صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

نويسندگان

وظایف مرکز ارتباطات استراتژیک وزارت خارجه آمریکا چیست؟

 

اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت خارجه، نیروهای ویژه ارتش ، مركز منابع آشكار وابسته به سیا و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند.

 

به گزارش جنگ نرم ، ارتباطات استراتژیک مقوله ای است که دولت آمریکا بدنبال بهره برداری از آن در راستای منافع خود است و در این راستا مرکزی را در وزارت خارجه خود تحت عنوان " مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم" بوجود آورده است. با این وجود اطلاعات کمی در مورد این مرکز در دسترس است و تنها یک صفحه اطلاعات درمورد این مرکز در اینترنت وجود دارد.

 

اخیرا ریچارد لوبان رئیس مستعفی این مرکز طی یک سخنرانی در ميزگرد ماموران بازنشسته ديپلماتيك و كنسولي آمريكا(DACOR) به تاریخچه ،ساختار و عملکرد این مرکز پرداخته است که در نوع خود جالب به نظر می رسد.

 

وی می گوید: اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت امور خارجه، فرماندهي عمليات ويژه(SOCOM)، مركز منابع آشكار و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقايد را برافروزد بلكه  در تلاش است تا ديدگاه و فعاليت تروريست‌ها را سياه‌نمايي كند.

 

وی می افزاید:عملیات اين مركز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار می‌گیرند: تعامل ديجيتالي، تهيه ابزارهاي موردنياز براي رابطين و همكاري با تيم‌هاي ويژه داخلي.اين مركز يك تيم نفوذ ديجيتالي دارد كه در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومي اغلب آنها عربي، ‌اردو و سوماليایی است.

 

*************

 

آنچه ملاحظه می کنید متن اظهارات لوبارون درمورد این مرکز است:

 

در ابتدا، اجازه دهيد از مسئولان مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم براي اين دعوت دوستانه تشكر نمايم. از اينكه يكبار ديگر اساتيد، روساي سابق و دوستان قديمي خود را در اين اتاق مي‌بينم، بسيار خوشحالم. حاضرين در اين جلسه از مخاطبان فهيم و بسيار باهوش بوده و البته خوب يا بد، از جدي‌ترين منتقدان بنده نيز به شمار مي‌روند. اغلب شما در پست‌هاي كليدي فعاليت داشته‌ايد و در مقطعي نيز متوجه شديد كه افراد همواره بازخورد كاملاً‌ صريح و روشني را به شما منعكس نمي‌كنند. آنها با شما همچون كودك ناتواني رفتار مي‌كنند كه به كمك نياز دارد و قصد ندارند پيامدهاي قابل‌تصور انتقادات سازنده را بپذيرند. همسر يا شريك شما هيچگاه ابراز ندامت نمي‌كند بويژه كسيكه 35 سال همواره در كنار شما حضور داشته است. پس از پايان مراسم سخنراني در آخرين شغل خويش، زمانيكه من و جين سوار اتوميبيل شديم فضاي خاصي بين ما حاكم شد. اول اينكه، همه جا را سكوت فرا گرفت. اگر اين سكوت كوتاه بود، معمولاً بعد از آن تعريف و تمجيدها بر زبان جاري مي‌گشت. اما اگر اندكي طولاني مي‌شد، مي‌دانستم كه قرار است نمره ج يا پايين‌تر به من بدهد و البته دليل آن را نيز فوراً متوجه مي‌شدم. اما نمره من همواره كامل بود. حتي زمانيكه اين نمره را دوست نداشتم‌، بايد مي‌پذيرفتم كه حق با اوست‌.

 

در تابستان سال 2010‌، پس از پايان چهار سفر متوالي خارج از كشور دوباره به ايالات متحده آمريكا بازگشتيم. اندكي بعد، به عنوان مشاور "جوديت مك‌هيل"(Judith McHale) معاون ديپلماسي عمومي وزير امور خارجه منصوب شدم. برخي از مقامات ارشد دفتر مك‌هيل و نيز اداره ضدتروريسم (C/T) در وزارت امور خارجه با من تماس گرفته و پيشنهاد دادند كه از ديپلماسي عمومي– يعني اشكال مختلف ارتباطات علني– جهت مبارزه با تبليغات سازمان القاعده بهره گيرم. رئيس‌جمهور با پيشنهاد وزارت امور خارجه مبني بر آغاز اين ماموريت جديد موافقت كرده بود. آنها دو اصل كلي داشتند كه از من خواستند در سرلوحه كارهاي خويش قرار دهم. گفتني است كه سفير "دان بنجامين"(Dan Benjamin) هماهنگ‌كننده اداره ضدتروريسم وزارت امور خارجه اين دو اصل را پيشنهاد داده بود. بنجامين بنيانگذار و حامي اصلي اين مركز جديد بود: بايد يك نهاد بين سازماني واقعي وجود داشته باشد و به نحو كاملاً موثري همانند يك پايگاه تحليلي در راستاي اهداف جامعه اطلاعاتي فعاليت نمايد. نام اين مركز از قبل انتخاب شده بود: مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم(CSCC) به همراه دو يا سه كارمند قرضي.

 

"شما الان هم اينكار را انجام مي‌دهيد؟"

وقتي از نيت خود درباره پذيرفتن دعوت به كار وزارت امور خارجه با جين حرف زدم، با استقبال گرم او روبرو شدم. جين سوالي پرسيد كه من نيز آن را در اينجا نقل‌قول مي‌كنم: "مگر هنوز هم اينكار را انجام مي‌دهيد؟" در اصل، حدود 10 سال از واقعه 11 سپتامبر گذشته است و بايد انتظار داشت كه اينگونه اقدامات در واقع به مثابه امور جاري برنامه‌هاي گسترده‌تري در راستاي عقيم گذاشتن فعاليت‌هاي القاعده و نفوذ بر آنها تبديل شده باشند. اما مسئله واقعاً چنين نبود، ‌بنابراين يكي از وظايف اوليه بنده اين بود كه بفهمم چرا اقدامات گذشته آن هم با استفاده از ابزارهاي ديپلماسي عمومي هرگز ادامه نيافت يا موفقيتي حاصل نكرد. در نهايت، يافته‌هاي خود را طي يادداشتي در سپتامبر 2010 جمع‌بندي نمودم.

 

اما قبل از تشريح آن، اجازه دهيد از خود رفع مسئوليت نمايم. بنده مامور ديپلماسي عمومي و كارشناس ضدتروريسم نيستم. باوجوديكه در سرويس خارجي يك آدم همه فن حريف هستم اما در گذشته همكاري اندكي با شركاي بين سازماني و ديگر سازمانها در حوزه مسائل ضدتروريسم داشته و فقط با برخي از كارشناسان با استعداد در حوزه ديپلماسي عمومي در ارتباط بودم. بنابراين زمانيكه دوباره به وزارت امور خارجه بازگشتم، با آميزه‌اي از مشكلات مختلف روبرو گشتم: مهارت محدود، زمان اندك براي تسريع امور و در اختيار داشتن فقط چند پيش‌فرض درباره نحوه حل اين مسئله. مطمئناً نيت پاك، زحمات فراوان و تعهد افرادي را كه قبلاً در جهت مبارزه با تبليغات گروههاي تروريستي تلاش نمودند، را هرگز زير سوال نبردم. لازم به ذكر است كه برخي از اين افراد بعدها به مركز جديد ملحق شدند.

 

درسهايي از اقدامات گذشته

زمانيكه با افراد مختلف درباره اقدامات گذشته و استفاده از ابزار ديپلماسي عمومي در جنگ عليه تروريسم گفتگو نمودم، به اين نتيجه رسيدم كه يك سري مسائل مرتبط با هم وجود دارد كه به اعتقاد من بايد مورد توجه قرار گيرند البته به شرط آنكه مركز جديد اين فرصت را داشته باشد كه براي طولاني مدت فعاليت نمايد. پس بيائيد صرفاً به اجراي موفقيت‌آميز اين ماموريت بيانديشيم. اول اينكه، مسئله مديريت مطرح است. عليرغم شور و اشتياق فراواني كه در ابتداي ماموريت بين مسئولان بلندپايه به چشم مي‌خورد، مقامات ارشد وزارت امور خارجه اين علاقه را هرگز به طور جدي دنبال نكردند و تمايل داشتند تا ماموريت فوق را از اين زاويه بنگرند كه به طور غيررسمي و توسط گروهي از افراد كه با يكديگر در ارتباط هستند، قابل تحقق است. پس نيازي نيست كه يك نهاد دائمي در درون سازمان فعاليت نمايد. در اين راستا، احتمالاً عوامل ديگري از وزارت امور خارجه و اين نهاد بين سازماني در تمركز بر روي دستاورد نهايي آن تعلل نمودند كه ظاهراً اين مسئله باعث گرديد نتوانند حمايت دائمي مديران را جلب نمايند.

 

در سوابق موجود اطلاعات اندكي درباره پروژه‌هاي گذشته وجود دارد، بطوريكه آنها عملكرد خود را به جامعه اطلاعاتي گزارش مي‌دادند اما در برقراري سيستم و رويه‌هاي مختلف با هدف بهره‌برداري از جامعه اطلاعاتي به شيوه‌اي منسجم و دائمي ناكام ماندند. به‌علاوه، آنها برخي اوقات در برابر "عدم پيشرفت ماموريت" تسليم شده يا ماموريت خود را به شيوه‌هاي مختلف، مثلاً "جنگ عقايد" دنبال كردند كه اين مسئله درك نقطه آغاز و پايان ماموريت را بسيار دشوار مي‌سازد. ضمناً، دريافتم اين اقدامات تا حدود زيادي در ستادهاي فرماندهي تصميم‌گيري مي‌شدند كه اندك اطلاعات ورودي آنها از جانب افراد حرفه‌اي در اين حوزه و منابع گوناگون هيات‌هاي نمايندگي خارج از كشور تامين مي‌گرديد. نهايت اينكه، در يادداشت خود به خلاصه‌اي از نتايج اشاره نمودند و فكر ‌كردم بد نيست كه دوباره تكرار كنم اين "مسئله واقعاً‌ دشوار" است. هيچ راه‌حل ساده‌اي براي اين مسئله وجود ندارد. زيرا در تلاشيم تا بر رفتار افرادي تاثير گذاريم كه دسترسي به آنها بسيار سخت است و اينكه جهان را از پشت عينك كاملاً متفاوتي مي‌نگرند. اين مسئله شبيه به فروختن نوشابه‌هاي گازدار يا رايانه‌هاي كوچك نيست. پس، بايد هشيار باشيم يا حداقل درسهايي را در سرلوحه امور خويش قرار دهيم كه از جهان بازاريابي و تبليغات آموخته‌ايم.

 

عنصر سازنده

 

با تشكيل تيم تخصصي براي مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، تجربيات گذشته اهميت فزاينده‌اي يافت. صراحتاً مي‌گويم، در اواخر سال 2010 تعداد افراد بدبين در وزارت امور خارجه و ديگر آژانسها بيش از تعداد كساني بود كه تصور مي‌كردند اين اقدام جديد تا اندازه‌اي متفاوت از گذشته خواهد بود. بنابراين‌، همزمان با ايجاد ظرفيت لازم مي‌بايستي دائماً اهميت آنها را به اثبات برسانيم حتي پيش از آنكه به قابليت واقعي آنها دست يابيم. نيروي هوايي در اغلب موارد فقط هواپيما به آسمان نمي‌فرستد بلكه همزمان هواپيما نيز مي‌سازد اما ما حق انتخاب نداشتيم. پس، بلافاصله بر دو يا سه عامل كليدي تمركز نموديم: اول اينكه، به مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم يك شخصيت نهادي داده شد تا مطمئن گردند مقامات كاخ سفيد و شوراي امنيت ملي از اين مركز به عنوان يك نهاد قانوني بين سازماني حمايت خواهند كرد. اين هدف از طريق فرمان اجرايي تحقق يافت كه يك سال پس از آغاز فعاليت سازمان صادر گرديد، يعني پس از آنكه اغلب شركاي بين سازماني را متقاعد ساختيم ما در ماموريت خود كاملاً جدي هستيم. اين مسئله همچنين به معناي تخصيص بودجه منطقي براي حداقل دو سال آينده بود.

 

ضمن اينكه، بنده به افرادي افتخار مي‌كنم كه با تلاش خويش پايه‌‌هاي اين مركز را بنا نهادند. اعضاي اين سازمان را كاركناني از وزارت امور خارجه، فرماندهي عمليات ويژه(SOCOM)، مركز منابع آشكار و ديگر سازمانهاي جامعه اطلاعاتي و حتي نهادهاي خارج از بدنه دولت تشكيل مي‌دهند. آنها كوله‌باري از تجربه‌، ميل به نوآوري و متفاوت بودن و نيز صبر و تحمل زياد را با خود به همراه آوردند. اين تجربيات به من كمك نمود تا بفهمم پيدا كردن افراد مناسب براي اين شغل تا چه اندازه مهم است. اما اجازه دهيد در اينجا به نكته بسيار مهمي اشاره كنم: اين مركز بدون وجود علاقه شخصي هيلاري كلينتون وزير امور خارجه و دخالت‌هاي وي در مقاطع حساس هرگز شكل نمي‌گرفت. زمانيكه از درك واكنش‌ها مستاصل گشتم، وزير كلينتون مسئوليت سنگيني را برعهده گرفت.

