهی نیز خراب‌کاری به دلیل صرفاً سرگرمی است.

 

3. اهداف شخصی.

 

باید باور کرد که بیش از 90درصد حملات سایبر برای اهداف شخصی صورت می‌گیرد. بسیاری از حملات برای جلب توجه رسانه‌ها انجام می‌شود. شرکت (McAfee) می‌گوید، روزانه با میلیون‌ها جنبه از این نوع حملات سایبر توسط نرم‌افزارهای امنیتی‌اش رو‌به‌رو می‌شود.

 

نمونه‌هایی از جنگ مجازی

 

- در سال 2006م. در جریان جنگ حزب‌الله و اسراییل، دولت صهیونیستی اعلام کرد که مورد حملات سایبری سازمان یافته از طرف کشورهای خاورمیانه و روسیه قرار گرفته است.

 

- در سال 2007م. این بار کشور «استونی» بود که خبر از حمله‌ی سایبری به خود داد. هدف این حمله گویا رسانه‌ها، بانک‌ها و وزارتخانه‌های کشور استونی بودند که از سوی سروری در روسیه مورد حمله قرار گرفتند.

 

- در سال 2007م.، تارنمای انتخابات کشور «قزاقستان» در جریان یک حمله‌ی سایبری از کار افتاد.

 

- در سال 2008م.، سایت‌های کشورهای روسیه، گرجستان و آذربایجان در جریان درگیری‌ها در اوستیای جنوبی مورد حمله‌ی هکرها قرار گرفتند.

 

- در سال 2009م.، حملات گسترده‌ای به بخش‌های دولتی، رسانه‌ای و تارنماهای مالی دو کشور ایالات متحده و کره جنوبی صورت پذیرفت. در حالی که همه به راه‌اندازی حمله از سوی کره شمالی نظر داشتند یک تحقیق نشان داد که با کمال تعجب حمله از یک سرور ناشناخته در بریتانیا بوده است.

 

- در ماه می 2010م.، در پاسخ به حمله‌ی سایبری هند، تارنماهای سازمان موشکی هند، بنیاد ملی علوم هند، دفتر چندین حزب و ... مورد حمله‌ی هکرهای پاکستانی قرار گرفتند.

 

- در سپتامبر 2010م.، تأسیسات اتمی کشورمان توسط ویروس استاکس نت مورد هجوم قرار گرفت. این ویروس یکی از پیشرفته‌ترین ویروس‌های رایانه‌ای بود و برگ جدیدی را در مبارزه‌های سایبری گشود.

 

- در سال 2010م. دوباره دولت انگلیس اعلام کرد که در هر ماه، هدف بیش از 1000 حمله‌ی سایبری قرار می‌گیرد.

 

- در ژوئیه‌ی 2011م. تارنمای شرکت ارتباطاتی (SK) کره جنوبی هک شد و اطلاعات شماره تلفن، پست‌های الکترونیک و آدرس منزل 35 میلیون نفر دزدیده شد.

 

- در اکتبر 2011م.، دولت آمریکا پذیرفت که کنترل هواپیمای جاسوسی خود را در یک حمله‌ی سایبری از سوی ایران از دست داده است.

 

- در سال 2012م. بیان شد که هند اطلاعات کمیسیون دوجانبه‌ی اقتصادی بین چین و آمریکا را هک کرده است. گویا اطلاعات هک شده شامل تبادلات پست‌های الکترونیک بین اعضای کمیسیون دوجانبه بوده است.

 

مهم‌ترین مسئله در این بین، این است که حملات سایبری برای مهاجم ارزان تمام شده ولی دفاع در برابر این حملات بسیار گران تمام می‌شود.

 

تلاش‌ها برای پیشگیری

 

شاید اولین سازمان بین‌المللی سازمان همکاری‌های شانگ‌های باشد که جنگ مجازی را به عنوان عامل مخرب برای اخلاق، معنویت و فرهنگ از سوی مهاجمان تعریف کرده است. در سپتامبر 2011م. کشورهای عضو پیشنهاد تدوین شاخص‌های بین‌المللی برای یک سند جامع امنیت اطلاعاتی را به دبیر کل سازمان ملل ارائه دادند. این طرح از سوی کشورهای غربی حمایت نگردید. رویکرد کشورهای غربی بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی متمرکز بود.

 

در حال حاضر پروژه‌ای توسط دکتر (Alexander Merezhko) استاد حقوق بین‌الملل در حال تدوین برای ارائه به سازمان ملل است. طبق این سند جنگ مجازی به معنای استفاده از اینترنت و فناوری‌های وابسته به آن توسط یک دولت، برضد منافع اقتصادی، سیاسی، فناوری و اطلاعاتی یک حاکمیت دیگر است. وی بیان می‌دارد که اینترنت میراث مشترک بشری است و باید از جنبه‌های نظامی مصون بماند.

 

جنگ در فضای مجازی تا حد زیادی به ضعف سیستم دفاعی مورد حمله قرار گرفته بستگی دارد. این جنگ ابهام‌هایی همچنین در مورد شخص حمله کننده دارد که به واقع چه کسی حمله را آغاز می‌کند. همان‌گونه که شبکه‌های رایانه‌ای به عنوان مهم‌ترین عامل برای قدرت اقتصادی و حتی نظامی کشورها تبدیل شده‌اند، همچنین آن‌ها به مأمنی برای تهدیدهای بالقوه نیز تبدیل شده‌اند. از طرفی فضای مجازی می‌تواند به عنوان یک کمک برای حملات نظامی فیزیکی در نظر گرفته شود.

 

مشکل بزرگ این است که شبکه‌ها به هم متصل هستند. اگر یک رایانه‌ی خانگی هم در یک کشور سیستم دفاعی ضعیفی داشته باشد، ممکن است از راه این رایانه بتوان به سایر رایانه‌های آن کشور هم دسترسی پیدا کرد. امروزه میزان استفاده از رایانه‌های شخصی با سرعت زیادی در حال پیشرفت است. در جنگ واقعی همه چیز قابل پیش‌بینی است. میزان خسارتی که یک بمب می‌تواند وارد کند و خسارت‌های احتمالی مالی و جانی، اما در جنگ مجازی هیچ خسارتی قابل پیش‌بینی نیست.(*)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1] -European Network and Information Security Agency

 

[2] -flame

 

[3] -Sabotage

 

منابع:

 

1. Russia Toda, 26 Jan. 2012, "US Launched Cyber Attacks on Other Nations," https://rt.com/usa/news/us-attacks-cyber-war-615/

 

2. Pentagon Bill To Fix Cyber Attacks: $100M. CBS News. Retrieved on 2011-11-08.

 

3. Gorman, Siobhan. (2010-06-04) WSJ: U.S. Backs Talks on Cyber Warfare. Online.wsj.com. Retrieved on 2011-11-08.

 

4. a b Clarke, Richard A. Cyber War, HarperCollins (2010)


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:27 ] [ محمدسلطانی ]

صبريم و چنان حوصله از سر نرويم

 راهي است كه جز به پاي باور نرويم

 

 گر جاده همه سنگ نمي لغزد پاي

 زيرا كه به غير از ره رهبر نرويم

 

 *****

 

 جز راه ولي هر آنچه ره بيراه است

 از دامن او نمي كشد عاشق دست

 

 مهر به ولي نمي رود از دل ما

 عشقي است كه بوده در دل از روز الست

 

 *****

 

 اي منحرف از طريق توحيد مرو

 با سرو نشين و در پي بيد مرو

 

 بازيچه ي بازيگر ايام مشو

 گر فتنه پي فريب خنديد مرو


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:20 ] [ محمدسلطانی ]

هستي بلند قامت و پيري قلندري

 از هر چه من نكو بنويسم نكوتري

 

 پايان فصل زردي و آغاز وصل سبز

 اي بهترين بهار كه با نام رهبري

 

 تنها تويي كه بعد امام آن بزرگ مرد

 بر ما كه سر سپرده به عشقيم سروري

 

 با مدّعي بگو كه چه انديشه مي كند؟

 وقتي شبيه حيدر و نور پيمبري

 

 اي نايب امام زمان (عج)، عاشق امام!

 ما تشنگان آب بقا، تو سكندري

 

 ناباوران كه نفي كمال تو مي كنند

 هستند گمرهان و ندارند باوري


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:19 ] [ محمدسلطانی ]

با رهبري هر آنكه ستيزد حرامي است

 اين رهبري كه آينه ي نيك نامي است

 

 جيغ بنفش آن ور آبي سياه شد

 زيرا كه دادِ او همه از روي خامي است

 

 خار و خس است آنكه ولي را مدد نكرد

 يعني كه نوكر است و گداي غلامي است

 

 بعد از امام مخلص سيد علي شديم

 عرض ارادتي است اگر هم كلامي است

 

 باشد حرام لقمه و از نسل اشقياست

 ضد علي كه نام ندارد حرامي است


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:17 ] [ محمدسلطانی ]

                   مداحي شيعيان بحريني در وصف رهبر انقلاب

 

متن عربي مداحي:

 انّ حبي و ولائي لعلي الخامنائي

 انّ من عاد، معاد الحق و الآل

 فسابقي في انتمائي

 و سابقي عند لائي

 رافضاً اعدائه و المبغض الضالّ

 لا تكن بال عن هدي الله فتزداد ضلالة

 و استعل آل وهم النور الّذي منه تلألأ

 فخذ من كبدي ولائي الابدي و خذ قلبي و خذ روحي و احشائي

 سيبقي سيّدي أيا فجر غدي!

 فعرش لك و استل قلبي، مولاي!