 

از ديگر اولويت‌هاي اين مركز برقراري ارتباط با واحد تحليل جامعه اطلاعاتي است كه در چارت سازمان واحدي براي اين هدف در نظر گرفته شده است و يكي از ماموران ارشد اطلاعاتي مسئوليت آن را برعهده دارد كه تحليل‌ها را در اختيار واحد عمليات قرار مي‌داد. از همان روزهاي آغازين، جامعه اطلاعاتي افراد فوق‌العاده‌اي را براي همكاري با مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم معرفي نمود. آنها نه تنها تحليل‌گران بااستعدادي هستند بلكه از آنها انتظار مي‌رود با مهارت خاصي در حوزه تجزيه‌وتحليل و البته موردنياز براي ساير پروژه‌ها به سازمان‌هاي متبوع خويش باز گردند. ادغام اينگونه اطلاعات در عرصه ديپلماسي عمومي همچنان رو به پيشرفت است و در اين پروسه بسترهاي جديدي را فراهم نموديم. در وزارت امور خارجه اولين SCIF ديپلماسي عمومي را بنيان نهاديم، مركز امني كه در آن تحليل‌گران اطلاعاتي به راحتي مي‌توانند نتايج خود را پردازش نموده و با ساير رابطين همكاري نزديكي داشته باشند. اين نوع مركز هزينه‌بر بوده اما بيانگر تعهد سازمان است. در اين راستا، بايد به نقش جوديت مك‌هيل معاون سابق امور ديپلماسي عمومي وزير امور خارجه اشاره كنم. وي دريافت كه براي آغاز فعاليت مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، راه اندازي SCIFو جذب كاركنان بيشتر پول لازم است. ضمن اينكه، مك‌هيل فضاي سياسي لازم براي فعاليت و نوآوري را مهيا ساخت و هرگز در جزئيات امور دخالت نمي‌كرد اما همواره ما را تحت حمايت خود داشت. ساير مقامات قبل از وي نيز به همان اندازه موثر بودند و مبارزه با افراط‌گرايي خشونت‌آميز را علناً به مثابه هدف ديپلماسي عمومي ايالات متحده آمريكا به رسميت شناختند.

 

دليل ديگري نيز وجود داشت كه فكر كردم تاكيد بر اصل تجزيه‌وتحليل نه تنها از جنبه اطلاعات بلكه از جهت منابع ديگر نيز بسيار حائز اهميت است. همگان دريافتيم كه بايد تلاش وافري را براي درك مخاطب صرف نماييم، پيش از آنكه تلاش كنيم بهترين محتوا يا تكنيك را انتخاب نماييم. سازمان فعاليت خود را با گروه القاعده آغاز نموده و نگاه تحليلي خود را به اعضاي آن معطوف ساخت. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم فهرستي از كارشناسان را تهيه نموده تا در خصوص اين گروهها و محيط عملياتي آنها به مركز مشاوره دهند. همچنين روابط همكاري نزديك با سازمان مشابه در دولت بريتانيا برقرار ساخته است تا تحليل‌هاي خود را با يكديگر به اشتراك گذارند. و در نهايت، توسعه قابليت ارزيابي يافته‌هاي خود و تاثير آنها را در دستور كار قرار دادند.

 

بنابراين، دستاورد اين مركز چيست؟

در حوزه ارتباطات واقعاً چه كاري انجام داديم؟ روزهاي پاياني ماه فوريه سازمان را ترك نمودم، پس اطلاعات من تقريباً به روز است، اما اجازه دهيد چند نمونه از تكنيك‌هاي يكسال‌ونيم اخير فعاليت مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم را تشريح نمايم. عملیات اين مركز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار می‌گیرند: تعامل ديجيتالي، تهيه ابزارهاي موردنياز براي رابطين و همكاري با تيم‌هاي ويژه داخلي.

 

اين مركز يك تيم نفوذ ديجيتالي را به ارث برده، دوباره بر آن تمركز نموده و آن را توسعه داده است كه در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومي اغلب آنها عربي، ‌اردو و سومالي است. اين افراد- كه وزير كلينتون در سخنراني‌هاي عمومي خود به آنها اشاره مي‌كند- مستقيماً در مباحث اتاق‌هاي گفتگو آنلاين شركت نموده، فيلم‌هاي خاصي را منتشر ساخته و در حوزه رسانه اجتماعي فعاليت مي‌كنند. هدف آنها تاثيرگذاري بر مباحث جاري در محيط آنلاين است تا بدين ترتيب مطمئن گردند افراط‌گرايي را همواره خنثي مي‌سازند كه عامل ترويج خشونت است. آنها تصميم ندارند افراد جذب شده را دوباره به جامعه باز‌گردانند بلكه در تلاشند تا تعداد جذب نيروهاي جديد را كاهش دهند. علاوه بر شركت در مكالمات آنلاين، اين افراد براي تقويت ديدگاه‌هاي خود از تصاويري سود مي‌جويند كه راساً تهيه نموده و اغلب به ضعف ادعاهاي القاعده اشاره مي‌كنند.

 

دومين رويكرد تهيه مطالب موردنياز براي مقامات و ديگر رابطين دولت آمريكاست. اينها شامل "جعبه ابزارها و الگوهای ارتباطاتی" بودند كه به آدم‌ربايي تروريستي از طرق مختلف يا با استفاده از صداي قربانيان عليه روايت تروريسم واكنش نشان مي‌دهند. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم با همكاري مركز منابع آشكار جامعه آنلايني را در درون دولت توسعه داده است كه مطالب مفيدي را پيرامون ضعف القاعده و وابستگان آن در اختيار مخاطبان هدف قرار مي‌دهد. براي مثال، اطلاعات موجود در رسانه‌هاي نوشتاري و تصويري درباره يكي از نقاط آسيب‌پذير القاعده– پرونده وحشتناك قتل‌عام مسلمانان- را گردآوري نموديم. همچنين از يك پروژه كمك‌هاي بلاعوض براي انتخاب پست‌هاي خود در خارج از كشور با هدف همكاري با سازمانهاي غيردولتي محلي و ديگر گروهها در خصوص اثبات انعطاف‌پذيري جوامع در صورت رويارويي با تروريسم حمايت كرديم. با تاكيد بر پروژه‌هاي فوق، اين فرضيه را به محك آزمون گذاشتيم كه انعطاف‌پذيري مي‌تواند وزنه سنگيني عليه تروريسم باشد و فرض مي‌كند كشورها و جوامع عليرغم حملات گروههاي تروريستي مي‌توانند اقدام نموده و بدون اعمال تغييرات بنيادين و غوطه‌ور شدن در هرج‌ومرج و ترسي كه تروريستها اميدوارند همه جا را فرا گيرد، به موفقيت دست يابند.

 

سومين حوزه وظايف اين سازمان برنامه‌ريزي براي پشتيباني ارتباطات از مراكز خاص در كشورهايي است كه با تهديدات و حوادث تروريستي مواجه مي‌گردند. براي مثال، اين سازمان به دولت پاكستان كمك نمود تا براي مقابله با افراط‌گرايي خشونت‌آميز، ساختار ارتباطات را توسعه دهد و دو تبعه آمريكايي-پاكستاني بااستعداد را جذب نمود تا با دولت و جامعه مدني پاكستان در اين حوزه‌ها تعامل داشته باشند. ضمناً، مديران سازمان تمام تلاش خود را بكار بستند تا به كارشناسان دولتي و نظامي براي مبارزه با گروه تروريستي الشباب در سومالي كمك نمايند. اين برنامه‌ها با حمايت ساير نهادها كه پس از ترك من به تدريج توسعه يافتند، تا حدودي بر اين اصل مسلم تمركز مي‌نمايند كه براي درك آن بايد خود را به اين مسئله نزديك گردانيده و بر آن تاثير گذارند.

 

نقش عوامل خارجي

 

در بحبوحه زمان تشكيل مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، دو متغير خارجي بايد مورد توجه قرار مي‌گرفت كه تاثير شگرفي بر فعاليت ما داشتند. اول اينكه، محمد بوعزيزي دسامبر 2010 در سيدي بوزيد تونس خود را به آتش كشيد و يك سري حوادثي را رقم زد كه تا به امروز همچنان ادامه دارند. از نگاه ما، يكي از اثرات اصلي حادثه فوق اين بود كه گروه القاعده را- حداقل به طور موقت- به حاشيه كشاند. براي مثال، شبكه الجزيره براي پوشش اين خبر ابزارهاي بهتري در اختيار داشت و مردم خاورميانه نيز تلاش نمودند تا فرصت مهيا شده براي ترويج دموكراسي را مغتنم شمارند و به سخنان الظواهري اصولاً اهميتي ندهند. البته، دومين عامل خارجي كشته شدن رهبران القاعده از جمله بن لادن و ديگر طراحان و رابطين كليدي سازمان القاعده بود. نقش اعضاي اين سازمان در يمن و سومالي افزايش يافت اما تصوير يك گروه سازمان‌يافته و كارآمد از القاعده ناگهان به دست فراموشي سپرده شد و در نتيجه توانايي جذب نيروهاي با استعداد نيز تحليل رفت.

 

 

 

چه مسئله‌اي موثر واقع مي‌گردد؟

 

نهايت اينكه، در خصوص آنچه كه فكر مي‌كرديم در مورد ارتباطات ضدتروريسم موثر واقع مي‌گردد يا نمي‌گردد، پارادايم نسبتاً قوي را توسعه داديم. در اين راستا، تاكيد بر نقاط ضعف و تناقضات القاعده بسيار حائزاهميت بود. مخاطب هدف در تلاش است تا تصميم بگيرد آيا در اقدامات خشونت‌آميز دخالت نمايد يا خير. هدف سازمان كاشتن بذر سوء‌ظن و ترديد در مورد سازمانهاي تروريستي و دور ساختن آنها از اين مسير است. اين مركز بر تحسين يا تنفر افراد از ايالات متحده آمريكا تاكيدي ندارد و اينكه آيا آنها را دوست دارند يا خير. هدف تبليغ سبك زندگي آمريكائيان نيست. سايرين در حوزه ديپلماسي عمومي با استفاده از انواع ابزارهاي گوناگون به اين مسائل مي پردازند. علت وجودي سازمان كمك به كاهش جريان جذب نيروهاي جديد به گروههاي خشونت‌طلب از طريق تاثيرگذاري بر اين گروه كوچك و محيط اطراف آنهاست. مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقايد را برافروزد بلكه بيشتر در تلاش است تا ديدگاه و فعاليت تروريست‌ها را سياه‌نمايي كند. ايده تروريسم عليه ايالات متحده آمريكا نه شايع است و نه در اقصي نقاط جهان پذيرفته شده است، همانطور كه در مورد تروريسم داخلي نيز صادق است. براي محافظت از ايالات متحده آمريكا، تصور بر اين بود كه بايد بر اين گروه بسيار كوچك اما به طور بالقوه بسيار خطرناك همچنان تمركز نماييم كه خشونت آنها را وسوسه مي‌كند. اين همان ديپلماسي عمومي تخصصي است كه به مهارت و تلاش قابل ملاحظه‌اي نياز دارد.

 


درسهاي آموزنده

 

اجازه دهيد سخنان خود را با چند درس آموزنده و پيشنهاد به پايان برسانم. همانطور كه بيان داشتم اين حوزه تخصصي است. براي نمونه، مامور ديپلماسي عمومي وزارت امورخارجه در هيات نمايندگي خارج از كشور شرح وظايف گسترده‌اي دارد كه بايد آنها را مديريت كند. اغلب اين وظايف بر دفاع از سياست كنوني در مقابل مخاطبان خارجي يا سازماندهي برنامه‌هاي فرهنگي تمركز دارند. اينكه از ماموران فوق انتظار داشته باشيم تا زمان و تلاش خود را به اجراي برنامه‌هاي پيچيده اختصاص دهند كه فقط مخاطبان بسيار اندكي را هدف قرار مي‌دهد، ‌بسيار دشوار است. پس از ترك سازمان به اين نتيجه رسيدم كه اگر مي‌خواهيم در اين حوزه موفق شويم بايد افرادي را انتخاب نماييم كه در اين حوزه تجربه و تخصص لازم را داشته باشند. پس، مي‌توان اينگونه جمع‌بندي نمود: به عنوان يك ملت، بر توسعه تيم‌هاي ويژه آبي-خاكي-هوايي تفنگداران نيروي دريايي(SEAL) براي انجام وظايف كاملاً تخصصي و بسيار دشوار ضدتروريسم سرمايه‌گذاري نموديم. براي انجام امور كاملاً تخصصي و دشوار ديپلماسي عمومي نيز بايد همين روش را اتخاذ نماييم. در راستاي مقابله موثر با تبليغات تروريسم، به مهارت‌هاي زبان خارجي نياز است. اين افراد بايد تجربيات كافي براي فعاليت در فرهنگ‌هاي مختلف را داشته باشند كه مخاطبان هدف در آن محيط زندگي مي‌كنند و بايد از مركز پيشرفته تحليل اطلاعات پشتيباني نمايند. بذرهاي اين رويكرد در مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم، تيم‌هاي عمليات پشتيباني اطلاعات نظامي(MISO) و ساير مراكز كوچك در اين سيستم وجود دارد اما زمان براي تمركز بين سازماني جهت تشكيل و تقويت تيم‌هاي ارتباطات ضدتروريسم به پايان رسيده است. معتقدم كه اين مسئوليت بايد به مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم محول گردد.