 اهواك نوراً من الله آتي

 اهواك طهراً لروحي و ذاتي

 اهواك شمساً منير حياتي

 اهواك اهواك حتي مماتي

 

 ترجمه فارسي مداحي:

 علي خامنه اي عشق من است

 دشمنش، دشمن حق و اهل بيت (ع) است

 با او خواهم ماند

 وفادار به او خواهم ماند

 دشمنم با دشمنانش و كينه توزان گمراه

 نگران نباش از هدايت خدا، كه اين نگراني سبب گمراهي است

 منزلت اهل بيت را عالي بدان، كه آنها تلالوء نور خدايند

 مرا قطعه قطعه كنيد، ولايتم تا ابد خواهد بود

 او همچنان مولاي من خواهد بود

 اي سپيده فرداي من!

 مولاي من! قلبم قلمرو توست

 دوستت دارم، اي نور خدايي!

 دوستت دارم، اي مايه پاكي روح و ذات من!

 دوستت دارم، خورشيد روشني بخش زندگي ام!

 دوستت دارم، دوستت دارم، تا زنده ام!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 13:51 ] [ محمدسلطانی ]

عوامل براندازي در جنگ نرم كدام اند؟

تاريخ  :  1391/08/15

اثري از  :  علي خضريان؛ كارشناس مسائل سياسي

 در كنار بروز تحولات ارزشي، به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي با استفاده از ساختار حاكم، وجود بستر و ساختار طبيعي فرآيند تغيير و گردش قدرت همچون انتخابات از جمله عوامل عمده ي براندازي در جنگ نرم هستند.

 

 

جنگ نرم به دنبال ايجاد تغييرات در درون جامعه ي هدف است و مهم ترين اتفاق در اين راستا به عنوان پايه ي اين تغيير، تحولات ارزشي در يك جامعه مي باشد.

 

 هر جامعه اي با سيستمي ارزشي و يا به تعبيري ديگر با نظامي از ارزش ها روبه روست كه در آن، ارزش ها در عرض همديگر نيستند و بعضي ارزش ها در سلسله مراتب ارزشي جامعه در جايگاهي بالاتر قرار دارند و بعضي ارزش ها نسبت به آن ها ارزش هاي ضعيف تري به حساب مي آيند.

 

 بنابراين ساختارهاي اجتماعي ترجمه ي آن ارزش هاي بنيادي هستند و تعريف ارزش هاي نوع دوم در سايه ي ارز ش هاي مادر به وجود مي آيند و بايد اين نكته را متذكر شد كه اگر بخواهد در جامعه اي تحولات ارزشي صورت بپذيرد، مي بايست سلسله مراتب و نظام ارزشي آن جامعه تغيير كند و ارزش مادر در آن جامعه جابه جا شود و دقيقاً در چنين وضعيتي است كه تحولات ارزشي حاصل خواهد شد.

 

 حال اگر براندازي و يا تغيير ساختارهايي كه بخواهد صورت بگيرد و انجام شود، از جنس براندازي هاي نرم يا بدون خشونتِ با استفاده از ساختار باشد، قطع يقين در كنار بروز تحولات ارزشي، متغيرها و عناصر ديگري نيز مي بايست براي ايجاد چنين تغييراتي حاصل گردد.

 

 دومين عنصري كه پس از وقوع تحولات ارزشي در جامعه زمينه ي براندازي نرم را فراهم مي كند به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي است كه در مجموع، زمينه ي براندازي هاي نرم را با استفاده از ساختار حاكم فراهم مي كند.

 

 سؤال اساسي اينجاست كه جريان تجديدنظرطلب چه جرياني است؟ خيلي واضح است كه اين جريان از يك طرف با اپوزيسيون و از طرفي ديگر، با جريان اصلاحات و يا اصلاح طلب هر 3 در مفهوم تغيير مشترك اند، چرا كه هر 3 به دنبال ايجاد تغيير هستند، اما تفاوت جريان تجديدنظر با جريان اپوزيسيون و يا اصلاح طلب در چيست؟ پاسخ به اين سؤال، ضمن آنكه توانايي شناخت بهتر تجزيه طلبان را براي مقابله با براندازي نرم فراهم خواهد كرد، باعث خواهد شد تا برخي افراد، گروه ها و جريان هايي كه رويكردشان ايجاد تغيير مي باشد و نه براندازي قابليت شناسايي بهتري پيدا كنند.

 

 يكي از تفاوت هاي اساسي در جريان تجديدنظرطلب و اصلاح طلب در اين است كه تجديدنظرطلب ها به دنبال تغييرات بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند، اما اصلاح طلبان مي گويند ما آرمان ها را قبول داريم، دنبال تغيير در روش ها، سياست ها، فرآيند ها و آدم ها هستيم؛ اما دقيقاً تجديد نظرطلب ها در همين نقطه با جريان اپوزيسيون اشتراكاتي دارند، به اين معنا كه هر دو به دنبال تغييرات ساختاري بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند.

 

 حال سؤالي كه بايد به آن پاسخ داد اين است كه پس چه تفاوتي ميان دو جريان اپوزيسيون و تجديدنظرطلب وجود دارد؟ پاسخ اين است كه جريان اپوزيسيون، شناسنامه دار و شناخته شده است و از ابتدا، مرزهايش را با مناسبات و ساختارهاي نظام سياسي حاكم، شفاف و روشن كرده است و دقيقاً به همين دليل است كه امكان ورود به ساختار براي تغيير درون آن را ندارد؛ اما جريان تجديدنظرطلب، كه ماهيتاً به دنبال تغيير ساختار است، شناخته شده و يا به معناي اپوزيسيون، شناسنامه دار نيست. به همين دليل، امكان ورود به عرصه ي قدرت و تغيير قدرت از درون ساختار قدرت برايش كاملاً فراهم است.

 

 اين نكته باعث مي گردد كه جريان تجديدنظرطلب، با نفوذ به داخل ساختار و با گرفتن ژست هاي اصلاح طلبانه و با دادن شعارهاي اصلاح طلبي، كه ماهيتي اپوزيسيوني دارد، زمينه ساز براندازي نرم شود.

 

 بنابراين پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

 

 عنصر سومي كه براي براندازي نرم مورد نياز مي باشد، وجود بسترهاي طبيعي است؛ چرا كه اگر گروه و يا جرياني به دنبال تغيير در ساختارهاي حاكم باشد، به بسترهاي طبيعي همچون آزادي، با اشكال مختلفش (آزادي مطبوعاتي، آزادي بيان، آزادي رسانه اي) و فرآيند تغيير قدرت، يعني انتخابات، نيازمند است. اين مهم حكايت از آن دارد كه براندازي هاي بدون خشونت با استفاده از ساختار در جوامعي انجام مي شود كه از حداقل آزادي ها برخوردارند و فرآيند گردش قدرت در آن ها به صورت انتخابات وجود دارد و از همين روست كه نظام جمهوري اسلامي استعداد اين نوع براندازي ها را دارا مي باشد، چرا كه فرآيند گردش قدرت در آن وجود دارد و دشمن به دنبال تحقق تغييرات اساسي در نظام ارزش ها از يك سو و به قدرت رساندن جريان تجديدنظرطلب در ظاهر اصلاح طلبان از سوي ديگر مي باشد.

 

 حال بايد ديد نمونه ي كلاسيك تئوري مذكور كجاست؟ و اين مفهوم سازي در كدام نمونه ي كلاسيك وجود دارد؟

 

 پاسخ اين است كه نمونه ي آن نظام سياسي شوروي سابق است. كشور شوروي، با همه ي مشكلاتش، تا سال 1985 ميلادي به عنوان يكي از قطب هاي اصلي جهان حضور داشت؛ مشكلاتي كه بعد از سال 1985 نيز همچون گذشته با آن درگير بوده است، اما در اين سال تغييراتي در اين جامعه رخ مي دهد كه منجر به رخدادهاي خاصي مي گردد و آن اينكه «ميخائيل گورباچف» به عنوان رأس هيئت رئيسه ي حزب كمونيست و سپس رهبر اتحاديه ي جماهير شوروي انتخاب مي گردد.

 

 پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

 

 «پروستاريكا» شعار اصلاحات در شوروي است، اما با گذشت زمان مشخص مي گردد كه در ماهيت «گورباچف» تمايل و يا اعتقاد چنداني به ماركسيست وجود ندارد. اين مسئله آنجايي رخ مي نمايد كه وي سال هاي بعد به وضوح مواضع خود را روشن مي سازد و مي گويد كه ما (گورباچف) و آمريكايي ها در يك چيز مشترك بوديم، هر دوي ما از كمونيسم متنفر بوديم!

 

 در همين زمان، وقتي شوروي درهاي جامعه را به سمت اروپا و آمريكا و در يك كلام دنياي غرب باز مي كند، در واقع آن واگرايي از ارزش هاي كمونيستي و هم گرايي نسبت به ارزش هاي ليبراليستي در جامعه صورت مي گيرد، چرا كه سران اين كشور پيش از اين گفته بودند كه بهترين ارزش و مناسبات ارزشي در شوروي كمونيستي است. وقتي درها باز مي شود و اجتماع، به دليل عدم شناخت دقيق از واقعيت هاي موجود در اروپاي غربي و آمريكا، صرفاً رفاه و پيشرفت هاي اقتصادي را مي بيند و جامعه مقهور آن ارزش هاي رقيب مي شود و نسبت به ارزش هاي خودش دچار واگرايي و نسبت به ارزش هاي رقيب دچار هم گرايي مي شود.

 

 از اين رخداد يك عطش و تشنگي براي غربي شدن در جامعه ي روسيه و شوروي سابق حاصل مي شود و زماني كه هر 3 عنصر در شوروي سابق به وجود مي آيد، يك امپراتوري، بدون حتي شليك يك گلوله، دچار فروپاشي مي شود. اما نكته ي جالب اينجاست كه پس از گذشت بيش از 2 دهه از سقوط شوروي، مشكلات اين جامعه، كه از جنس مشكلات سال 1985 است، همچنان پابرجاست و آن چيزي كه ديگر اثري از آن نيست حضور كشوري ابرقدرت در صحنه ي جغرافياي سياسي به نام «شوروي» است كه صحنه ي بين الملل را به نفع رقيب آمريكايي اش ترك كرده است.(*)


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:38 ] [ محمدسلطانی ]

برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:8 ] [ محمدسلطانی ]

تاریخچه تشكیل بسیج

 

بسیج یك حركت اجتماعی است كه در هر جامعه ای با توجه به فرهنگ آن جامعه و به اشكال مختلفی در اثر شرایط خاص بوجود می آید . حتی در دوران صدر اسلام نیز به هنگام حمله كفار و منافقین علیه مسلمانان زمانی كه فرمان تشكیل نیروی مبارز علیه آنها داده می شود مسلمانان داوطلبانه در مساجد گردهم می آمدند تا توان خود را از نظر نیروی انسانی و تجهیزات نظامی برای مقابله با دشمنان اسلام بسیج كنند .

امام خمینی (ره) در این رابطه چنین می فرمایند :

« قضیه بسیج ، همان مساله ای است كه در صدر اسلام بوده است این مساله جدید نیست ، در اسلام سابقه داشته است و چون مقصد ما اسلام است ، باید هر جوانی یك نیرو باشد برای دفاع از اسلام و همه مردم و هر كسی در هر شغلی كه هست مهیا باشد برای جلوگیری از كفر و هجوم بیگانگان » .

( پرتو خورشید ، مركز مطالعات )

در طول تاریخ اسلام و ایران همواره دشمنان سعی كرده اند به اشكال مختلف از پیشرفت و ترقی مسلمانان جلوگیری كنند .

انقلاب اسلامی ایران كه الهام گرفته از اسلام ناب محمدی (ص) بوده از نخستین روزهای پیروزی با توطئه های گسترده و سازمان یافته دشمنان اسلام روبرو گردید . عظمت اهداف انقلاب و گستردگی توطئه های دشمنان ، ایجاب می كرد كه برای حفظ و سیانت از انقلاب اسلامی و ارزشها و اهداف آن در برابر شبیخون ابرقدرتها دفاع كند بنابراین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را درون اقشار میلیونی به طور خودجوش ، حركتی در جهت حفظ و حراست دست آوردهای انقلاب و پیروزی بزرگی كه نصیب امت اسلامی شده بود ، بوجود آمد . و بنابراین بسیج در دو مرحله شكل گرفت .

 

 

 

 

تشكیل بسیج پس از پیروزی انقلاب اسلامی

 

در این رابطه پیدایش بسیج در دو مرحله قابل توجه است :

1- بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد حركتی فرهنگی بودیم كه به واقع درجهت حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی مان به شمار می آید و در این مسیر شاهد تشكیل ارگانها و هسته های انقلابی نظیر سپاه ، كمیته های انقلاب و غیره بودیم كه نقش مردم در این حركت و تلاش چشمگیر و موثر بود به نظر می رسد بعد از رشد این نهادها مردم به این فكر می افتند

كه بایستی جهت كسب آمادگی در مقابله با دشمنان انقلاب آموزشهای رزم نظامی را ببینند و طبیعتا حركتی به نام بسیج در پایگاه ها و مساجد بوجود می آید كه آموزشهایی هم داده می شود..

2- مرحله دوم مصادف است با تصرف جاسوسخانه آمریكا كه با اشغال این لانه فساد توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شیطان بزرگ برای نجات خود از وضعیت موجود به توطئه هایی علیه جمهوری اسلامی دست زد‌ ، از جمله حمله نظامی به طبس ، غافل از اینكه شن ها مامور الهی شده و این توطئه را خنثی كردند یا مثلا حصر اقتصادی كه این توطئه هم خود عاملی شد برای حركت هرچه بیشتر مردم در جهت خودكفایی جمهوری اسلامی ایران ، ترور شخصیت های اسلامی ، كودتا و حركتهای مذبوحانه گروهكهای چپ و راست ، « الحمد الله الذی حعل اعداءنا من الحمقا » ؛ خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ها قرار داد و از حماقت آنها همین بس كه سنت « لا یتغیر الهی اینست كه صالحان و شایستگان وارثین اصلی زمین هستند ولی آنها غافلانه هر لحظه در پی تدارك حیله جدیدی بوده و هستند و امام همیشه در جهادمان با دید وسیع و پیامبرگونه شان بخوبی دریافته بودند كه شیطان بزرگ بیكار نمی نشیند لذا در 5 آذرماه 1358 تشكیل ارتش 20 میلیونی را صادر فرمودند . در این فرمان حركتهایی را كه به نام بسیج در جامعه مطرح بود تسریع نموده و انسجام بخشیدند و از آن تاریخ بود كه مسوولین به این فكر افتادند كه سازمانی به نیروهای موجود در جامعه بدهند و در پی فرمان امام امت ، زن و مرد ، پیر و جوان از نوجوان 12 ساله تا پیر 70 ساله عاشقانه فرمان رهبرشان را لبیك گفتند

 

 

تعریف بسیج

 

بسیج به لحاظ لغوی به معنای سامان و اسباب ساز و سازمان جنگ : عزم و اراده ، آماده سفر شدن و آماده ساختن نیروهای نظامی یك كشور برای جنگ می باشد . ( دهخدا ، 1372 )

به نظر ما بسیج یك حركت منظم و سارمان یافته اجتماعی است كه با توجه به فرهنگ هر جامعه و به اشكال مختلفی در اثر شرایط خاصی مانند جنگ ، حوادث غیر مترقبه و حتی در زمان صلح و آرامش به صورت آماده باش بوجود می آید .

در جامعه ما نیز بسیج یك نهاد اجتماعی است . همانند خانواده كه به صورت عضوی از ساخت و نظام اجتماعی جامعه است به شمار می آید ، نهادی كه با هدف پاسداری از ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی بوجود آمده است و انحلال آن جز در صورت انحلال جامعه اسلامی قابل تصور نیست .

در اساسنامه بسیج مستضعفین ، بسیج را به این صورت تعریف كرده اند :

« بسیج نهادی است تحت فرماندهی مقام معظم رهبری كه هدف آن نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن و جهاد در راه خدا و گسترش حاكمیت قانون خدا در جهان طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران و تقویت كامل بنیه دفاعی از طریق همكاری با سایر نیروهای مسلح و همچنین كمك به مردم هنگام بروز بلا و حوادث غیر مترقبه می باشد . » ( سپاه از دید قانون 1362 )

 

 

 

هدف از تشكیل بسیج

 

آرمان والا و ایده بلند و هدف عالی انقلاب اسلامی ما را چنین می سزد كه از چار چوب مرزهای ایران بگذرد و دروازه های ملل محروم و توده های مظلوم و مستضعف جهان را بگشاید و پیام آرامش بخش و رسالت انسانی و رهائی بخش خویش را بگوش جان آنها برساند و زمینه های حكومت عدل الهی و جهانی امام عصر (عجل الله فرجه) را آماده سازد . و از این روی ، بسیج تمامی نیروهای فعال و آمادگی جهت تحقق این آرمان ارزنده انسانی ، امری ضروری و طبیعی به نظر می آید .

و از اینجا بود كه امام خمینی (ره) این قلب تپنده انقلاب و پیام آور آزادی و كرامت و هویت اسلامی و انسانی این قرن جهت مبارزه همه جانبه با آمریكای جهانخوار كه هر روز برای گسترش تجاوزات و سبعیت خویش ، چنگ و دندان نشان می دهد و در رویارویی با همه ابرقدرتهای تجاوزگر و تیز ، رشد انقلابی نهضت اسلامیمان روز 5/8/58 را بسیج عمومی اعلام فرمودند و هدف از تشكیل بسیج را گفتند كه « مملكت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی داشته باشد » و در حالت كلی می توان گفت كه هدف از تشكیل بسیج را قرآن بیان نموده و در سوره توبه آیه 40

می فرماید: « ‌انفروا خفاقا و ثقالا و جاهدوا باموالكم و انفسكم فی سبیل الله ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون » ؛ با كیفیت مختلف حركت كنید و كوچ كنید در حالیكه با بار سبك هستید . مجهز باشید و جهاد كنید با مال و جانتان در راه خدا ، و یكی دیگر از هدف تشكیل بسیج را بازوی ولایت فقیه دانسته و تك تك اعضای بسیج را سلول های بافت ولایت فقیه می دانیم . بهر حال هدف از تشكیل بسیج را جذب آموزش ، سازماندهی نیروهای مردمی دانسته و اصلی ترین مساله بسیج ، بكارگیری نیروهای مردمی در ماموریتهای محوله با توجه شرایط سنی بسیجیان اعم از دانش آموزی ، دانشجویی ، كارگری ، كارمندی ، عشایر و غیره می باشد تشكیلات بسیج به علت ساخت مردمی از یك طرف و گستردگی آن از طرف دیگر باید طوری تنظیم شود كه هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ بتواند كارآیی لازم را داشته باشد .

 

 

 

اهمیت و ضرورت تشكیل بسیج

 

دفاع از مقدسات و ایدئولوژی اسلام ایجاب می كند كه در مقابل خطراتی كه آن را تهدید می كند به گونه ای منطقی و شیوه ای صحیح با آن خطر برخورد كرد . امام خمینی (ره) در مورد اهمیت و ضرورت تشكیل بسیج فرمودند : « دفاع از اسلام و كشورهای اسلامی امری است كه در مواقع خطر ، تكلیف شرعی و الهی و ملی است و برتمام قشرها و گروهها واجب است » .