 

دومين توصيه در خصوص همكاري بين سازماني است. به اعتقاد من، مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم نمونه خوبي از تلاش بين سازماني است كه موثر واقع مي‌گردد. تيمي متشكل از 30 نفر يا افراد بااستعداد با طيفي از ارتباطات سازماني در اين مركز گرد هم آمدند. اما اين همكاري نياز به توجه مديران ارشد دارد، ‌در غيراينصورت به اضمحلال كشيده خواهد شد. با كاهش بودجه سازمان، مي‌توان اميدوار بود كه انگيزه براي يافتن روشهاي بهتر جهت تقسيم وظايف و قابليت‌ها وجود دارد و فكر مي‌كنم اغلب مسئولان بلندپايه نيز با ديدگاه من موافق باشند. با اينحال، ‌مي‌ترسم كه عكس اين حالت رخ دهد– اينكه آژانسها با ماموران خود به دور برنامه‌هاي موردنظر حلقه بزنند و آنها را از وظايف بين سازماني دور سازند. هر زمان كه نمايندگان كنگره را درباره فعاليت مركز توجيه نموديم، آنها كاملاً از ما حمايت نموده و عمدتاً مي‌پرسيدند كه چگونه مي‌توانند به ما كمك كنند. بارها گفته‌ام كه يافتن راههاي جديد براي شناسايي و ترغيب آژانسهاي مختلف جهت همكاري موثر بين سازماني از اولويت وظايف بنده است.

 

سومين پيشنهاد بر ارتباطات علني تمركز دارد، يعني ديپلماسي عمومي در برابر ديگر اشكال نفوذ. مدتي قبل از آغاز فعاليت سازمان، با افرادي صحبت كردم كه معتقد بودند براي انتقال پيام ضدتروريسم بايد به نظرات مشورتي افراد معتبر نيز توجه نماييم. آنها اطمينان دارند كه منابع رسمي دولت آمريكا نمي‌توانند خود را با اين ماموريت وفق دهند. بنده نيز با اين مسئله موافقم كه نظرات ديگري وجود دارند كه مطمئناً از اعتبار بالايي برخوردارند اما براي لحظه‌اي تصور نكردم كه نظرات دولت آمريكا نامربوط است يا گوش شنوايي براي آنها وجود ندارد. افراد در اقصي نقاط دنيا مي‌خواهند بدانند ما به چه فكر مي‌‌انديشيم و اغلب آنها از ما مي‌خواهند كه بدانيم آنها به چه فكر مي‌كنند. براي مثال، مبلغان تروريسم در دنياي مجازي اغلب با روشهاي زننده و الفاظ ركيك به نظرات ارسالي تيم نفوذ ديجيتالي واكنش نشان مي‌دهند اما آنها احساس مي‌كنند بايد از خود واكنش نشان دهند و از عقايد باطل خود دفاع نمايند.

 

در پايان، يك‌بار ديگر از مسئولان مركز DACOR‌ سپاسگزاري مي‌نمايم چون اين فرصت را در اختيار بنده قرار دادند تا برخي از يافته‌هاي پروژه خود را كه در كنار افرادي متعهد، ‌باهوش و علاقمند– نظامي و غيرنظامي- بدست آوردم، به اطلاع همگان برسانم. زمانيكه برخي از روي بدطينتي از خدمات دولت انتقاد مي‌كنند، فقط مي‌توانم بگويم كه اين افراد فاقد نبوغ و ابتكار هيچ شباهتي به كارمندان دولتي ندارند كه بنده آنها را شناخته‌ام. آنها شايسته احترام و قدرداني هستند. از توجه صميمانه شما سپاسگزارم.

 

***

 

سفير (بازنشسته) ريچارد لوبارون پس از 30 سال فعاليت اخيراً وزارت امور خارجه را ترك كرد. وي از سپتامبر 2010 تا فوريه 2012 رياست مركز ارتباطات استراتژيك ضدتروريسم را برعهده داشت. از جمله مناصب قبلي لوبارون ميتوان به سفير كويت، معاون رئيس هيات نمايندگي در لندن و تل آويو و برخي مشاغل ديگر در واشنگتن و خارج از كشور اشاره نمود.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:29 ] [ محمدسلطانی ]

 

جنگ سایبری

 برخی حوزه‌ی مجازی را پنجمین حوزه از نبرد می‌دانند. تحلیل‌گران نظامی، حوزه‌ی مجازی را به عنوان یک دامنه‌ی جدید در حوزه‌ی جنگ به رسمیت شناخته‌اند که اهمیت آن در حال حاضر در حال فزونی گرفتن از سایر حوزه‌هاست. وجود نداشتن قوانین بین‌المللی باعث شده که هر کشوری به خود اجازه دهد تا برضد کشور دیگر وارد جنگ مجازی شود...

 

گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/سعید واحدی‌فرد؛ «با آنکه از نظر واردات ارتباطاتی، ایران سخت‌ترین محدودیت‌ها را دارد با این حال، تکنولوژی‌های اطلاعاتی در این کشور در سطح بالایی قرار دارند و ایران در کنار روسیه از قدرتمندترین کشورها در زمینه‌ی جنگ مجازی محسوب می‌گردد.»

 

فضای مجازی فضایی است که قوانین خاص خود را دارد. امروزه تهدیدها در قالب شبکه‌های رایانه‌ای و مخابراتی رو به افزایش است. بخش‌های کلیدی اقتصاد تمامی کشورها در حال حاضر، از جمله امکانات دولتی و خصوصی، بانک‌داری و امور مالی، حمل‌ونقل، تولید، پزشکی، آموزش و پرورش و دولت، همگی برای انجام عملیات روزانه وابسته به رایانه هستند. فضای مجازی ابزاری برای قدرت و ثروت است. اگر از آن استفاده نکنیم دیگران از آن استفاده خواهند کرد و آن هم برضد ما. گاهی به دلیل ناشناخته بودن منبع حمله؛ فضای مجازی به مکانی ایده‌آل برای جنگ تبدیل شده است. برآورد سال گذشته نشان می‌دهد که دولت آمریکا از محل حملات سایبری در جهان، 100 میلیون دلار خسارت دیده است.

 

 جنگ مجازی اشاره به درگیری‌ها در فضای مجازی با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک دارد. این مفهوم به جنگ اطلاعاتی اشاره دارد، درست به مانند جنگی واقعی که البته در مورد انگیزه‌های این جنگ و جنگ واقعی اختلاف نظر وجود دارد. تعریف دقیق جنگ مجازی به «اقدام‌های انجام شده توسط دولت یک کشور و سایر افراد به منظور نفوذ در رایانه‌ها و شبکه‌های سایر کشورها جهت اقدام‌های تخریب و آسیب اشاره دارد که این روش از راه روش‌های الکترونیکی صورت می‌گیرد.» کشورهایی با فناوری و متخصصان عقب مانده از قافله‌ی جهانی، بازنده‌ی جنگ مجازی هستند. این جنگ می‌تواند اقتصاد را فلج کند، موجب درگیری‌هایی در داخل و خارج کشورها گردد و بهره‌وری نیروی نظامی را کاهش دهد.

 

هدف از حمله‌ی سایبری، دست‌یابی به اطلاعات سایر کشورها، ایجاد وقفه در تجارت و یا ایجاد خدشه در زیر ساخت‌ها مانند: «آب، برق، حمل‌و‌نقل و...» به نحوی که هزینه‌های اقتصادی را افزایش دهند. در 5 سال گذشته میزان حملات سایبری در سطح جهان بسیار افزایش یافته است.

 

نقطه‌ی شروع برای جنگ مجازی را جنگ «بالکان» می‌دانند که نیروهای متخاصم سعی در نفوذ به اطلاعات یک‌دیگر داشته‌اند. امروزه رشد شبکه‌های رایانه‌ای بسیار سریع‌تر از رشد نرم‌افزارهای امنیتی مرتبط به آن‌هاست.

 

هنوز زیر ساخت‌های کافی برای جلوگیری از حملات سایبری در سیستم‌های رایانه‌ای کشورها تعبیه نشده است. فضای مجازی به یک مکان بالقوه برای جرایمی این چنینی تبدیل شده است. میلیاردها دلار بدون کمترین امنیتی در فضای سایبر روزانه جابه‌جا می‌شوند و بخشی از مهم‌ترین اطلاعات دولتی و شخصی بدون کمترین امنیتی در فضای مجازی وجود دارند که خطر حملات سایبر را افزایش می‌دهند.

 

برخی حوزه‌ی مجازی را پنجمین حوزه از نبرد می‌دانند. تحلیل‌گران نظامی، حوزه‌ی مجازی را به عنوان یک دامنه‌ی جدید در حوزه‌ی جنگ به رسمیت شناخته‌اند که اهمیت آن در حال حاضر در حال فزونی گرفتن از سایر حوزه‌هاست. درست به مانند ابعاد دیگر درگیری نظامی مانند، زمین، دریا، هوا و فضا.

 

وجود نداشتن قوانین بین‌المللی باعث شده که هر کشوری به خود اجازه دهد تا برضد کشور دیگر وارد جنگ مجازی شود. در حال حاضر کشور ایالات متحده در جهان مرکز فرماندهی فضای مجازی را در پنتاگون راه اندازی کرده است که هدف از ایجاد آن حمله به شبکه‌های سایر کشورها و دفاع در مقابل حملات مجازی است. همچنین آژانس امنیت اطلاعات و شبکه‌ی اروپا[1] نیز چنین مرکزی است.

 

در سال 2011م. مجله‌ی «اکونومیست» نوشت که چین برنامه‌ی ویژه‌ای دارد تا در نبرد اطلاعاتی قرن بیست و یکم، پیروز گردد. همچنین این مجله بیان داشت که سایر کشورها مانند اسراییل، روسیه و کره شمالی برنامه‌ی ویژه‌ای برای جنگ مجازی دارند که در این بین باید گفت که ایران دومین قدرت بزرگ در عرصه‌ی نبرد مجازی است. گویا این جنگ خیلی وقت است که برضد کشور ما شروع شده است. هنوز اخبار مبتنی بر حمله‌ی ویروس «استاکس نت» به تأسیسات اتمی نطنز از سر زبان‌ها نیفتاده بود که خبر مربوط به حمله‌ی ویروس «فلیم»[2] بر صدر اخبار جای گرفت.

 

در ابتدا بیان شد که این ویروس یک ویروس جاسوسی است اما اکنون با اطلاعات به دست آمده بیان می‌شود که این ویروس در واقع هدف خراب‌کاری داشته است. خراب‌کاری یکی از اهداف جنگ سایبری است. در سال 2012م. «نیویورک تایمز» گزارش داد که اوباما رئیس‌جمهور ایالات متحده دستور حمله‌ی سایبری به تأسیسات اتمی ایران را صادر کرده است.

 

انواع تهدیدهای مختلف ناشی از جنگ سایبر

 

1. جاسوسی و نقض امنیت ملی؛

 

جاسوسی سایبر به عملی اشاره دارد که به منظور به دست آوردن اسرار (حساس، اختصاصی و یا اطلاعات طبقه‌بندی شده) از افراد، رقبا، گروه‌ها، دولت‌ها و دشمنان، برای استفاده‌ی نظامی، سیاسی یا اقتصادی با استفاده از روش‌های بهره‌برداری غیر قانونی در اینترنت، شبکه، نرم‌افزار و یا رایانه صورت می گیرد.

 

2. خراب‌کاری[3]؛

 

فعالیت‌های نظامی که با استفاده از ماهواره و رایانه برای اختلال در تجهیزات دشمن صورت می‌پذیرد، خراب‌کاری نام دارد. زیرساخت‌های برق، آب، سوخت، ارتباطات، حمل‌ونقل و ... ممکن است در جنگ مجازی در معرض خطر باشند. سایر تهدیدها می‌تواند شامل سرقت اطلاعات کارت‌های اعتباری، اختلال در برنامه‌ی قطارها و یا حتی بازار سهام باشد.

 

3. شبکه‌ی برق.

 

شبکه‌های انتقال برق به دلیل وابستگی به فضای مجازی و اینترنت از مهم‌ترین هدف‌ها در جنگ مجازی محسوب می‌شوند. در سال 2009م. دولت ایالات متحده بیان داشت که دولت‌های چین و روسیه قصد داشتند تا با نفوذ نرم‌افزاری در شبکه‌های برق در این کشور در آن اختلال ایجاد کنند. از سوی دیگر و در نقطه‌ی مقابل نیز حملات نظامی به شبکه‌های انتقال برق برای از کار انداختن اینترنت از موارد مورد توجه در جنگ مجازی است.

 

انگیزه‌های جنگ سایبر

 

1. مقاصد نظامی؛

 

درست مانند جنگ واقعی در اینجا بر خلاف 4 رکن دیگر جنگ که پیش‌تر بیان داشتیم، این جنگ در سایه‌ی فضای مجازی صورت می‌پذیرد. در اینجا به یک مرکز فرماندهی جنگ سایبر نیاز است و نیازمند سلاح‌هایی مجازی و دفاعی هستیم تا جلوی حمله گرفته شود و ما نیز قادر به حمله‌ی متقابل باشیم.