همچنین اصل پیشگیری ایجاب می كند كه امت اسلامی برای مقابله با هر گونه خطر احتمالی از سوی دشمنان اسلام در آماده باش كامل بسر برده و آمادگی دفاعی برای هرگونه خطری كه اسلام را به مخاطره افكند را داشته باشند . فرمان صریح قرآن كریم در آیه شریفه « واعدوا لهم ما استطعتم من قوه » كه برای ترسانیدن دشمنان خدا و اسلام و امت اسلامی آمده است دال بر صحت این ادعا می باشد . از اینروست كه می بینیم در سفارشات اولیای اسلام نیز بر آماده بودن برای خطرات احتمالی بسیار تاكید شده است و از مسلمانان خواسته اند كه درهنگام خواب وصیت نامه و شمشیر را در زیر سر قرار بدهند و این نیست جز فرمان آماده باش برای لقاء الله و همچنین برای دفاع از دین خدا ، لذا سلاله نبوت ، رهبر راحل انقلاب اسلامی در این مورد خطاب به امت اسلامی فرموده اند : « مملكت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی داشته باشد یكی از ابواب فقه باب رمی است . باب تیراندازی است ، آنوقت تیراندازی بوده حالا هم تیراندازی هست به یك طور دیگری » در اسلام با اینكه رهان ، یعنی یك چیزی را بگذارند برای چیزی كه نظیر قمار بازی می شود حرام است برای تیراندازی حرام نیست ، برای اسب دوانی حرام نیست .

سبق و رمایه یكی از مسائل فقه است برای اینكه همه افراد مستحب است كه سواری یاد بگیرند . حالا اتومبیل سواری و رانندگی را یاد بگیرند . و برای همه است كه تیراندازی را یاد بگیرند ، فنون جنگی را یاد بگیرند . باید ملت ما جوانهایشان مجهز باشند به همین جهاز و علاوه بر جهاز دینی و ایمانی كه دارند مجهز به جهازهای مادی و اسلامی هم باشند و یاد گرفته باشند . اینطور نباشد كه یك تفنگی كه دستشان آمد ندانند كه با آن چه كنند . باید یاد بگیرند و یاد بدهند . جوانها را یادشان بدهید همه جا . حضرت امام اضافه می كنند كه باید اینطور شود كه یك مملكتی بعد از چند سالی كه 20 میلیون جوان دارد 20میلیون تفنگدار داشته باشد و 20میلیون ارتشی داشته باشد » .( پیام انقلاب شماره 72 )

 

 

 

اهمیت و ضرورت تشكیل بسیج در جمهوری اسلامی ایران

 

بعد از تسخیر انقلابی لانه جاسوسی آمریكا انتظار آن می رفت كه از سوی دشمن شماره یك یعنی آمریكای جهانخوار توطئه ها و تحریكها بر ضد این كشور انقلابی شدت یافته و با گسترش آنها زمینه را برای دخالت نظامی آماده نماید ، تا با حمله مسلحانه به ایران و انقلاب اسلامی ، رژیم مردمی جمهوری اسلامی را از پای در آورد ، و حاكمیت طاغوت را دوباره برقرار سازد . بنابراین مشخص بود كه در این جنگ جدید امت اسلام نمی تواند فقط و فقط از مشت خویش استفاده كرده و به دفاع برخیزد بلكه ضرورت مسلح شدن و آموزش نظامی دیدن برای همه مشخص بود و احساس می شد كه اگر همه مردم وارد صحنه نشوند و با كیفیت و طرز كار سلاحها آشنایی نداشته باشند نمی توانند این سلاح ها را علیه شیطان بزرگ بكار گیرند . از اینرو تشكیل بسیج در تمام قشرها ( دانش اموزی ، دانشجویی ، كامند، كارگری ، عشایری و ... ) به شكل وسیعی صورت گرفت و امام امت فرمان تاریخی تشكیل بسیج عمومی را صادر و در رابطه با ضرورت آن چنین فرمودند : « الان در راس همه مسائل اسلامی ما قضیه مواجهه با آمریكاست . باید تمام تجهیزات ما بطرف این دشمن باشد. مبادا یك وقتی یك تبلیغات سویی بشود و نظرهای ما تشتت پیدا بكند و افكارمان افكار مختلف بشود ... باید الان همه افكار ها یك چیز باشد . چطور در ان وقتی كه ما مواجه با این قدرت شیطانی داخلی بودیم هیچ دیگر تشتتی در كار نبود . همه با هم یك فكر داشتید و الله اكبر می گفتید و مقابله با یك چنین قدرتی می كردید شما الان می دانید كه مقابله ما با یك قدرتی است كه قدرتش صدها برابر زیادتر از آن قدرت قبلی است . شما امروز یك چنین حالی دارید و مملكتمان یك چنین حالی دارد . مملكت شما الان یك حالی دارد كه اگر دیر بجنبیم برای همیشه تا آخر از بین رفته ایم . همه باید یكصدا باشند .سرو صدای امروز حفظ مقابله با آمریكاست ... باید همه قوایمان را مجتمع كنیم برای نجات دادن این كشور باید اگر مسائلی برایمان پیش بیاید هرچه هم سخت باشد تحمل كنیم . باز هم من تكرار می كنم كه بدانید شما با یك قدرتی مواجه هستید كه اگر غفلت بشود مملكتتان از بین می رود ، غفلت نباید بكیند غفلت نكردن به این است كه همه قوا را و هرچه فریاد دارید بر سر آمریكا بكشید ، هرچه تظاهرات بر ضد آمریكا بكنید قوای خودتان را مجهز بكیند و تعلیمات پیدا كنید و به دوستانتان تعلیم بدهید » ، كه امام (ره) دقیقا با فرمایشات پیامبرگونه خود ضرورت تشكیل بسیج را ترسیم نمودند


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:6 ] [ محمدسلطانی ]

 

ویژگی های رهبراززبان آیت الله مصباح یزدی

اگر همه نعمت‌هاي مادي را در يك كفه بگذاريم و نعمت مقام معظم رهبري را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان به‌عنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمت‌هاي مادي كه خدا به هر فردي مي‌دهد بيشتر است.

به نقل از پايگاه اطلاع رساني آيت‌الله محمد تقي مصباح يزدي، متن كامل مصاحبه آيت‌الله‌مصباح‌يزدي با نشريه پرتو كه پيش از سفر مقام معظم رهبري به قم در خصوص ويژگي‌ها ولي‌امر مسلمين جهان انجام شده بود، به شرح زير است:

در ابتدا با توجه به آشنايي و رابطه نزديكي كه حضرت‌عالي با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي داشته‌ايد، مطالبي را در باره ابعاد مختلف شخصيتي ايشان، به ويژه جنبه‌هاي علمي و معنوي معظم‌له ـ‌كه چه بسا تحت‌الشعاع شخصيت سياسي‌شان قرار گرفته است‌ـ بفرماييد.

آيت‌الله مصباح: بسم الله الرحمن الرحيم. من به عنوان يك انسان اعتراف مي‌كنم كه امثال بنده خيلي ناسپاس هستيم؛ اين اعتراف بنده مصداق آيات متعددي از قرآن كريم از جمله إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ است؛ هم‌چنان كه بسياري از نعمت‌هاي خدا را فراموش مي‌كنيم، مثل نعمت وجود نزديكان، پدر و مادر، اساتيد و بستگان و ساير نعمت‌هايي كه غرق در آنها هستيم. البته هر عامي استثناءهايي دارد؛ ولي طبيعت مادي و حيواني انسان اقتضاي اين ناسپاسي‌ها را دارد؛ چون انسان فراموش‌كار است و شايد ريشه اين ناسپاسي‌ها هم فراموشي باشد.
از جمله نعمت‌هاي بزرگي ـ‌كه به تصور بنده‌ـ امثال ما و هر ايراني ديگري اگر ساليان دراز تمام وقت خود را صرف شكر آنها بكند حقش ادا نمي‌شود، برقراري نظام اسلامي، حاكميت ولايت‌فقيه و به‌خصوص وجود شخص مقام معظم رهبري است. برقراري نظام اسلامي خداپسند آرزوي همه انبيا، اوليا و صالحان عالم در طول تاريخ بوده و جز در بعضي محدوده‌هاي خاص زماني و مكاني نمونه روشن ديگري از آن را سراغ نداريم. در ميان انبياي سابق حكومت حضرت سليمان(ع) كه فرمود: هَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي؛ و در آخرالزمان هم وجود مقدس پيغمبر اكرم ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ كه چند سالي در مدينه حكومت كردند و دوران كوتاه حكومت اميرالمومنين ـ‌صلوات‌الله‌عليه‌ـ كه عمده‌اش به جنگ‌هاي داخلي گذشت؛ غير از اين موارد در طول تاريخ اسلام به سختي مي‌توان حكومتي را پيدا كرد كه در رأس آن معصوم يا تالي‌تلو معصوم باشد. اين نعمت عظيمي است كه خدا در اين عصر نصيب جامعه ما و امت ما كرد، اين نظامي كه به دست امام ـ‌رضوان‌الله‌عليه‌ـ بنيان‌گذاري شد و توسط مقام معظم رهبري آبياري و پرورش داده شد.
اگر حساب كنيم كه اين نظام چقدر ارزش دارد و در ميان نعمت‌هايي كه خدا به انسان‌ها مرحمت كرده جايگاه اين نعمت كجاست و چه نسبتي بين آن و ديگر نعمت‌ها وجود دارد، بعيد است بتوانيم نسبتي بين نعمت‌هاي مادي و دنيوي با اين نعمت برقرار كنيم. اين نعمت هم در دنياست؛ اما پلي است به سوي آخرت و سعادت ابدي و به زحمت مي‌توان نسبتي بين اين دو برقرار كرد. نعمت‌هاي ديگر هرچه بزرگ باشد، در قبال اين نعمتي كه مي‌تواند سعادت ابدي و بي‌نهايت بيافريند در حكم صفر است. لازم است هر جا و در هر فرصتي كه پيش مي‌آيد ما اين نعمت عظيم الهي را به مردم يادآوري كنيم تا بدانند چقدر شكر اين نعمت را بجا بياورند. يكي از فوايد اين كار اين است كه وقتي كسي به عظمت چنين نعمتي پي مي‌برد تحمل كمبودها و كاستي‌ها برايش خيلي آسان مي‌شود.

اين عالم, عالمي نيست كه پديده‌هايش بدون كاستي باشد. قرآن هم مي‌فرمايد لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي كَبَدٍ؛ زندگي انسان با رنج و سختي توأم است؛ ولي تحمل اين سختي‌ها در كنار توجه به نعمت‌هاي عظيم آسان مي‌شود. كسي كه مبلغ گزافي، مثلاً يك ميليارد دلار در صندوقچه‌اش يا در حساب بانكي‌اش داشته باشد, اگر يك اسكناس هزار توماني گم كند خيلي اهميت نمي‌دهد. چون مي‌داند يك ميليارد دلار دارد و گم شدن يك اسكناس ضرري به او نمي‌زند. اما كسي كه همه دارايي خودش را همين يك اسكناس هزار توماني بداند، اگر گوشه اين اسكناس هم سائيده شود ناراحت مي‌شود. ما اگر توجه پيدا كنيم كه خداي متعال در اين زمان چه نعمت عظيمي به ما مرحمت فرموده، بعضي سختي‌ها كه لوازم طبيعي حوادث اين جهاني است، براي ما مثل گم شدن يك اسكناس هزار توماني در مقابل گنج شايگان است و تحمل آنها براي ما آسان مي‌شود.
نعمت دوم كه بايد شكرگزار آن باشيم، نعمت وجود شخص امام ـ‌رحمه‌الله‌ـ است. در مدت كوتاهي كه ما حضور ايشان را درك كرديم، همه كساني كه صلاحيت اظهار نظر در چنين مسائلي را دارند اعتراف كردند كه حداقل در قرن‌هاي اخير شخصيتي به اين عظمت در عالم پيدا نشده است. البته معمولاً ارزيابي‌هاي آنها هم براساس معيارهاي مادي است و اغلب ايشان اهميت معنوي وجود امام را درك نمي‌كردند؛ كار عظيمي كه امام كرد و تحولي كه در انسان‌ها به وجود آورد، بچه‌هاي بيكاري كه در خيابانها و كوچه‌ها ول مي‌گشتند, را به چه مقامي از عرفان و معنويت رساند؛ هيچ يك از اينها در محاسبات مادي ويژگي‌هاي امام نمي‌گنجد و در عين حال ايشان را عظيم‌ترين شخصيت تاريخ اين عصر مي‌دانند. ما بايد بيشتر به اين جهات شخصيت امام توجه كنيم و ببينيم در سايه رهبري ايشان از چه كاستي‌ها، از چه ذلت و از چه پستي‌هايي نجات پيدا كرديم و به چه عزتي رسيديم؛ هم عزت دنيوي در عرصه‌هاي بين‌المللي و هم عزت معنوي و رشد اخلاقي كه در جامعه ما پديد آمده و كمابيش به جوامع ديگر هم سرايت كرده است.
حقيقت اين است كه من در زمان حضرت امام ـ‌رحمت‌الله‌عليه‌ـ هر وقت ذهنم متوجه اين مسأله مي‌شد كه بعد از امام چه خواهد شد، مضطرب مي‌شدم و به هر صورتي خودم را منصرف مي‌كردم كه اصلاً در باره اين مسأله فكر نكنم. چون هيچ جواب و طرح قانع‌كننده‌اي براي جبران خلاء وجود امام نداشتم. اين مسأله به‌قدري براي من نگران كننده بود كه سعي مي‌كردم به آن فكر نكنم. اما وقتي كه مقام معظم رهبري ـ‌دامت بركاته‌ـ عهده‌دار اين مسئوليت شدند، گويا آب خنكي روي شعله آتش بريزند. البته اعتراف مي‌كنم من در اوايل امر به توانايي‌هاي مختلف ايشان آگاهي نداشتم؛ فقط در حد اين‌كه ايشان در ميان اقرانشان برتري دارند، در اين اندازه مي‌فهميدم؛ اما بعدها ـ‌همان‌طور كه بارها گفته‌ام‌ـ براي ما ظاهر شد كه گويا روح امام در ايشان حلول كرده و همان عظمت با ويژگي‌هاي ممتاز در شخصيت ايشان ظاهر شده است. حقيقت اين است كه من نمي‌توانم همه ويژگي‌هاي امام را با ايشان مقايسه كنم و بگويم در بعضي مساوي هستند، يا در بعضي يكي بر ديگري برتر است؛ چنين قضاوتي صلاحيت بالايي مي‌خواهد؛ ولي اجمالاً مي‌دانم كه اين انتخاب بهترين گزينه‌اي بود كه امكان داشت بعد از امام(ره) تحقق پيدا كند و روز به روز بر اين ايمانم افزوده مي‌شود. همه مي‌بينيم كه خدا چه ظرفيت‌هايي، چه لياقت‌هايي و چه قابليت‌هايي در وجود اين مرد بزرگ ذخيره كرده و بدون شك همه اين ظرفيت‌ها و قابليت‌ها در طول زمان هم رشد كرده است. البته با اخلاصي كه ايشان دارند و با فداكاري‌هايي كه مي‌كنند، امدادهاي الهي هم بر آنها افزوده ‌شده و مي‌شود؛ اما بايد زمينه‌اي باشد تا كمالات بروز كند و خدا چنين الطافي را درباره كسي داشته باشد.

نتيجه اين‌كه شخصيت ايشان براي هر مسلماني، به‌خصوص مسلمان ايراني و به‌ويژه مسلمان شيعه ايراني آن‌قدر نعمت عظيمي است كه همه نعمت‌هاي ديگر با آن قابل مقايسه نيست؛ يعني اگر همه نعمت‌هاي مادي را در يك كفه بگذاريم و اين نعمت را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان به‌عنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمت‌هاي مادي كه خدا به هر فردي مي‌دهد بيشتر است. البته نعمت معرفت خدا و ولايت اهل بيت ‌ـ‌عليهم‌السلام‌ـ ‌جاي خود را دارد. بنابراين اگر ما بخواهيم با اعداد و ارقام ارزش نعمت وجود ايشان را براي هر فردي تعيين كنيم اين كار نشدني است.

تصديق اين ادعا خيلي مشكل نيست. اگر ما مروري بر زندگي ايشان بكنيم و دست كم از زمان رياست جمهوري كه مسئوليت رسمي پذيرفتند را مطالعه كنيم و از مقايسه ايشان با روساي جمهور و رهبران ديگري كه در عالم هستند كمك بگيريم، از لحاظ توانايي مديريت، سعه صدر، جامعيت, تقوي، مهرباني, دلسوزي و صدها فضيلت ديگر اختلاف زيادي را خواهيم ديد. مثلاً از جهت پاكي اخلاقي شما اگر بيوگرافي اغلب رؤساي جمهوري كه الان در عالم هستند را ببينيد، پر است از نقطه‌هاي ضعف اخلاقي، فسادها، اختلاس‌هاي مادي, رانت‌خواري‌ها و امثال آن؛ اما در طول زندگي سي ساله رهبر معظم انقلاب يك نقطه سياه نمي‌شود پيدا كرد؛ چگونه مي‌شود اين اختلاف را ارزيابي كرد؟ مقايسه با بعضي از شخصيت‌هاي داخلي را كنار مي‌گذاريم؛ چون گاهي بعضي مقايسه‌ها مصداق «الدهر انزلني ثم انزلني» واقع مي‌شود!
شما اين شخصيت عظيم‌القدر را با رؤساي جمهور و رهبران كشورهاي ديگر مقايسه كنيد تا ببينيد خدا چه رهبري به ما داده است. در كشورهاي ديگر براي رسيدن به مقام چقدر حق‌كشي مي‌كنند، چقدر پول خرج مي‌كنند، چقدر تبليغات سوء مي‌كنند؛ و بعد از آن‌كه به مقامي مي‌رسند چقدر از مقامشان سوء استفاده مي‌كنند؛ و خداي متعال چه رهبري به ما عنايت كرده و چه محبوبيتي به او داده كه يك ريال نه براي رياستش خرج كرد، نه براي نمايندگي مجلس، نه براي رهبري؛ و همه اين مسئوليت‌ها تقريباً بر ايشان تحميل شد و ايشان هم صرفاً براي انجام وظيفه آنها را پذيرفت.
با توجه به اين نكته‌ها روشن مي‌شود كه بنده چقدر ناسپاس هستم و ناسپاس‌تر از من كساني هستند كه اين مطالب را مي‌دانند و نه فقط اقرار به ناسپاسي نمي‌كنند، بلكه مدعي هستند و احياناً حرف‌هاي ناصوابي هم مي‌زنند! معلوم نيست كه چنين كساني ـ‌اگر اعتقادي به خدا و قيامت دارند‌ـ چه جوابي به خدا مي‌دهند.
اما ابعاد شخصيت رهبري واقعاً به گستردگي روح عظيم يك انسان وارسته است. اين مطلب چيزي است كه همه مي‌بينند و احتياج به تبيين ندارد. ايشان با هر گروهي كه مي‌نشينند و در هر زمينه‌اي كه صحبت مي‌كنند، نه فقط حرفي براي گفتن دارند، بلكه گاهي بر متخصصين امر پيشي مي‌گيرند؛ مگر در بعضي مسائل فني و تخصصي مثل پزشكي يا فيزيك و نظاير آن كه از يك شخصيت روحاني توقعي نيست از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعي و معلومات عمومي كه در جامعه مطرح است، در ادبيات, شعر, علم موسيقي ـ‌يعني تميز درست و نادرست و حق و باطل آن‌ـ در ورزش، خطاطي، هنر و اموري از اين قبيل سرآمد هستند. در مسائل مديريتي كشور كه برجستگي ايشان خيلي بارز است؛ گرچه متأسفانه ابعاد اصلي شخصيت ايشان كه با مسأله رهبري و ولايتشان ارتباط دارد كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد. اولين ويژگي از اين دست فقاهت ايشان است.