 

2. اهداف غیر نظامی؛

 

 این امر عبارت از اختلال در سرویس دهنده‌ی وب، سیستم‌های اطلاعات سازمانی، سیستم‌های سرور، لینک‌های ارتباطی، تجهیزات شبکه و رایانه‌های رومیزی و لپ‌تاپ‌های خانگی و امور تجاری است که گاهاً برای کسب انگیزه‌های تجاری رقابتی و یا مالی صورت می‌پذیرد و گاهی نیز خراب‌کاری به دلیل صرفاً سرگرمی است.

 

3. اهداف شخصی.

 

باید باور کرد که بیش از 90درصد حملات سایبر برای اهداف شخصی صورت می‌گیرد. بسیاری از حملات برای جلب توجه رسانه‌ها انجام می‌شود. شرکت (McAfee) می‌گوید، روزانه با میلیون‌ها جنبه از این نوع حملات سایبر توسط نرم‌افزارهای امنیتی‌اش رو‌به‌رو می‌شود.

 

نمونه‌هایی از جنگ مجازی

 

- در سال 2006م. در جریان جنگ حزب‌الله و اسراییل، دولت صهیونیستی اعلام کرد که مورد حملات سایبری سازمان یافته از طرف کشورهای خاورمیانه و روسیه قرار گرفته است.

 

- در سال 2007م. این بار کشور «استونی» بود که خبر از حمله‌ی سایبری به خود داد. هدف این حمله گویا رسانه‌ها، بانک‌ها و وزارتخانه‌های کشور استونی بودند که از سوی سروری در روسیه مورد حمله قرار گرفتند.

 

- در سال 2007م.، تارنمای انتخابات کشور «قزاقستان» در جریان یک حمله‌ی سایبری از کار افتاد.

 

- در سال 2008م.، سایت‌های کشورهای روسیه، گرجستان و آذربایجان در جریان درگیری‌ها در اوستیای جنوبی مورد حمله‌ی هکرها قرار گرفتند.

 

- در سال 2009م.، حملات گسترده‌ای به بخش‌های دولتی، رسانه‌ای و تارنماهای مالی دو کشور ایالات متحده و کره جنوبی صورت پذیرفت. در حالی که همه به راه‌اندازی حمله از سوی کره شمالی نظر داشتند یک تحقیق نشان داد که با کمال تعجب حمله از یک سرور ناشناخته در بریتانیا بوده است.

 

- در ماه می 2010م.، در پاسخ به حمله‌ی سایبری هند، تارنماهای سازمان موشکی هند، بنیاد ملی علوم هند، دفتر چندین حزب و ... مورد حمله‌ی هکرهای پاکستانی قرار گرفتند.

 

- در سپتامبر 2010م.، تأسیسات اتمی کشورمان توسط ویروس استاکس نت مورد هجوم قرار گرفت. این ویروس یکی از پیشرفته‌ترین ویروس‌های رایانه‌ای بود و برگ جدیدی را در مبارزه‌های سایبری گشود.

 

- در سال 2010م. دوباره دولت انگلیس اعلام کرد که در هر ماه، هدف بیش از 1000 حمله‌ی سایبری قرار می‌گیرد.

 

- در ژوئیه‌ی 2011م. تارنمای شرکت ارتباطاتی (SK) کره جنوبی هک شد و اطلاعات شماره تلفن، پست‌های الکترونیک و آدرس منزل 35 میلیون نفر دزدیده شد.

 

- در اکتبر 2011م.، دولت آمریکا پذیرفت که کنترل هواپیمای جاسوسی خود را در یک حمله‌ی سایبری از سوی ایران از دست داده است.

 

- در سال 2012م. بیان شد که هند اطلاعات کمیسیون دوجانبه‌ی اقتصادی بین چین و آمریکا را هک کرده است. گویا اطلاعات هک شده شامل تبادلات پست‌های الکترونیک بین اعضای کمیسیون دوجانبه بوده است.

 

مهم‌ترین مسئله در این بین، این است که حملات سایبری برای مهاجم ارزان تمام شده ولی دفاع در برابر این حملات بسیار گران تمام می‌شود.

 

تلاش‌ها برای پیشگیری

 

شاید اولین سازمان بین‌المللی سازمان همکاری‌های شانگ‌های باشد که جنگ مجازی را به عنوان عامل مخرب برای اخلاق، معنویت و فرهنگ از سوی مهاجمان تعریف کرده است. در سپتامبر 2011م. کشورهای عضو پیشنهاد تدوین شاخص‌های بین‌المللی برای یک سند جامع امنیت اطلاعاتی را به دبیر کل سازمان ملل ارائه دادند. این طرح از سوی کشورهای غربی حمایت نگردید. رویکرد کشورهای غربی بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی متمرکز بود.

 

در حال حاضر پروژه‌ای توسط دکتر (Alexander Merezhko) استاد حقوق بین‌الملل در حال تدوین برای ارائه به سازمان ملل است. طبق این سند جنگ مجازی به معنای استفاده از اینترنت و فناوری‌های وابسته به آن توسط یک دولت، برضد منافع اقتصادی، سیاسی، فناوری و اطلاعاتی یک حاکمیت دیگر است. وی بیان می‌دارد که اینترنت میراث مشترک بشری است و باید از جنبه‌های نظامی مصون بماند.

 

جنگ در فضای مجازی تا حد زیادی به ضعف سیستم دفاعی مورد حمله قرار گرفته بستگی دارد. این جنگ ابهام‌هایی همچنین در مورد شخص حمله کننده دارد که به واقع چه کسی حمله را آغاز می‌کند. همان‌گونه که شبکه‌های رایانه‌ای به عنوان مهم‌ترین عامل برای قدرت اقتصادی و حتی نظامی کشورها تبدیل شده‌اند، همچنین آن‌ها به مأمنی برای تهدیدهای بالقوه نیز تبدیل شده‌اند. از طرفی فضای مجازی می‌تواند به عنوان یک کمک برای حملات نظامی فیزیکی در نظر گرفته شود.

 

مشکل بزرگ این است که شبکه‌ها به هم متصل هستند. اگر یک رایانه‌ی خانگی هم در یک کشور سیستم دفاعی ضعیفی داشته باشد، ممکن است از راه این رایانه بتوان به سایر رایانه‌های آن کشور هم دسترسی پیدا کرد. امروزه میزان استفاده از رایانه‌های شخصی با سرعت زیادی در حال پیشرفت است. در جنگ واقعی همه چیز قابل پیش‌بینی است. میزان خسارتی که یک بمب می‌تواند وارد کند و خسارت‌های احتمالی مالی و جانی، اما در جنگ مجازی هیچ خسارتی قابل پیش‌بینی نیست.(*)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1] -European Network and Information Security Agency

 

[2] -flame

 

[3] -Sabotage

 

منابع:

 

1. Russia Toda, 26 Jan. 2012, "US Launched Cyber Attacks on Other Nations," https://rt.com/usa/news/us-attacks-cyber-war-615/

 

2. Pentagon Bill To Fix Cyber Attacks: $100M. CBS News. Retrieved on 2011-11-08.

 

3. Gorman, Siobhan. (2010-06-04) WSJ: U.S. Backs Talks on Cyber Warfare. Online.wsj.com. Retrieved on 2011-11-08.

 

4. a b Clarke, Richard A. Cyber War, HarperCollins (2010)


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:27 ] [ محمدسلطانی ]

صبريم و چنان حوصله از سر نرويم

 راهي است كه جز به پاي باور نرويم

 

 گر جاده همه سنگ نمي لغزد پاي

 زيرا كه به غير از ره رهبر نرويم

 

 *****

 

 جز راه ولي هر آنچه ره بيراه است

 از دامن او نمي كشد عاشق دست

 

 مهر به ولي نمي رود از دل ما

 عشقي است كه بوده در دل از روز الست

 

 *****

 

 اي منحرف از طريق توحيد مرو

 با سرو نشين و در پي بيد مرو

 

 بازيچه ي بازيگر ايام مشو

 گر فتنه پي فريب خنديد مرو


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:20 ] [ محمدسلطانی ]

هستي بلند قامت و پيري قلندري

 از هر چه من نكو بنويسم نكوتري

 

 پايان فصل زردي و آغاز وصل سبز

 اي بهترين بهار كه با نام رهبري

 

 تنها تويي كه بعد امام آن بزرگ مرد

 بر ما كه سر سپرده به عشقيم سروري

 

 با مدّعي بگو كه چه انديشه مي كند؟

 وقتي شبيه حيدر و نور پيمبري

 

 اي نايب امام زمان (عج)، عاشق امام!

 ما تشنگان آب بقا، تو سكندري

 

 ناباوران كه نفي كمال تو مي كنند

 هستند گمرهان و ندارند باوري


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:19 ] [ محمدسلطانی ]

با رهبري هر آنكه ستيزد حرامي است

 اين رهبري كه آينه ي نيك نامي است

 

 جيغ بنفش آن ور آبي سياه شد

 زيرا كه دادِ او همه از روي خامي است

 

 خار و خس است آنكه ولي را مدد نكرد

 يعني كه نوكر است و گداي غلامي است

 

 بعد از امام مخلص سيد علي شديم

 عرض ارادتي است اگر هم كلامي است

 

 باشد حرام لقمه و از نسل اشقياست

 ضد علي كه نام ندارد حرامي است


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 14:17 ] [ محمدسلطانی ]

                   مداحي شيعيان بحريني در وصف رهبر انقلاب

 

متن عربي مداحي:

 انّ حبي و ولائي لعلي الخامنائي

 انّ من عاد، معاد الحق و الآل

 فسابقي في انتمائي

 و سابقي عند لائي

 رافضاً اعدائه و المبغض الضالّ

 لا تكن بال عن هدي الله فتزداد ضلالة

 و استعل آل وهم النور الّذي منه تلألأ

 فخذ من كبدي ولائي الابدي و خذ قلبي و خذ روحي و احشائي

 سيبقي سيّدي أيا فجر غدي!

 فعرش لك و استل قلبي، مولاي!

 اهواك نوراً من الله آتي

 اهواك طهراً لروحي و ذاتي

 اهواك شمساً منير حياتي

 اهواك اهواك حتي مماتي

 

 ترجمه فارسي مداحي:

 علي خامنه اي عشق من است

 دشمنش، دشمن حق و اهل بيت (ع) است

 با او خواهم ماند

 وفادار به او خواهم ماند

 دشمنم با دشمنانش و كينه توزان گمراه

 نگران نباش از هدايت خدا، كه اين نگراني سبب گمراهي است

 منزلت اهل بيت را عالي بدان، كه آنها تلالوء نور خدايند

 مرا قطعه قطعه كنيد، ولايتم تا ابد خواهد بود

 او همچنان مولاي من خواهد بود

 اي سپيده فرداي من!

 مولاي من! قلبم قلمرو توست

 دوستت دارم، اي نور خدايي!

 دوستت دارم، اي مايه پاكي روح و ذات من!

 دوستت دارم، خورشيد روشني بخش زندگي ام!

 دوستت دارم، دوستت دارم، تا زنده ام!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 13:51 ] [ محمدسلطانی ]

عوامل براندازي در جنگ نرم كدام اند؟

تاريخ  :  1391/08/15

اثري از  :  علي خضريان؛ كارشناس مسائل سياسي

 در كنار بروز تحولات ارزشي، به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي با استفاده از ساختار حاكم، وجود بستر و ساختار طبيعي فرآيند تغيير و گردش قدرت همچون انتخابات از جمله عوامل عمده ي براندازي در جنگ نرم هستند.

 

 

جنگ نرم به دنبال ايجاد تغييرات در درون جامعه ي هدف است و مهم ترين اتفاق در اين راستا به عنوان پايه ي اين تغيير، تحولات ارزشي در يك جامعه مي باشد.

 

 هر جامعه اي با سيستمي ارزشي و يا به تعبيري ديگر با نظامي از ارزش ها روبه روست كه در آن، ارزش ها در عرض همديگر نيستند و بعضي ارزش ها در سلسله مراتب ارزشي جامعه در جايگاهي بالاتر قرار دارند و بعضي ارزش ها نسبت به آن ها ارزش هاي ضعيف تري به حساب مي آيند.

 

 بنابراين ساختارهاي اجتماعي ترجمه ي آن ارزش هاي بنيادي هستند و تعريف ارزش هاي نوع دوم در سايه ي ارز ش هاي مادر به وجود مي آيند و بايد اين نكته را متذكر شد كه اگر بخواهد در جامعه اي تحولات ارزشي صورت بپذيرد، مي بايست سلسله مراتب و نظام ارزشي آن جامعه تغيير كند و ارزش مادر در آن جامعه جابه جا شود و دقيقاً در چنين وضعيتي است كه تحولات ارزشي حاصل خواهد شد.

 

 حال اگر براندازي و يا تغيير ساختارهايي كه بخواهد صورت بگيرد و انجام شود، از جنس براندازي هاي نرم يا بدون خشونتِ با استفاده از ساختار باشد، قطع يقين در كنار بروز تحولات ارزشي، متغيرها و عناصر ديگري نيز مي بايست براي ايجاد چنين تغييراتي حاصل گردد.

 

 دومين عنصري كه پس از وقوع تحولات ارزشي در جامعه زمينه ي براندازي نرم را فراهم مي كند به قدرت رسيدن يك جريان تجديدنظرطلب فكري و سياسي است كه در مجموع، زمينه ي براندازي هاي نرم را با استفاده از ساختار حاكم فراهم مي كند.

 

 سؤال اساسي اينجاست كه جريان تجديدنظرطلب چه جرياني است؟ خيلي واضح است كه اين جريان از يك طرف با اپوزيسيون و از طرفي ديگر، با جريان اصلاحات و يا اصلاح طلب هر 3 در مفهوم تغيير مشترك اند، چرا كه هر 3 به دنبال ايجاد تغيير هستند، اما تفاوت جريان تجديدنظر با جريان اپوزيسيون و يا اصلاح طلب در چيست؟ پاسخ به اين سؤال، ضمن آنكه توانايي شناخت بهتر تجزيه طلبان را براي مقابله با براندازي نرم فراهم خواهد كرد، باعث خواهد شد تا برخي افراد، گروه ها و جريان هايي كه رويكردشان ايجاد تغيير مي باشد و نه براندازي قابليت شناسايي بهتري پيدا كنند.

 

 يكي از تفاوت هاي اساسي در جريان تجديدنظرطلب و اصلاح طلب در اين است كه تجديدنظرطلب ها به دنبال تغييرات بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند، اما اصلاح طلبان مي گويند ما آرمان ها را قبول داريم، دنبال تغيير در روش ها، سياست ها، فرآيند ها و آدم ها هستيم؛ اما دقيقاً تجديد نظرطلب ها در همين نقطه با جريان اپوزيسيون اشتراكاتي دارند، به اين معنا كه هر دو به دنبال تغييرات ساختاري بنيادي در نظام ارزش ها و آرمان ها هستند.

 

 حال سؤالي كه بايد به آن پاسخ داد اين است كه پس چه تفاوتي ميان دو جريان اپوزيسيون و تجديدنظرطلب وجود دارد؟ پاسخ اين است كه جريان اپوزيسيون، شناسنامه دار و شناخته شده است و از ابتدا، مرزهايش را با مناسبات و ساختارهاي نظام سياسي حاكم، شفاف و روشن كرده است و دقيقاً به همين دليل است كه امكان ورود به ساختار براي تغيير درون آن را ندارد؛ اما جريان تجديدنظرطلب، كه ماهيتاً به دنبال تغيير ساختار است، شناخته شده و يا به معناي اپوزيسيون، شناسنامه دار نيست. به همين دليل، امكان ورود به عرصه ي قدرت و تغيير قدرت از درون ساختار قدرت برايش كاملاً فراهم است.

 

 اين نكته باعث مي گردد كه جريان تجديدنظرطلب، با نفوذ به داخل ساختار و با گرفتن ژست هاي اصلاح طلبانه و با دادن شعارهاي اصلاح طلبي، كه ماهيتي اپوزيسيوني دارد، زمينه ساز براندازي نرم شود.

 

 بنابراين پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

 

 عنصر سومي كه براي براندازي نرم مورد نياز مي باشد، وجود بسترهاي طبيعي است؛ چرا كه اگر گروه و يا جرياني به دنبال تغيير در ساختارهاي حاكم باشد، به بسترهاي طبيعي همچون آزادي، با اشكال مختلفش (آزادي مطبوعاتي، آزادي بيان، آزادي رسانه اي) و فرآيند تغيير قدرت، يعني انتخابات، نيازمند است. اين مهم حكايت از آن دارد كه براندازي هاي بدون خشونت با استفاده از ساختار در جوامعي انجام مي شود كه از حداقل آزادي ها برخوردارند و فرآيند گردش قدرت در آن ها به صورت انتخابات وجود دارد و از همين روست كه نظام جمهوري اسلامي استعداد اين نوع براندازي ها را دارا مي باشد، چرا كه فرآيند گردش قدرت در آن وجود دارد و دشمن به دنبال تحقق تغييرات اساسي در نظام ارزش ها از يك سو و به قدرت رساندن جريان تجديدنظرطلب در ظاهر اصلاح طلبان از سوي ديگر مي باشد.

 

 حال بايد ديد نمونه ي كلاسيك تئوري مذكور كجاست؟ و اين مفهوم سازي در كدام نمونه ي كلاسيك وجود دارد؟

 

 پاسخ اين است كه نمونه ي آن نظام سياسي شوروي سابق است. كشور شوروي، با همه ي مشكلاتش، تا سال 1985 ميلادي به عنوان يكي از قطب هاي اصلي جهان حضور داشت؛ مشكلاتي كه بعد از سال 1985 نيز همچون گذشته با آن درگير بوده است، اما در اين سال تغييراتي در اين جامعه رخ مي دهد كه منجر به رخدادهاي خاصي مي گردد و آن اينكه «ميخائيل گورباچف» به عنوان رأس هيئت رئيسه ي حزب كمونيست و سپس رهبر اتحاديه ي جماهير شوروي انتخاب مي گردد.

 

 پيچيده ترين مواجهه ي قدرت ها و ساختارهاي قدرت، مناسبات حاكم و يا نظام هاي سياسي با جريان هاي تجديد نظر طلب است؛ چرا كه از يك طرف شعارهاي اصلاح طلبانه مي دهند و از يك طرف ميل به اپوزيسيون دارند. نه اپوزيسيون هستند كه كاملاً شناخته شده، مرزها را مشخص كنند و نه اصلاح طلب هستند كه ميدان عمل و كار را برايشان فراهم كنند.

 

 «پروستاريكا» شعار اصلاحات در شوروي است، اما با گذشت زمان مشخص مي گردد كه در ماهيت «گورباچف» تمايل و يا اعتقاد چنداني به ماركسيست وجود ندارد. اين مسئله آنجايي رخ مي نمايد كه وي سال هاي بعد به وضوح مواضع خود را روشن مي سازد و مي گويد كه ما (گورباچف) و آمريكايي ها در يك چيز مشترك بوديم، هر دوي ما از كمونيسم متنفر بوديم!

 

 در همين زمان، وقتي شوروي درهاي جامعه را به سمت اروپا و آمريكا و در يك كلام دنياي غرب باز مي كند، در واقع آن واگرايي از ارزش هاي كمونيستي و هم گرايي نسبت به ارزش هاي ليبراليستي در جامعه صورت مي گيرد، چرا كه سران اين كشور پيش از اين گفته بودند كه بهترين ارزش و مناسبات ارزشي در شوروي كمونيستي است. وقتي درها باز مي شود و اجتماع، به دليل عدم شناخت دقيق از واقعيت هاي موجود در اروپاي غربي و آمريكا، صرفاً رفاه و پيشرفت هاي اقتصادي را مي بيند و جامعه مقهور آن ارزش هاي رقيب مي شود و نسبت به ارزش هاي خودش دچار واگرايي و نسبت به ارزش هاي رقيب دچار هم گرايي مي شود.

 

 از اين رخداد يك عطش و تشنگي براي غربي شدن در جامعه ي روسيه و شوروي سابق حاصل مي شود و زماني كه هر 3 عنصر در شوروي سابق به وجود مي آيد، يك امپراتوري، بدون حتي شليك يك گلوله، دچار فروپاشي مي شود. اما نكته ي جالب اينجاست كه پس از گذشت بيش از 2 دهه از سقوط شوروي، مشكلات اين جامعه، كه از جنس مشكلات سال 1985 است، همچنان پابرجاست و آن چيزي كه ديگر اثري از آن نيست حضور كشوري ابرقدرت در صحنه ي جغرافياي سياسي به نام «شوروي» است كه صحنه ي بين الملل را به نفع رقيب آمريكايي اش ترك كرده است.(*)


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:38 ] [ محمدسلطانی ]

برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:8 ] [ محمدسلطانی ]

تاریخچه تشكیل بسیج

 

بسیج یك حركت اجتماعی است كه در هر جامعه ای با توجه به فرهنگ آن جامعه و به اشكال مختلفی در اثر شرایط خاص بوجود می آید . حتی در دوران صدر اسلام نیز به هنگام حمله كفار و منافقین علیه مسلمانان زمانی كه فرمان تشكیل نیروی مبارز علیه آنها داده می شود مسلمانان داوطلبانه در مساجد گردهم می آمدند تا توان خود را از نظر نیروی انسانی و تجهیزات نظامی برای مقابله با دشمنان اسلام بسیج كنند .

امام خمینی (ره) در این رابطه چنین می فرمایند :

« قضیه بسیج ، همان مساله ای است كه در صدر اسلام بوده است این مساله جدید نیست ، در اسلام سابقه داشته است و چون مقصد ما اسلام است ، باید هر جوانی یك نیرو باشد برای دفاع از اسلام و همه مردم و هر كسی در هر شغلی كه هست مهیا باشد برای جلوگیری از كفر و هجوم بیگانگان » .

( پرتو خورشید ، مركز مطالعات )

در طول تاریخ اسلام و ایران همواره دشمنان سعی كرده اند به اشكال مختلف از پیشرفت و ترقی مسلمانان جلوگیری كنند .

انقلاب اسلامی ایران كه الهام گرفته از اسلام ناب محمدی (ص) بوده از نخستین روزهای پیروزی با توطئه های گسترده و سازمان یافته دشمنان اسلام روبرو گردید . عظمت اهداف انقلاب و گستردگی توطئه های دشمنان ، ایجاب می كرد كه برای حفظ و سیانت از انقلاب اسلامی و ارزشها و اهداف آن در برابر شبیخون ابرقدرتها دفاع كند بنابراین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را درون اقشار میلیونی به طور خودجوش ، حركتی در جهت حفظ و حراست دست آوردهای انقلاب و پیروزی بزرگی كه نصیب امت اسلامی شده بود ، بوجود آمد . و بنابراین بسیج در دو مرحله شكل گرفت .

 

 

 

 

تشكیل بسیج پس از پیروزی انقلاب اسلامی

 

در این رابطه پیدایش بسیج در دو مرحله قابل توجه است :

1- بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد حركتی فرهنگی بودیم كه به واقع درجهت حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی مان به شمار می آید و در این مسیر شاهد تشكیل ارگانها و هسته های انقلابی نظیر سپاه ، كمیته های انقلاب و غیره بودیم كه نقش مردم در این حركت و تلاش چشمگیر و موثر بود به نظر می رسد بعد از رشد این نهادها مردم به این فكر می افتند

كه بایستی جهت كسب آمادگی در مقابله با دشمنان انقلاب آموزشهای رزم نظامی را ببینند و طبیعتا حركتی به نام بسیج در پایگاه ها و مساجد بوجود می آید كه آموزشهایی هم داده می شود..

2- مرحله دوم مصادف است با تصرف جاسوسخانه آمریكا كه با اشغال این لانه فساد توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شیطان بزرگ برای نجات خود از وضعیت موجود به توطئه هایی علیه جمهوری اسلامی دست زد‌ ، از جمله حمله نظامی به طبس ، غافل از اینكه شن ها مامور الهی شده و این توطئه را خنثی كردند یا مثلا حصر اقتصادی كه این توطئه هم خود عاملی شد برای حركت هرچه بیشتر مردم در جهت خودكفایی جمهوری اسلامی ایران ، ترور شخصیت های اسلامی ، كودتا و حركتهای مذبوحانه گروهكهای چپ و راست ، « الحمد الله الذی حعل اعداءنا من الحمقا » ؛ خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ها قرار داد و از حماقت آنها همین بس كه سنت « لا یتغیر الهی اینست كه صالحان و شایستگان وارثین اصلی زمین هستند ولی آنها غافلانه هر لحظه در پی تدارك حیله جدیدی بوده و هستند و امام همیشه در جهادمان با دید وسیع و پیامبرگونه شان بخوبی دریافته بودند كه شیطان بزرگ بیكار نمی نشیند لذا در 5 آذرماه 1358 تشكیل ارتش 20 میلیونی را صادر فرمودند . در این فرمان حركتهایی را كه به نام بسیج در جامعه مطرح بود تسریع نموده و انسجام بخشیدند و از آن تاریخ بود كه مسوولین به این فكر افتادند كه سازمانی به نیروهای موجود در جامعه بدهند و در پی فرمان امام امت ، زن و مرد ، پیر و جوان از نوجوان 12 ساله تا پیر 70 ساله عاشقانه فرمان رهبرشان را لبیك گفتند

 

 

تعریف بسیج

 

بسیج به لحاظ لغوی به معنای سامان و اسباب ساز و سازمان جنگ : عزم و اراده ، آماده سفر شدن و آماده ساختن نیروهای نظامی یك كشور برای جنگ می باشد . ( دهخدا ، 1372 )

به نظر ما بسیج یك حركت منظم و سارمان یافته اجتماعی است كه با توجه به فرهنگ هر جامعه و به اشكال مختلفی در اثر شرایط خاصی مانند جنگ ، حوادث غیر مترقبه و حتی در زمان صلح و آرامش به صورت آماده باش بوجود می آید .

در جامعه ما نیز بسیج یك نهاد اجتماعی است . همانند خانواده كه به صورت عضوی از ساخت و نظام اجتماعی جامعه است به شمار می آید ، نهادی كه با هدف پاسداری از ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی بوجود آمده است و انحلال آن جز در صورت انحلال جامعه اسلامی قابل تصور نیست .