كساني ‌كه در عالم فقاهت همگي به انصاف و تقوا معروف هستند شهادت مي‌دهند كه ما رهبر معظم انقلاب را در فقاهت نه تنها كمتر از اقرانشان نمي‌دانيم، بلكه در مواردي براي ما ثابت شده كه ايشان افضل هستند. يكي از علومي كه در فقاهت به كار مي‌آيد و كمتر محقق برجسته‌اي در آن وجود دارد علم رجال است. اگر در عالم تشييع سه نفر رجالي قوي وجود داشته باشد، يكي از آنها ايشان هستند. در بسياري از رشته‌هاي علمي ديگر متأسفانه آن طور كه بايد و شايد ايشان شناخته شده نيست. در مسائلي كه با حافظه ارتباط دارد ايشان در حد اعجاز هستند؛ مثل بيوگرافي اشخاص، قضاياي تاريخي و تحليل تاريخ و...

ويژگي ديگر مهرباني، صميمت و دل‌سوزي ايشان براي آحاد ملت است. گهگاه رفتارهايي از ايشان در ارتباط با بعضي از خانواده‌هاي شهدا يا افراد ديگر ديده مي‌شود كه حاكي از عاطفه‌اي بسيار عميق و لطيف است. از سوي ديگر تقوا، ساده‌‌زيستي و زهد ايشان كه واقعاً نمونه‌هايي ماندگار و تاريخي است و براي كساني كه نديده باشند افسانه حساب مي‌شود؛ كسي در چنين موقعيت حساسي، با اين همه امكانات كه در اختيار دارد اين‌قدر ساده و زاهدانه زندگي ‌كند. همه اين خصوصيات به‌علاوه ده‌ها فضيلت ديگري است كه واقعاً بيان و شمارش همه آنها مشكل است؛ خصوصياتي كه اگر هر يك از آنها در فردي باشد، آن فرد شخصيت اجتماعي بسيار ممتازي به شمار مي‌رود. حال، وقتي مجموع اين امتيازات را خدا در يك فرد جمع كرده و او را رهبر اين ملت قرار داده، چقدر ما بايد قدر اين نعمت را بدانيم؟ خدا نكند روزي تار مويي از ايشان كم بشود؛ آن وقت معلوم مي‌شود كه ايشان چه گوهر گران‌بهايي است و مشابه او را نمي‌توان پيدا كرد.
كساني كه از نزديك با رهبري آشنايي دارند و مي‌توانند ايشان را با اقرانشان مقايسه كنند، متوجه مي‌شوند كه تفاوت از زمين تا آسمان است؛ ميان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمين تا آسمان است. امثال بنده همين اندازه مي‌فهميم كه ايشان خيلي بهتر از ديگران است؛ اما چقدر بهتر است، نمي‌توانيم درست ارزيابي كنيم. گاهي نمونه‌هايي از اين امتياز و برتري بروز پيدا مي‌كند. در اين موارد وقتي انسان دقت كند مي‌فهمد خيلي تفاوت وجود دارد. يكي از بهترين نمودهاي عبقريت و سرآمدي ايشان در فتنه اخير ظاهر شد؛ در حالي كه ما هنوز عمق اين فتنه را به‌درستي درك نكرده‌ايم ـ‌و آن اندازه هم كه درك كرديم نمي‌توانيم بيان كنيم و اگر هم بيان كنيم، هنوز بسياري از مردم درست باور نمي‌كنند‌ـ اما ايشان همه اين مشكلات را با تدبيري بسيار حكيمانه كه واقعاً نزديك به تدبير معصوم(ع) است، و با سعه صدري اعجازگونه كه آن هم جز در معصومين(ع) كمتر يافت مي‌شود، حل كردند. تحمل، صبر و سعه صدر ايشان در بعضي مسائل و نسبت به برخي كسان نگفتني است.

خدا همه اين نعمت‌ها را يك‌جا در يك نفر جمع كرده و در اختيار ملت ايران گذاشته است. كساني كه با اين مسائل آشنا نيستند خوب است قضاوت شخصيت‌هاي جهان را درباره ايشان بررسي كنند. بعضي از رؤساي جمهور كشورهاي ديگر درباره شخصيت ايشان اظهار اعجاب كرده‌اند و گفته‌اند مردم ايران تا چنين رهبري دارند شكست نخواهند خورد. اين حرف را «پوتين» كه يكي از بزرگ‌ترين شخصيت‌هاي سياسي امروز است، گفته است. اين اظهار نظر از كسي مثل «پوتين» درباره چنين شخصيتي، خيلي عجيب است. شبيه آن را كجا سراغ داريد كه رئيس جمهوري درباره رهبر كشور ديگري اين چنين قضاوت كند؟ از بس خود را در مقابل اين شخصيت باخته بود و كوچك مي‌ديد، نمي‌توانست احساس خود را ابراز نكند؛ غير از اين انگيزه‌اي براي ابراز اين مسائل ندارند؛ مخصوصاً كه گاهي هم با منافعشان در تضاد است.
به هرحال, ما بايد وظيفه شكرگزاري در مقابل اين نعمت عظيم را بدانيم و به اندازه توان فكري و كاري خودمان اين نعمت را براي مردم تبيين كنيم، تا بفهمند خدا چه نعمتي به ايشان داده و انگيزه شكر در آنها بيشتر ايجاد شود؛ قدر اين نعمت را بهتر بدانند و تحمل سختي‌ها در مقابل وجود چنين نعمت ارزشمندي برايشان آسان شود.
پرتو: به جريان فتنه 88 و مديريت مقام معظم رهبري در تدبير و مهار آن اشاره فرموديد و اين‌كه از يك سال و اندي قبل تاكنون، يعني از شروع ماجراي فتنه 88، مخصوصاً از 9 دي به بعد كه تقريباً پايان فتنه بود و كساني كه احياناً فريب خورده بودند با تدبير وحوصله مقام معظم رهبري هدايت شدند و در نهم دي آن حماسه را آفريدند، از آن زمان در رسانه‌هاي نوشتاري و گفتاري دشمن تهاجم بسيار سنگيني نسبت به شخص مقام معظم رهبري شروع شد؛ قبل از آن به اصل ولايت فقيه هجمه مي‌شد؛ اما امروز نسبت به شخص ايشان در قالب نامه‌‌نگاري‌ و شيوه‌هاي ديگر جسارت مي‌شود. به نظر شما در اين موقعيت هدف دشمن از اين كار چيست و وظيفه مردم و خواص، مخصوصاً حوزه‌هاي علميه در برابر اين تهاجم دشمن، كه تهاجمي استراتژيك است، چيست؟