در اساسنامه بسیج مستضعفین ، بسیج را به این صورت تعریف كرده اند :

« بسیج نهادی است تحت فرماندهی مقام معظم رهبری كه هدف آن نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن و جهاد در راه خدا و گسترش حاكمیت قانون خدا در جهان طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران و تقویت كامل بنیه دفاعی از طریق همكاری با سایر نیروهای مسلح و همچنین كمك به مردم هنگام بروز بلا و حوادث غیر مترقبه می باشد . » ( سپاه از دید قانون 1362 )

 

 

 

هدف از تشكیل بسیج

 

آرمان والا و ایده بلند و هدف عالی انقلاب اسلامی ما را چنین می سزد كه از چار چوب مرزهای ایران بگذرد و دروازه های ملل محروم و توده های مظلوم و مستضعف جهان را بگشاید و پیام آرامش بخش و رسالت انسانی و رهائی بخش خویش را بگوش جان آنها برساند و زمینه های حكومت عدل الهی و جهانی امام عصر (عجل الله فرجه) را آماده سازد . و از این روی ، بسیج تمامی نیروهای فعال و آمادگی جهت تحقق این آرمان ارزنده انسانی ، امری ضروری و طبیعی به نظر می آید .

و از اینجا بود كه امام خمینی (ره) این قلب تپنده انقلاب و پیام آور آزادی و كرامت و هویت اسلامی و انسانی این قرن جهت مبارزه همه جانبه با آمریكای جهانخوار كه هر روز برای گسترش تجاوزات و سبعیت خویش ، چنگ و دندان نشان می دهد و در رویارویی با همه ابرقدرتهای تجاوزگر و تیز ، رشد انقلابی نهضت اسلامیمان روز 5/8/58 را بسیج عمومی اعلام فرمودند و هدف از تشكیل بسیج را گفتند كه « مملكت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی داشته باشد » و در حالت كلی می توان گفت كه هدف از تشكیل بسیج را قرآن بیان نموده و در سوره توبه آیه 40

می فرماید: « ‌انفروا خفاقا و ثقالا و جاهدوا باموالكم و انفسكم فی سبیل الله ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون » ؛ با كیفیت مختلف حركت كنید و كوچ كنید در حالیكه با بار سبك هستید . مجهز باشید و جهاد كنید با مال و جانتان در راه خدا ، و یكی دیگر از هدف تشكیل بسیج را بازوی ولایت فقیه دانسته و تك تك اعضای بسیج را سلول های بافت ولایت فقیه می دانیم . بهر حال هدف از تشكیل بسیج را جذب آموزش ، سازماندهی نیروهای مردمی دانسته و اصلی ترین مساله بسیج ، بكارگیری نیروهای مردمی در ماموریتهای محوله با توجه شرایط سنی بسیجیان اعم از دانش آموزی ، دانشجویی ، كارگری ، كارمندی ، عشایر و غیره می باشد تشكیلات بسیج به علت ساخت مردمی از یك طرف و گستردگی آن از طرف دیگر باید طوری تنظیم شود كه هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ بتواند كارآیی لازم را داشته باشد .

 

 

 

اهمیت و ضرورت تشكیل بسیج

 

دفاع از مقدسات و ایدئولوژی اسلام ایجاب می كند كه در مقابل خطراتی كه آن را تهدید می كند به گونه ای منطقی و شیوه ای صحیح با آن خطر برخورد كرد . امام خمینی (ره) در مورد اهمیت و ضرورت تشكیل بسیج فرمودند : « دفاع از اسلام و كشورهای اسلامی امری است كه در مواقع خطر ، تكلیف شرعی و الهی و ملی است و برتمام قشرها و گروهها واجب است » .

همچنین اصل پیشگیری ایجاب می كند كه امت اسلامی برای مقابله با هر گونه خطر احتمالی از سوی دشمنان اسلام در آماده باش كامل بسر برده و آمادگی دفاعی برای هرگونه خطری كه اسلام را به مخاطره افكند را داشته باشند . فرمان صریح قرآن كریم در آیه شریفه « واعدوا لهم ما استطعتم من قوه » كه برای ترسانیدن دشمنان خدا و اسلام و امت اسلامی آمده است دال بر صحت این ادعا می باشد . از اینروست كه می بینیم در سفارشات اولیای اسلام نیز بر آماده بودن برای خطرات احتمالی بسیار تاكید شده است و از مسلمانان خواسته اند كه درهنگام خواب وصیت نامه و شمشیر را در زیر سر قرار بدهند و این نیست جز فرمان آماده باش برای لقاء الله و همچنین برای دفاع از دین خدا ، لذا سلاله نبوت ، رهبر راحل انقلاب اسلامی در این مورد خطاب به امت اسلامی فرموده اند : « مملكت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی داشته باشد یكی از ابواب فقه باب رمی است . باب تیراندازی است ، آنوقت تیراندازی بوده حالا هم تیراندازی هست به یك طور دیگری » در اسلام با اینكه رهان ، یعنی یك چیزی را بگذارند برای چیزی كه نظیر قمار بازی می شود حرام است برای تیراندازی حرام نیست ، برای اسب دوانی حرام نیست .

سبق و رمایه یكی از مسائل فقه است برای اینكه همه افراد مستحب است كه سواری یاد بگیرند . حالا اتومبیل سواری و رانندگی را یاد بگیرند . و برای همه است كه تیراندازی را یاد بگیرند ، فنون جنگی را یاد بگیرند . باید ملت ما جوانهایشان مجهز باشند به همین جهاز و علاوه بر جهاز دینی و ایمانی كه دارند مجهز به جهازهای مادی و اسلامی هم باشند و یاد گرفته باشند . اینطور نباشد كه یك تفنگی كه دستشان آمد ندانند كه با آن چه كنند . باید یاد بگیرند و یاد بدهند . جوانها را یادشان بدهید همه جا . حضرت امام اضافه می كنند كه باید اینطور شود كه یك مملكتی بعد از چند سالی كه 20 میلیون جوان دارد 20میلیون تفنگدار داشته باشد و 20میلیون ارتشی داشته باشد » .( پیام انقلاب شماره 72 )

 

 

 

اهمیت و ضرورت تشكیل بسیج در جمهوری اسلامی ایران

 

بعد از تسخیر انقلابی لانه جاسوسی آمریكا انتظار آن می رفت كه از سوی دشمن شماره یك یعنی آمریكای جهانخوار توطئه ها و تحریكها بر ضد این كشور انقلابی شدت یافته و با گسترش آنها زمینه را برای دخالت نظامی آماده نماید ، تا با حمله مسلحانه به ایران و انقلاب اسلامی ، رژیم مردمی جمهوری اسلامی را از پای در آورد ، و حاكمیت طاغوت را دوباره برقرار سازد . بنابراین مشخص بود كه در این جنگ جدید امت اسلام نمی تواند فقط و فقط از مشت خویش استفاده كرده و به دفاع برخیزد بلكه ضرورت مسلح شدن و آموزش نظامی دیدن برای همه مشخص بود و احساس می شد كه اگر همه مردم وارد صحنه نشوند و با كیفیت و طرز كار سلاحها آشنایی نداشته باشند نمی توانند این سلاح ها را علیه شیطان بزرگ بكار گیرند . از اینرو تشكیل بسیج در تمام قشرها ( دانش اموزی ، دانشجویی ، كامند، كارگری ، عشایری و ... ) به شكل وسیعی صورت گرفت و امام امت فرمان تاریخی تشكیل بسیج عمومی را صادر و در رابطه با ضرورت آن چنین فرمودند : « الان در راس همه مسائل اسلامی ما قضیه مواجهه با آمریكاست . باید تمام تجهیزات ما بطرف این دشمن باشد. مبادا یك وقتی یك تبلیغات سویی بشود و نظرهای ما تشتت پیدا بكند و افكارمان افكار مختلف بشود ... باید الان همه افكار ها یك چیز باشد . چطور در ان وقتی كه ما مواجه با این قدرت شیطانی داخلی بودیم هیچ دیگر تشتتی در كار نبود . همه با هم یك فكر داشتید و الله اكبر می گفتید و مقابله با یك چنین قدرتی می كردید شما الان می دانید كه مقابله ما با یك قدرتی است كه قدرتش صدها برابر زیادتر از آن قدرت قبلی است . شما امروز یك چنین حالی دارید و مملكتمان یك چنین حالی دارد . مملكت شما الان یك حالی دارد كه اگر دیر بجنبیم برای همیشه تا آخر از بین رفته ایم . همه باید یكصدا باشند .سرو صدای امروز حفظ مقابله با آمریكاست ... باید همه قوایمان را مجتمع كنیم برای نجات دادن این كشور باید اگر مسائلی برایمان پیش بیاید هرچه هم سخت باشد تحمل كنیم . باز هم من تكرار می كنم كه بدانید شما با یك قدرتی مواجه هستید كه اگر غفلت بشود مملكتتان از بین می رود ، غفلت نباید بكیند غفلت نكردن به این است كه همه قوا را و هرچه فریاد دارید بر سر آمریكا بكشید ، هرچه تظاهرات بر ضد آمریكا بكنید قوای خودتان را مجهز بكیند و تعلیمات پیدا كنید و به دوستانتان تعلیم بدهید » ، كه امام (ره) دقیقا با فرمایشات پیامبرگونه خود ضرورت تشكیل بسیج را ترسیم نمودند


برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, ] [ 12:6 ] [ محمدسلطانی ]

 

ویژگی های رهبراززبان آیت الله مصباح یزدی

اگر همه نعمت‌هاي مادي را در يك كفه بگذاريم و نعمت مقام معظم رهبري را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان به‌عنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمت‌هاي مادي كه خدا به هر فردي مي‌دهد بيشتر است.

به نقل از پايگاه اطلاع رساني آيت‌الله محمد تقي مصباح يزدي، متن كامل مصاحبه آيت‌الله‌مصباح‌يزدي با نشريه پرتو كه پيش از سفر مقام معظم رهبري به قم در خصوص ويژگي‌ها ولي‌امر مسلمين جهان انجام شده بود، به شرح زير است:

در ابتدا با توجه به آشنايي و رابطه نزديكي كه حضرت‌عالي با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي داشته‌ايد، مطالبي را در باره ابعاد مختلف شخصيتي ايشان، به ويژه جنبه‌هاي علمي و معنوي معظم‌له ـ‌كه چه بسا تحت‌الشعاع شخصيت سياسي‌شان قرار گرفته است‌ـ بفرماييد.

آيت‌الله مصباح: بسم الله الرحمن الرحيم. من به عنوان يك انسان اعتراف مي‌كنم كه امثال بنده خيلي ناسپاس هستيم؛ اين اعتراف بنده مصداق آيات متعددي از قرآن كريم از جمله إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ است؛ هم‌چنان كه بسياري از نعمت‌هاي خدا را فراموش مي‌كنيم، مثل نعمت وجود نزديكان، پدر و مادر، اساتيد و بستگان و ساير نعمت‌هايي كه غرق در آنها هستيم. البته هر عامي استثناءهايي دارد؛ ولي طبيعت مادي و حيواني انسان اقتضاي اين ناسپاسي‌ها را دارد؛ چون انسان فراموش‌كار است و شايد ريشه اين ناسپاسي‌ها هم فراموشي باشد.
از جمله نعمت‌هاي بزرگي ـ‌كه به تصور بنده‌ـ امثال ما و هر ايراني ديگري اگر ساليان دراز تمام وقت خود را صرف شكر آنها بكند حقش ادا نمي‌شود، برقراري نظام اسلامي، حاكميت ولايت‌فقيه و به‌خصوص وجود شخص مقام معظم رهبري است. برقراري نظام اسلامي خداپسند آرزوي همه انبيا، اوليا و صالحان عالم در طول تاريخ بوده و جز در بعضي محدوده‌هاي خاص زماني و مكاني نمونه روشن ديگري از آن را سراغ نداريم. در ميان انبياي سابق حكومت حضرت سليمان(ع) كه فرمود: هَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي؛ و در آخرالزمان هم وجود مقدس پيغمبر اكرم ـ‌صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ـ كه چند سالي در مدينه حكومت كردند و دوران كوتاه حكومت اميرالمومنين ـ‌صلوات‌الله‌عليه‌ـ كه عمده‌اش به جنگ‌هاي داخلي گذشت؛ غير از اين موارد در طول تاريخ اسلام به سختي مي‌توان حكومتي را پيدا كرد كه در رأس آن معصوم يا تالي‌تلو معصوم باشد. اين نعمت عظيمي است كه خدا در اين عصر نصيب جامعه ما و امت ما كرد، اين نظامي كه به دست امام ـ‌رضوان‌الله‌عليه‌ـ بنيان‌گذاري شد و توسط مقام معظم رهبري آبياري و پرورش داده شد.
اگر حساب كنيم كه اين نظام چقدر ارزش دارد و در ميان نعمت‌هايي كه خدا به انسان‌ها مرحمت كرده جايگاه اين نعمت كجاست و چه نسبتي بين آن و ديگر نعمت‌ها وجود دارد، بعيد است بتوانيم نسبتي بين نعمت‌هاي مادي و دنيوي با اين نعمت برقرار كنيم. اين نعمت هم در دنياست؛ اما پلي است به سوي آخرت و سعادت ابدي و به زحمت مي‌توان نسبتي بين اين دو برقرار كرد. نعمت‌هاي ديگر هرچه بزرگ باشد، در قبال اين نعمتي كه مي‌تواند سعادت ابدي و بي‌نهايت بيافريند در حكم صفر است. لازم است هر جا و در هر فرصتي كه پيش مي‌آيد ما اين نعمت عظيم الهي را به مردم يادآوري كنيم تا بدانند چقدر شكر اين نعمت را بجا بياورند. يكي از فوايد اين كار اين است كه وقتي كسي به عظمت چنين نعمتي پي مي‌برد تحمل كمبودها و كاستي‌ها برايش خيلي آسان مي‌شود.

اين عالم, عالمي نيست كه پديده‌هايش بدون كاستي باشد. قرآن هم مي‌فرمايد لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي كَبَدٍ؛ زندگي انسان با رنج و سختي توأم است؛ ولي تحمل اين سختي‌ها در كنار توجه به نعمت‌هاي عظيم آسان مي‌شود. كسي كه مبلغ گزافي، مثلاً يك ميليارد دلار در صندوقچه‌اش يا در حساب بانكي‌اش داشته باشد, اگر يك اسكناس هزار توماني گم كند خيلي اهميت نمي‌دهد. چون مي‌داند يك ميليارد دلار دارد و گم شدن يك اسكناس ضرري به او نمي‌زند. اما كسي كه همه دارايي خودش را همين يك اسكناس هزار توماني بداند، اگر گوشه اين اسكناس هم سائيده شود ناراحت مي‌شود. ما اگر توجه پيدا كنيم كه خداي متعال در اين زمان چه نعمت عظيمي به ما مرحمت فرموده، بعضي سختي‌ها كه لوازم طبيعي حوادث اين جهاني است، براي ما مثل گم شدن يك اسكناس هزار توماني در مقابل گنج شايگان است و تحمل آنها براي ما آسان مي‌شود.
نعمت دوم كه بايد شكرگزار آن باشيم، نعمت وجود شخص امام ـ‌رحمه‌الله‌ـ است. در مدت كوتاهي كه ما حضور ايشان را درك كرديم، همه كساني كه صلاحيت اظهار نظر در چنين مسائلي را دارند اعتراف كردند كه حداقل در قرن‌هاي اخير شخصيتي به اين عظمت در عالم پيدا نشده است. البته معمولاً ارزيابي‌هاي آنها هم براساس معيارهاي مادي است و اغلب ايشان اهميت معنوي وجود امام را درك نمي‌كردند؛ كار عظيمي كه امام كرد و تحولي كه در انسان‌ها به وجود آورد، بچه‌هاي بيكاري كه در خيابانها و كوچه‌ها ول مي‌گشتند, را به چه مقامي از عرفان و معنويت رساند؛ هيچ يك از اينها در محاسبات مادي ويژگي‌هاي امام نمي‌گنجد و در عين حال ايشان را عظيم‌ترين شخصيت تاريخ اين عصر مي‌دانند. ما بايد بيشتر به اين جهات شخصيت امام توجه كنيم و ببينيم در سايه رهبري ايشان از چه كاستي‌ها، از چه ذلت و از چه پستي‌هايي نجات پيدا كرديم و به چه عزتي رسيديم؛ هم عزت دنيوي در عرصه‌هاي بين‌المللي و هم عزت معنوي و رشد اخلاقي كه در جامعه ما پديد آمده و كمابيش به جوامع ديگر هم سرايت كرده است.
حقيقت اين است كه من در زمان حضرت امام ـ‌رحمت‌الله‌عليه‌ـ هر وقت ذهنم متوجه اين مسأله مي‌شد كه بعد از امام چه خواهد شد، مضطرب مي‌شدم و به هر صورتي خودم را منصرف مي‌كردم كه اصلاً در باره اين مسأله فكر نكنم. چون هيچ جواب و طرح قانع‌كننده‌اي براي جبران خلاء وجود امام نداشتم. اين مسأله به‌قدري براي من نگران كننده بود كه سعي مي‌كردم به آن فكر نكنم. اما وقتي كه مقام معظم رهبري ـ‌دامت بركاته‌ـ عهده‌دار اين مسئوليت شدند، گويا آب خنكي روي شعله آتش بريزند. البته اعتراف مي‌كنم من در اوايل امر به توانايي‌هاي مختلف ايشان آگاهي نداشتم؛ فقط در حد اين‌كه ايشان در ميان اقرانشان برتري دارند، در اين اندازه مي‌فهميدم؛ اما بعدها ـ‌همان‌طور كه بارها گفته‌ام‌ـ براي ما ظاهر شد كه گويا روح امام در ايشان حلول كرده و همان عظمت با ويژگي‌هاي ممتاز در شخصيت ايشان ظاهر شده است. حقيقت اين است كه من نمي‌توانم همه ويژگي‌هاي امام را با ايشان مقايسه كنم و بگويم در بعضي مساوي هستند، يا در بعضي يكي بر ديگري برتر است؛ چنين قضاوتي صلاحيت بالايي مي‌خواهد؛ ولي اجمالاً مي‌دانم كه اين انتخاب بهترين گزينه‌اي بود كه امكان داشت بعد از امام(ره) تحقق پيدا كند و روز به روز بر اين ايمانم افزوده مي‌شود. همه مي‌بينيم كه خدا چه ظرفيت‌هايي، چه لياقت‌هايي و چه قابليت‌هايي در وجود اين مرد بزرگ ذخيره كرده و بدون شك همه اين ظرفيت‌ها و قابليت‌ها در طول زمان هم رشد كرده است. البته با اخلاصي كه ايشان دارند و با فداكاري‌هايي كه مي‌كنند، امدادهاي الهي هم بر آنها افزوده ‌شده و مي‌شود؛ اما بايد زمينه‌اي باشد تا كمالات بروز كند و خدا چنين الطافي را درباره كسي داشته باشد.

نتيجه اين‌كه شخصيت ايشان براي هر مسلماني، به‌خصوص مسلمان ايراني و به‌ويژه مسلمان شيعه ايراني آن‌قدر نعمت عظيمي است كه همه نعمت‌هاي ديگر با آن قابل مقايسه نيست؛ يعني اگر همه نعمت‌هاي مادي را در يك كفه بگذاريم و اين نعمت را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان به‌عنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمت‌هاي مادي كه خدا به هر فردي مي‌دهد بيشتر است. البته نعمت معرفت خدا و ولايت اهل بيت ‌ـ‌عليهم‌السلام‌ـ ‌جاي خود را دارد. بنابراين اگر ما بخواهيم با اعداد و ارقام ارزش نعمت وجود ايشان را براي هر فردي تعيين كنيم اين كار نشدني است.

تصديق اين ادعا خيلي مشكل نيست. اگر ما مروري بر زندگي ايشان بكنيم و دست كم از زمان رياست جمهوري كه مسئوليت رسمي پذيرفتند را مطالعه كنيم و از مقايسه ايشان با روساي جمهور و رهبران ديگري كه در عالم هستند كمك بگيريم، از لحاظ توانايي مديريت، سعه صدر، جامعيت, تقوي، مهرباني, دلسوزي و صدها فضيلت ديگر اختلاف زيادي را خواهيم ديد. مثلاً از جهت پاكي اخلاقي شما اگر بيوگرافي اغلب رؤساي جمهوري كه الان در عالم هستند را ببينيد، پر است از نقطه‌هاي ضعف اخلاقي، فسادها، اختلاس‌هاي مادي, رانت‌خواري‌ها و امثال آن؛ اما در طول زندگي سي ساله رهبر معظم انقلاب يك نقطه سياه نمي‌شود پيدا كرد؛ چگونه مي‌شود اين اختلاف را ارزيابي كرد؟ مقايسه با بعضي از شخصيت‌هاي داخلي را كنار مي‌گذاريم؛ چون گاهي بعضي مقايسه‌ها مصداق «الدهر انزلني ثم انزلني» واقع مي‌شود!
شما اين شخصيت عظيم‌القدر را با رؤساي جمهور و رهبران كشورهاي ديگر مقايسه كنيد تا ببينيد خدا چه رهبري به ما داده است. در كشورهاي ديگر براي رسيدن به مقام چقدر حق‌كشي مي‌كنند، چقدر پول خرج مي‌كنند، چقدر تبليغات سوء مي‌كنند؛ و بعد از آن‌كه به مقامي مي‌رسند چقدر از مقامشان سوء استفاده مي‌كنند؛ و خداي متعال چه رهبري به ما عنايت كرده و چه محبوبيتي به او داده كه يك ريال نه براي رياستش خرج كرد، نه براي نمايندگي مجلس، نه براي رهبري؛ و همه اين مسئوليت‌ها تقريباً بر ايشان تحميل شد و ايشان هم صرفاً براي انجام وظيفه آنها را پذيرفت.
با توجه به اين نكته‌ها روشن مي‌شود كه بنده چقدر ناسپاس هستم و ناسپاس‌تر از من كساني هستند كه اين مطالب را مي‌دانند و نه فقط اقرار به ناسپاسي نمي‌كنند، بلكه مدعي هستند و احياناً حرف‌هاي ناصوابي هم مي‌زنند! معلوم نيست كه چنين كساني ـ‌اگر اعتقادي به خدا و قيامت دارند‌ـ چه جوابي به خدا مي‌دهند.
اما ابعاد شخصيت رهبري واقعاً به گستردگي روح عظيم يك انسان وارسته است. اين مطلب چيزي است كه همه مي‌بينند و احتياج به تبيين ندارد. ايشان با هر گروهي كه مي‌نشينند و در هر زمينه‌اي كه صحبت مي‌كنند، نه فقط حرفي براي گفتن دارند، بلكه گاهي بر متخصصين امر پيشي مي‌گيرند؛ مگر در بعضي مسائل فني و تخصصي مثل پزشكي يا فيزيك و نظاير آن كه از يك شخصيت روحاني توقعي نيست از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعي و معلومات عمومي كه در جامعه مطرح است، در ادبيات, شعر, علم موسيقي ـ‌يعني تميز درست و نادرست و حق و باطل آن‌ـ در ورزش، خطاطي، هنر و اموري از اين قبيل سرآمد هستند. در مسائل مديريتي كشور كه برجستگي ايشان خيلي بارز است؛ گرچه متأسفانه ابعاد اصلي شخصيت ايشان كه با مسأله رهبري و ولايتشان ارتباط دارد كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد. اولين ويژگي از اين دست فقاهت ايشان است.

كساني ‌كه در عالم فقاهت همگي به انصاف و تقوا معروف هستند شهادت مي‌دهند كه ما رهبر معظم انقلاب را در فقاهت نه تنها كمتر از اقرانشان نمي‌دانيم، بلكه در مواردي براي ما ثابت شده كه ايشان افضل هستند. يكي از علومي كه در فقاهت به كار مي‌آيد و كمتر محقق برجسته‌اي در آن وجود دارد علم رجال است. اگر در عالم تشييع سه نفر رجالي قوي وجود داشته باشد، يكي از آنها ايشان هستند. در بسياري از رشته‌هاي علمي ديگر متأسفانه آن طور كه بايد و شايد ايشان شناخته شده نيست. در مسائلي كه با حافظه ارتباط دارد ايشان در حد اعجاز هستند؛ مثل بيوگرافي اشخاص، قضاياي تاريخي و تحليل تاريخ و...

ويژگي ديگر مهرباني، صميمت و دل‌سوزي ايشان براي آحاد ملت است. گهگاه رفتارهايي از ايشان در ارتباط با بعضي از خانواده‌هاي شهدا يا افراد ديگر ديده مي‌شود كه حاكي از عاطفه‌اي بسيار عميق و لطيف است. از سوي ديگر تقوا، ساده‌‌زيستي و زهد ايشان كه واقعاً نمونه‌هايي ماندگار و تاريخي است و براي كساني كه نديده باشند افسانه حساب مي‌شود؛ كسي در چنين موقعيت حساسي، با اين همه امكانات كه در اختيار دارد اين‌قدر ساده و زاهدانه زندگي ‌كند. همه اين خصوصيات به‌علاوه ده‌ها فضيلت ديگري است كه واقعاً بيان و شمارش همه آنها مشكل است؛ خصوصياتي كه اگر هر يك از آنها در فردي باشد، آن فرد شخصيت اجتماعي بسيار ممتازي به شمار مي‌رود. حال، وقتي مجموع اين امتيازات را خدا در يك فرد جمع كرده و او را رهبر اين ملت قرار داده، چقدر ما بايد قدر اين نعمت را بدانيم؟ خدا نكند روزي تار مويي از ايشان كم بشود؛ آن وقت معلوم مي‌شود كه ايشان چه گوهر گران‌بهايي است و مشابه او را نمي‌توان پيدا كرد.
كساني كه از نزديك با رهبري آشنايي دارند و مي‌توانند ايشان را با اقرانشان مقايسه كنند، متوجه مي‌شوند كه تفاوت از زمين تا آسمان است؛ ميان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمين تا آسمان است. امثال بنده همين اندازه مي‌فهميم كه ايشان خيلي بهتر از ديگران است؛ اما چقدر بهتر است، نمي‌توانيم درست ارزيابي كنيم. گاهي نمونه‌هايي از اين امتياز و برتري بروز پيدا مي‌كند. در اين موارد وقتي انسان دقت كند مي‌فهمد خيلي تفاوت وجود دارد. يكي از بهترين نمودهاي عبقريت و سرآمدي ايشان در فتنه اخير ظاهر شد؛ در حالي كه ما هنوز عمق اين فتنه را به‌درستي درك نكرده‌ايم ـ‌و آن اندازه هم كه درك كرديم نمي‌توانيم بيان كنيم و اگر هم بيان كنيم، هنوز بسياري از مردم درست باور نمي‌كنند‌ـ اما ايشان همه اين مشكلات را با تدبيري بسيار حكيمانه كه واقعاً نزديك به تدبير معصوم(ع) است، و با سعه صدري اعجازگونه كه آن هم جز در معصومين(ع) كمتر يافت مي‌شود، حل كردند. تحمل، صبر و سعه صدر ايشان در بعضي مسائل و نسبت به برخي كسان نگفتني است.