آيت‌الله مصباح: به نظر مي‌رسد تهاجم دشمن و افزايش فعاليت‌شان در اين زمينه كاملاً طبيعي است. هر قدر بيشتر موقعيت مقام معظم رهبري ظاهر شود و محبوبيتشان در جامعه و تأثير ايشان در سرنوشت كشور و بقاء نظام روشن‌تر شود دشمنان بيشتر ناراحت و نااميد مي‌شوند و آخرين تلاش‌هاي مذبوحانه‌‌شان را به كار مي‌برند. بنابر اين تعجبي ندارد كه تبليغات و فعاليت‌هايشان را روي شخص ايشان متمركز كنند. اما اين‌كه وظيفه ما در مقابل اين تهاجمات چيست، جواب كلي اين سؤال روشن است كه ما بايد با تمام توان در مقابل تهاجمات دشمن مقابله كنيم و نگذاريم كمترين نتيجه‌اي از توطئه‌هايشان بگيرند. ولي هم‌چنان‌كه مي‌دانيد فعاليت‌هاي شياطين انس و جن هميشه به صورت شمشير از رو بستن نيست؛ بلكه در شرايطي كه بين موت و حيات قرار گرفته‌اند, آخرين ترفندي كه براي مقابله با دشمن‌شان به كار مي‌برند اين است كه صريحاً شمشير بكشند؛ اين آخرين كاري است كه مي‌توانند انجام بدهند. اما قبل از اين‌كه كار به اين مرحله برسد آنها سعي مي‌كنند با انواع توطئه‌ها و فريب‌ها كساني را گمراه كنند و اين كاري است كه از اوايل انقلاب شروع شده است؛ ولي امروز نسبت به شخص مقام معظم رهبري به اوج رسيده و تنها دشمنان قسم‌خورده خارجي نيستند كه به اين امر دامن مي‌زنند؛ بلكه عوامل داخلي هم به آنها كمك مي‌كند. دشمنان خارجي هم غالباً نقشه‌هايشان را به دست افراد ضعيف‌‌النفس و فرومايه داخلي اجرا مي‌كنند.
البته براي فهميدن اين‌كه تنافس‌ها و رقابت‌ها و دشمني‌هاي شخصي از كجا مايه مي‌گيرد لازم است تحليل‌هاي روان‌شناختي انجام گيرد؛ اما با استفاده از بيانات قرآني و داستان‌هايي كه در اين زمينه براي توجه دادن نسبت به اين قبيل مسائل در قرآن ذكر شده، عامل «حسد» توجه ما را جلب مي‌كند. اولين جنايتي كه در ميان بني‌‌آدم واقع شد عاملش حسد بود؛ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا... .
ممكن است كساني با خود بگويند چرا بايد كسي اين‌چنين نزد مردم محبوب شود؟ در حالي كه ديگراني بوده‌اند كه سنشان بيشتر بوده يا سابقه مبارزاتي بيشتري داشته‌اند؛ چرا آنها علي‌رغم تلاش‌هايي كه انجام دادند تا در ميان مردم جايي باز كنند و موقعيتي پيدا كنند، عزيز نشدند؟ در مقابل، رهبر معظم انقلاب خودش هيچ فعاليتي براي رسيدن به اين موقعيت نكرد. اين مسأله آنها را رنج مي‌دهد كه ما اين‌همه تلاش كرديم، پول خرج كرديم، فكر كرديم، نقشه كشيديم؛ اما هيچ يك به جايي نرسيد؛ ولي ايشان بدون اين‌كه قدمي در اين راه بردارد، خدا چنين محبوبيت و موقعيتي به معظم‌له داد. ما غافليم از اين‌كه اين مسايل چه تأثيري در مخالفت‌ها و فتنه‌‌انگيزي‌ها دارد. بسياري از اين مخالفت‌ها، اتهامات, خرده‌گيري‌ها و بهانه‌تراشي‌‌ها از اين‌گونه عوامل رواني سرچشمه مي‌گيرد. وقتي چنين زمينه‌هايي براي مخالفت در كساني بود، خارجي‌ها هم از آن بهره‌برداري مي‌كنند. لازم نيست دشمنان كسي را براي مخالفت تربيت كنند؛ بلكه مي‌گردند و افرادي كه آفت‌هاي رواني مثل احساس حقارت، حسد و جاه‌طلبي دارند را شناسايي مي‌كنند، روي آنها كار مي‌كنند و امكانات در اختيارشان قرار مي‌دهند تا اين فتنه‌ها برپا ‌شود.
اگر ما عوامل پيدايش اين فتنه را بررسي و ارزيابي كنيم، متوجه مي‌شويم كه خروج از اين فتنه و نجات از اين دام‌ها واقعاً در حد اعجاز بود. بيش از سي سال براي ايجاد چنين فتنه‌اي زمينه‌سازي شده بود، آن‌هم با تمام توان دشمنان خارجي و اشخاص ضعيف‌النفس و فرومايه داخلي، و همه آنها يقين داشتند كه اين آخرين ضربه است. اما ديديد كه اين جريان نه تنها ضرري نزد، بلكه موقعيت ايشان را بالاتر برد. اسم اين را چه مي‌شود گذاشت، غير از اعجاز و لطف خدا و تأييد الهي؟ و ما چه كار مي‌توانيم انجام دهيم غير از اين كه سر به آستان الهي بساييم و شكر خدا را به جا بياوريم؛ بلكه بتوانيم حق اين نعمت را ادا كنيم.

پرتو: وظيفه مسئولين، خواص و مردم در اين شرايط چيست؟

آيت‌الله مصباح: متأسفانه بعضي از اين آفت‌ها بيشتر در خواص پيدا مي‌شود و هر وظيفه‌اي براي چنين كساني تعيين شود، آنها گوش‌شان بدهكار نيست؛ آنها براي كارهايشان انگيزه‌هاي شخصي خودشان را دارند. بيشترين كاري كه ما بايد انجام دهيم و براي ما مسئوليت تلقي مي‌شود اين است كه ديگران را، آنهايي كه در معرض فريب‌خوردن هستند را روشن كنيم. براي كساني كه انگيزه مبارزه و عناد دارند نمي‌شود كاري كرد؛ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ؛ براي آنها كار كردن فايده‌اي ندارد. اين افراد عده انگشت‌شماري هستند كه روي توده مردم كار مي‌كنند و سعي مي‌كنند آنها را فريب دهند. اينجاست كه ما بايد به اندازه توانمان فعاليت كنيم و نگذاريم نقشه‌هاي آنها بر اكثريت مردم اثر كند. ما هم زماني مي‌توانيم اين كار را انجام دهيم كه خودمان ريگي به كفش نداشته باشيم؛ به خاطر منافع شخصي حركت نكنيم؛ دنبال پست و مقام نباشيم و فقط براي اين‌كه حق اين نعمت ادا شود و وظيفه‌اي كه براي حفظ دستاوردهاي انقلاب بر عهده داريم ادا كنيم، بكوشيم؛ تا پيش خدا مسئول نباشيم. اما اگر ما هم اين مسأله را بهانه قرار دهيم و سخني بگوييم كه مردم ما را دوست بدارند و به ما رأي بدهند، يا به فلان پست و مقام برسيم, كار ما از اول خراب است؛ اين ابزار فاسد است و با ابزار فاسد حق بر كرسي نمي‌نشيند. كساني مي‌توانند اين وظيفه را درست انجام دهند كه خودشان با اخلاص، براي انجام وظيفه، براي خدمت به اسلام و براي حفظ ارزش‌هاي اسلامي قدم بردارند؛ نه از تهديدي بترسند و نه در مقابل تطميعي تسليم شوند و در هر زماني هر چه وظيفه خود مي‌دانند، همان را انجام دهند.

پرتو: در آستانه سفر مقام معظم رهبري به استان قم هستيم؛ وظيفه مردم, حوزه‌ها, طلاب و فضلا در اين سفر و در استقبال از چنين شخصيتي چيست؟

آيت‌الله مصباح: مردم ما به قدري به مقام معظم رهبري علاقه دارند كه درباره استقبال ظاهري و اجتماعات احتياجي به راهنمايي و كمك كردن ندارند. ما هم بايد به‌عنوان سلول كوچكي در اين پيكر عظيم اجتماع در استقبال از ايشان شركت كنيم و ثوابي كسب كنيم.

پرتو: خود شما در مراسم استقبال شركت مي‌كنيد؟

آيت‌الله مصباح: ان‌شاء‌الله اگر توفيق نصيبمان شود. اما آنچه بيشتر از ما توقع است، به طور كلي در مقابل نعمت عظيم رهبري اين است كه با زبان, با قلم و با رفتارمان مردم را آگاه كنيم و به آنها بفهمانيم كه اين نعمت با هيچ نعمت ديگري قابل مقايسه نيست؛ شكر اين نعمت هم بسيار سنگين است و اگر انسان واقعاً بفهمد اين نعمت چقدر ارزش دارد، نگران اين است كه حظ و بهره‌اش از آن كم شود؛ آن‌وقت طبعاً هر چه از دستش بربيايد در جهت استفاده از اين نعمت تلاش مي‌كند. من هم بيشتر نگران اين هستم كه در انجام وظيفه‌اي كه ما نسبت به بيدار كردن مردم و توجه دادن آنها به مسئوليت‌هايشان در برابر اين نعمت داريم، كوتاهي كنيم. مردم ثابت كرده‌اند كه هر وقت چيزي را وظيفه‌شان تشخيص دهند، در انجام آن كوتاهي نمي‌كنند و تا پاي جان هم ايستاده‌اند.
ما بايد همان‌طور كه از وجود رهبرمان قدرداني مي‌كنيم و در مقام شكرگزاري از اين نعمت هستيم، بايد از وجود چنين ملتي هم قدرداني كنيم و خدا را شكر كنيم كه در ميان مردمي زندگي مي‌كنيم كه تا اين حد قدرشناس هستند، رشد اجتماعي دارند، هوشيارند، فريب نمي‌خورند و حتي در مواردي از خواص جلوترند و با ذهن ساده خود حقايقي را مي‌فهمند كه متخصصين درست درك نمي‌كنند. اين ويژگي‌ها نعمت‌هاي عظيمي است كه خدا به ملت ما داده و ما بايد اين نعمت‌ها را هم شكر كنيم. ما بايد نگران باشيم كه خودمان در انجام وظيفه كوتاهي نكنيم.
از خداي متعال درخواست مي‌كنيم كه بر طول عمر رهبر عزيزمان و بر توفيقاتشان و بر بركات وجود ايشان بيافزايد و ما هم توفيق قدرداني از همه نعمت‌ها، مخصوصاً نعمت ولي امر عزيزمان مرحمت بفرمايد و توفيق ارائه خدمت مقبولي كه خداي متعال و اوليائش بپسندد مرحمت كند؛ ان‌شاءالله.

پرتو: بعنوان آخرين سؤال، با مراجعه به صحيفه نور مشاهده مي‌كنيم حضرت امام(ره) درباره موضوع فرهنگ فرمايشات زيادي دارند؛ 480 مرتبه كلمه «فرهنگ» را به كار برده‌اند؛ تعبيرات ديگري هم دارند. يكي از فرمايشات ايشان اين است: «اگر كشور اسلامي، اين كشور از جهت سياسي، از جهت اقتصادي، از جهت نظامي به قله و به اوج برسد، ولي از جهت فرهنگ كاري نشده باشد، پوچ و بي مغز و تهي است» اين عين عبارت ايشان است و همواره نسبت به بحث فرهنگ تأكيد داشتند. مصداق آن را هم مشخص فرموده‌اند: اسلام ناب. مقام معظم رهبري هم در طول بيست و يك سال رهبري‌شان همان خط امام نسبت به تأكيد بر بحث «فرهنگ» را ادامه دادند؛ ايشان هم اسلام ناب محمدي را به عنوان مصداق فرهنگ مشخص كرده‌اند. ما كمتر كسي را مي‌بينيم كه اين قدر نسبت به فرهنگ حساسيت داشته باشد.
حضرت‌عالي هم در سخنراني اخير در اجلاس خبرگان بر بحث «فرهنگ» و وظيفه علما و روحانيت در اين عصر تأكيد داشتيد. مقام معظم رهبري هم در سخنراني‌شان براي خبرگان بر اين موضوع و وظيفه علما و حوزه‌هاي علميه در اين عصر و با توجه به رشد تكنولوژي تأكيد فرمودند. قطعاً وظيفه اصلي در اين زمينه بر دوش روحانيت و حوزه‌هاي علميه است و شايد يكي از جنبه‌هاي مهم سفر مقام معظم رهبري به قم هم مباحث فرهنگي و تبيين وظايف روحانيت است. حضرت‌عالي فكر مي‌كنيد روحانيت در اين عرصه چه وظيفه‌اي دارد؟ و در اين زمان كه تكنولوژي رشد سريعي دارد و دشمنان با كمك اين تكنولوژي حرف‌ها و شبهاتشان را القا مي‌كنند، چرا فرمايشات مقام معظم رهبري و تأكيدات حضرت امام در زمينه فرهنگ بعد از 31 سال، هم‌چنان مغفول واقع مي‌شود؟ آيا واقعا هيچ راهي نيست كه خواسته‌هاي ايشان را عملياتي كنيم؟
آيت‌الله مصباح: اين مسأله پيچيده‌اي است و بنده هم كوچك‌تر از اين هستم كه بتوانم راه حلي ارائه دهم و قدمي براي حل مشكل بردارم. ولي به نظرم چند كار ‌بايد انجام گيرد: اولاً بايد بدانيم انجام اين كار به صورتي مقبول و مطلوب كار يك ارگان يا يك نهاد يا يك قشر از جامعه نيست؛ اين كار ابعاد مختلفي دارد كه بين دولت و ملت تقسيم مي‌شود؛ وظايف ملت هم تقسيماتي دارد. البته بخش عظيمي ازاين وظايف مربوط به تهيه محتواي فرهنگي صحيح است كه كار روحانيت است و انجام اين كار هم به تنهايي از عهده اين قشر ساخته نيست؛ همان‌طور كه مقام معظم رهبري اشاره فرمودند, تهيه محتوا كار روحانيت است؛ اما زمينه‌ها را بايد دولت فراهم كند.
بنابراين به سرانجام رساندن اين كار ساده نيست؛ كاري است كه مجموعه نظام را درگير مي‌كند و حق هم همين است. براي اين‌كه اساس اين انقلاب اسلام است و اسلام مقوله‌اي فرهنگي است؛ يعني باورها و ارزش‌ها. و اگر اين مسأله همه نهادهاي نظام ما را درگير كند جاي تعجب نيست. اصلاً هدف اصلي همين است؛ نه هدف اصلي ما و انقلابيون, بلكه هدف اصلي همه انبيا همين بوده است.

اما اين‌كه چرا اين كار پيش نمي‌رود، علل مختلفي دارد؛ صرف نظر از علت اصلي عام، كه كارشكني شيطان است كه قسم خورده با ايجاد مانع ـ‌به دست خودش يا با كمك عوامل و شاگردان انسي و جني‌اش‌ـ نگذارد بني‌آدم رشد كند؛ صرف نظر از اينها، عوامل ديگري نيز وجود دارد كه نمي‌گذارد اين كار پيش برود. بايد اين عوامل را شناسايي كرد و هر كس هر اندازه مي‌تواند در تضعيف موانع و تقويت عوامل رشد فرهنگي تلاش كند.
در اينجا يكي از اين موارد را كه از لحاظ بحث منطقي مقدم است، عرض مي‌كنم. اصلاً معناي «فرهنگ» و كار فرهنگي براي بسياري روشن نيست. هم‌چنان‌كه مي‌دانيد در سطوح مختلف كشور، در نهادها و وزارتخانه‌ها براي كارهاي فرهنگي برنامه‌هايي پيش‌بيني شده، بودجه‌هايي صرف موسيقي، ورزش، سينما، تئاتر و چيزهايي از اين قبيل شده است. اما آيا اينها كار فرهنگي است؟ اگر بپرسيد چرا كار فرهنگي نمي‌كنيد؛ مي‌گويند كار فرهنگي همين‌هاست؛ مگر كار فرهنگي چيزي غير از اين است؟ من اعتراف مي‌كنم كه اين كارها در بسياري از موارد بهانه است؛ يعني نمي‌خواهند كار اصلي انجام بگيرد؛ اسم «فرهنگي» روي بعضي كارها مي‌گذارند و آنها را دنبال مي‌كنند تا مردم را فريب دهند و اغراض ديگرشان را عملي كنند. اين ضعف در بخشي از مردم و در بعضي از مسئولين وجود دارد.

مسأله دوم اين است كه كساني كه واقعاً علاقه دارند و مي‌خواهند فرهنگ صحيح ترويج شود از عظمت اين كار و سنگيني آن مي‌ترسند. چون سنگيني‌ اين كار با سنگيني اصل انقلاب قابل مقايسه است. انقلابي كه رژيم شاه را ساقط كرد انقلاب سياسي بود؛ اما اين يك انقلاب فرهنگي است؛ بلكه از جهاتي از انقلاب سياسي سنگين‌تر، عميق‌تر و مهم‌تر است. حال اگر كسي به‌عنوان مسئول كشور بخواهد اين كار را انجام دهد، با خود فكر مي‌كند من چگونه مي‌توانم كاري كه ملتي با رهبري‌هاي شخصيتي مثل امام و با فداكاري‌ها و شعارها و شور و احساسات كردند، را انجام دهم؟ واقعاً اين كار عظيمي است و هر كسي از عظمت آن مي‌ترسد و از زير بار انجام آن شانه خالي مي‌كند.
كساني هم هستند كه ممكن است كمابيش كارهايي از آنها بربيايد؛ اما مي‌بينند با انجام اين كار بعضي از دوستانشان را از دست مي‌دهند يا از رأيشان كاسته مي‌شود. اما چون اين كارها ديربازده است و ظهور چنداني ندارد و مردم به‌خاطر آنها به كسي رأي نمي‌دهند، اين اشخاص با خود مي‌گويند چرا وقتمان را صرف اين كارها بكنيم؟ توان خود را صرف كاري مي‌كنيم كه بتوانيم آنها را به رخ مردم بكشيم تا باز هم به ما رأي بدهند. چرا وقتمان را صرف كاري كنيم كه اين فايده ندارد؟!
از سوي ديگر گرايش‌هاي حيواني كه كمابيش در بعضي افراد وجود دارد، با پيشرفت فرهنگ اسلامي موافق نيست و چنين كساني مي‌دانند پيشرفت فرهنگ اسلامي مانع بعضي از هوسراني‌ها و خوش‌گذراني‌هايشان مي‌شود و احياناً در ميان كشورهاي ديگر هم باعث اتهاماتي مثل ارتجاعي و امل‌بودن مي‌شود؛ فكر مي‌كنند كه چرا براي خودمان دردسر درست كنيم؟! به همين دليل وقتي مردم انتظار كار فرهنگي دارند سينما تئاتر و مانند آن را به عنوان كار فرهنگي معرفي مي‌كنند. بعضي هم مي‌گويند اين كارها وظيفه روحانيت است؛ ما حاضريم كمك كنيم؛ اما روحانيت بايد در اين جهت كار كند!

در ميان روحانيت هم عوامل خاصي وجود دارد كه مانع پيشرفت‌ها مي‌شود: بخشي از اين عوامل مربوط به ناآگاهي بعضي از روحانيون است كه تصور مي‌كنند وظيفه روحانيت فقط در زمينه فقه و اصول و تهيه رساله عمليه و گرفتن وجوهات شرعي است و توجه ندارند كه كار فرهنگي هم وظيفه ماست.

بخشي از كار كردن براي فرهنگ اسلامي هم يعني تلاش براي اين‌كه در رشته‌هاي مختلف علوم انساني كتاب دانشگاهي بنويسيم و از اين طريق فرهنگ را عوض كنيم. و زماني ما مي‌توانيم كتابي در مقابل كتاب يك فيلسوف غربي كه ده‌ها بار در دانشگاه‌ها تدريس شده بنويسيم كه به اندازه آنها در آن علم تلاش كرده باشيم, با زير و بم آن آشنايي داشته باشيم و بتوانيم هم از لحاظ ظاهر و هم از جهت عمق، مطالب جالبي تهيه كنيم كه جايگزين آنها بشود. اين كاري سنگين است و گاهي همين سنگيني كار براي ما هم مانع از اقدام به آن مي‌شود.
مجموعه اين عوامل موجب مي‌شود در همين وضعيتي كه هستيم باقي بمانيم. براي خروج از اين وضعيت بايد عده‌اي فداكار پيدا شوند و مثل افراد خط‌شكن در جبهه, از آسايش زندگي‌شان بكاهند، از لذايذ مادي، منافع دنيوي‌ و پست‌ها و مقام‌شان بگذرند و مشغول كارهاي تحقيقاتي بشوند، افرادي را تربيت كنند، براي اين كار طرحي تهيه كنند كه در زماني، حداكثر تا ده سال ديگر بتوانند استاداني تربيت كنند كه قادر باشند علوم انساني را ـ‌ به اصطلاح‌ـ اسلامي كنند.
هر قدر اين جبهه قوي شود، در اين زمينه كار شود، چنين افرادي بيشتر تقويت شوند، خودشان بيشتر فداكاري كنند و از طرف ديگران هم تأييد شوند، به هدف نزديك‌تر مي‌شويم؛ اما انتظار اين‌كه اين هدف در مدت كوتاهي با بودجه دولت يا با اقدام چند تا روحاني انجام گيرد، توقع بي‌جايي است.
وصلي الله علي محمد و آل محمد

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 17:1 ] [ محمدسلطانی ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
درباره وبلاگ

سلام به توبچه بسیجه تندوتیز من امیدوارم که شمانهایت استفاده راازاین وبلاگ ببرید لطفانظریادتون نره
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 2276
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پایگاه مقاومت بسیج سایبری

بچه بسیجی تندوتیز

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 2276
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1