خدا همه اين نعمت‌ها را يك‌جا در يك نفر جمع كرده و در اختيار ملت ايران گذاشته است. كساني كه با اين مسائل آشنا نيستند خوب است قضاوت شخصيت‌هاي جهان را درباره ايشان بررسي كنند. بعضي از رؤساي جمهور كشورهاي ديگر درباره شخصيت ايشان اظهار اعجاب كرده‌اند و گفته‌اند مردم ايران تا چنين رهبري دارند شكست نخواهند خورد. اين حرف را «پوتين» كه يكي از بزرگ‌ترين شخصيت‌هاي سياسي امروز است، گفته است. اين اظهار نظر از كسي مثل «پوتين» درباره چنين شخصيتي، خيلي عجيب است. شبيه آن را كجا سراغ داريد كه رئيس جمهوري درباره رهبر كشور ديگري اين چنين قضاوت كند؟ از بس خود را در مقابل اين شخصيت باخته بود و كوچك مي‌ديد، نمي‌توانست احساس خود را ابراز نكند؛ غير از اين انگيزه‌اي براي ابراز اين مسائل ندارند؛ مخصوصاً كه گاهي هم با منافعشان در تضاد است.
به هرحال, ما بايد وظيفه شكرگزاري در مقابل اين نعمت عظيم را بدانيم و به اندازه توان فكري و كاري خودمان اين نعمت را براي مردم تبيين كنيم، تا بفهمند خدا چه نعمتي به ايشان داده و انگيزه شكر در آنها بيشتر ايجاد شود؛ قدر اين نعمت را بهتر بدانند و تحمل سختي‌ها در مقابل وجود چنين نعمت ارزشمندي برايشان آسان شود.
پرتو: به جريان فتنه 88 و مديريت مقام معظم رهبري در تدبير و مهار آن اشاره فرموديد و اين‌كه از يك سال و اندي قبل تاكنون، يعني از شروع ماجراي فتنه 88، مخصوصاً از 9 دي به بعد كه تقريباً پايان فتنه بود و كساني كه احياناً فريب خورده بودند با تدبير وحوصله مقام معظم رهبري هدايت شدند و در نهم دي آن حماسه را آفريدند، از آن زمان در رسانه‌هاي نوشتاري و گفتاري دشمن تهاجم بسيار سنگيني نسبت به شخص مقام معظم رهبري شروع شد؛ قبل از آن به اصل ولايت فقيه هجمه مي‌شد؛ اما امروز نسبت به شخص ايشان در قالب نامه‌‌نگاري‌ و شيوه‌هاي ديگر جسارت مي‌شود. به نظر شما در اين موقعيت هدف دشمن از اين كار چيست و وظيفه مردم و خواص، مخصوصاً حوزه‌هاي علميه در برابر اين تهاجم دشمن، كه تهاجمي استراتژيك است، چيست؟

آيت‌الله مصباح: به نظر مي‌رسد تهاجم دشمن و افزايش فعاليت‌شان در اين زمينه كاملاً طبيعي است. هر قدر بيشتر موقعيت مقام معظم رهبري ظاهر شود و محبوبيتشان در جامعه و تأثير ايشان در سرنوشت كشور و بقاء نظام روشن‌تر شود دشمنان بيشتر ناراحت و نااميد مي‌شوند و آخرين تلاش‌هاي مذبوحانه‌‌شان را به كار مي‌برند. بنابر اين تعجبي ندارد كه تبليغات و فعاليت‌هايشان را روي شخص ايشان متمركز كنند. اما اين‌كه وظيفه ما در مقابل اين تهاجمات چيست، جواب كلي اين سؤال روشن است كه ما بايد با تمام توان در مقابل تهاجمات دشمن مقابله كنيم و نگذاريم كمترين نتيجه‌اي از توطئه‌هايشان بگيرند. ولي هم‌چنان‌كه مي‌دانيد فعاليت‌هاي شياطين انس و جن هميشه به صورت شمشير از رو بستن نيست؛ بلكه در شرايطي كه بين موت و حيات قرار گرفته‌اند, آخرين ترفندي كه براي مقابله با دشمن‌شان به كار مي‌برند اين است كه صريحاً شمشير بكشند؛ اين آخرين كاري است كه مي‌توانند انجام بدهند. اما قبل از اين‌كه كار به اين مرحله برسد آنها سعي مي‌كنند با انواع توطئه‌ها و فريب‌ها كساني را گمراه كنند و اين كاري است كه از اوايل انقلاب شروع شده است؛ ولي امروز نسبت به شخص مقام معظم رهبري به اوج رسيده و تنها دشمنان قسم‌خورده خارجي نيستند كه به اين امر دامن مي‌زنند؛ بلكه عوامل داخلي هم به آنها كمك مي‌كند. دشمنان خارجي هم غالباً نقشه‌هايشان را به دست افراد ضعيف‌‌النفس و فرومايه داخلي اجرا مي‌كنند.
البته براي فهميدن اين‌كه تنافس‌ها و رقابت‌ها و دشمني‌هاي شخصي از كجا مايه مي‌گيرد لازم است تحليل‌هاي روان‌شناختي انجام گيرد؛ اما با استفاده از بيانات قرآني و داستان‌هايي كه در اين زمينه براي توجه دادن نسبت به اين قبيل مسائل در قرآن ذكر شده، عامل «حسد» توجه ما را جلب مي‌كند. اولين جنايتي كه در ميان بني‌‌آدم واقع شد عاملش حسد بود؛ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا... .
ممكن است كساني با خود بگويند چرا بايد كسي اين‌چنين نزد مردم محبوب شود؟ در حالي كه ديگراني بوده‌اند كه سنشان بيشتر بوده يا سابقه مبارزاتي بيشتري داشته‌اند؛ چرا آنها علي‌رغم تلاش‌هايي كه انجام دادند تا در ميان مردم جايي باز كنند و موقعيتي پيدا كنند، عزيز نشدند؟ در مقابل، رهبر معظم انقلاب خودش هيچ فعاليتي براي رسيدن به اين موقعيت نكرد. اين مسأله آنها را رنج مي‌دهد كه ما اين‌همه تلاش كرديم، پول خرج كرديم، فكر كرديم، نقشه كشيديم؛ اما هيچ يك به جايي نرسيد؛ ولي ايشان بدون اين‌كه قدمي در اين راه بردارد، خدا چنين محبوبيت و موقعيتي به معظم‌له داد. ما غافليم از اين‌كه اين مسايل چه تأثيري در مخالفت‌ها و فتنه‌‌انگيزي‌ها دارد. بسياري از اين مخالفت‌ها، اتهامات, خرده‌گيري‌ها و بهانه‌تراشي‌‌ها از اين‌گونه عوامل رواني سرچشمه مي‌گيرد. وقتي چنين زمينه‌هايي براي مخالفت در كساني بود، خارجي‌ها هم از آن بهره‌برداري مي‌كنند. لازم نيست دشمنان كسي را براي مخالفت تربيت كنند؛ بلكه مي‌گردند و افرادي كه آفت‌هاي رواني مثل احساس حقارت، حسد و جاه‌طلبي دارند را شناسايي مي‌كنند، روي آنها كار مي‌كنند و امكانات در اختيارشان قرار مي‌دهند تا اين فتنه‌ها برپا ‌شود.
اگر ما عوامل پيدايش اين فتنه را بررسي و ارزيابي كنيم، متوجه مي‌شويم كه خروج از اين فتنه و نجات از اين دام‌ها واقعاً در حد اعجاز بود. بيش از سي سال براي ايجاد چنين فتنه‌اي زمينه‌سازي شده بود، آن‌هم با تمام توان دشمنان خارجي و اشخاص ضعيف‌النفس و فرومايه داخلي، و همه آنها يقين داشتند كه اين آخرين ضربه است. اما ديديد كه اين جريان نه تنها ضرري نزد، بلكه موقعيت ايشان را بالاتر برد. اسم اين را چه مي‌شود گذاشت، غير از اعجاز و لطف خدا و تأييد الهي؟ و ما چه كار مي‌توانيم انجام دهيم غير از اين كه سر به آستان الهي بساييم و شكر خدا را به جا بياوريم؛ بلكه بتوانيم حق اين نعمت را ادا كنيم.

پرتو: وظيفه مسئولين، خواص و مردم در اين شرايط چيست؟

آيت‌الله مصباح: متأسفانه بعضي از اين آفت‌ها بيشتر در خواص پيدا مي‌شود و هر وظيفه‌اي براي چنين كساني تعيين شود، آنها گوش‌شان بدهكار نيست؛ آنها براي كارهايشان انگيزه‌هاي شخصي خودشان را دارند. بيشترين كاري كه ما بايد انجام دهيم و براي ما مسئوليت تلقي مي‌شود اين است كه ديگران را، آنهايي كه در معرض فريب‌خوردن هستند را روشن كنيم. براي كساني كه انگيزه مبارزه و عناد دارند نمي‌شود كاري كرد؛ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ؛ براي آنها كار كردن فايده‌اي ندارد. اين افراد عده انگشت‌شماري هستند كه روي توده مردم كار مي‌كنند و سعي مي‌كنند آنها را فريب دهند. اينجاست كه ما بايد به اندازه توانمان فعاليت كنيم و نگذاريم نقشه‌هاي آنها بر اكثريت مردم اثر كند. ما هم زماني مي‌توانيم اين كار را انجام دهيم كه خودمان ريگي به كفش نداشته باشيم؛ به خاطر منافع شخصي حركت نكنيم؛ دنبال پست و مقام نباشيم و فقط براي اين‌كه حق اين نعمت ادا شود و وظيفه‌اي كه براي حفظ دستاوردهاي انقلاب بر عهده داريم ادا كنيم، بكوشيم؛ تا پيش خدا مسئول نباشيم. اما اگر ما هم اين مسأله را بهانه قرار دهيم و سخني بگوييم كه مردم ما را دوست بدارند و به ما رأي بدهند، يا به فلان پست و مقام برسيم, كار ما از اول خراب است؛ اين ابزار فاسد است و با ابزار فاسد حق بر كرسي نمي‌نشيند. كساني مي‌توانند اين وظيفه را درست انجام دهند كه خودشان با اخلاص، براي انجام وظيفه، براي خدمت به اسلام و براي حفظ ارزش‌هاي اسلامي قدم بردارند؛ نه از تهديدي بترسند و نه در مقابل تطميعي تسليم شوند و در هر زماني هر چه وظيفه خود مي‌دانند، همان را انجام دهند.

پرتو: در آستانه سفر مقام معظم رهبري به استان قم هستيم؛ وظيفه مردم, حوزه‌ها, طلاب و فضلا در اين سفر و در استقبال از چنين شخصيتي چيست؟

آيت‌الله مصباح: مردم ما به قدري به مقام معظم رهبري علاقه دارند كه درباره استقبال ظاهري و اجتماعات احتياجي به راهنمايي و كمك كردن ندارند. ما هم بايد به‌عنوان سلول كوچكي در اين پيكر عظيم اجتماع در استقبال از ايشان شركت كنيم و ثوابي كسب كنيم.

پرتو: خود شما در مراسم استقبال شركت مي‌كنيد؟

آيت‌الله مصباح: ان‌شاء‌الله اگر توفيق نصيبمان شود. اما آنچه بيشتر از ما توقع است، به طور كلي در مقابل نعمت عظيم رهبري اين است كه با زبان, با قلم و با رفتارمان مردم را آگاه كنيم و به آنها بفهمانيم كه اين نعمت با هيچ نعمت ديگري قابل مقايسه نيست؛ شكر اين نعمت هم بسيار سنگين است و اگر انسان واقعاً بفهمد اين نعمت چقدر ارزش دارد، نگران اين است كه حظ و بهره‌اش از آن كم شود؛ آن‌وقت طبعاً هر چه از دستش بربيايد در جهت استفاده از اين نعمت تلاش مي‌كند. من هم بيشتر نگران اين هستم كه در انجام وظيفه‌اي كه ما نسبت به بيدار كردن مردم و توجه دادن آنها به مسئوليت‌هايشان در برابر اين نعمت داريم، كوتاهي كنيم. مردم ثابت كرده‌اند كه هر وقت چيزي را وظيفه‌شان تشخيص دهند، در انجام آن كوتاهي نمي‌كنند و تا پاي جان هم ايستاده‌اند.
ما بايد همان‌طور كه از وجود رهبرمان قدرداني مي‌كنيم و در مقام شكرگزاري از اين نعمت هستيم، بايد از وجود چنين ملتي هم قدرداني كنيم و خدا را شكر كنيم كه در ميان مردمي زندگي مي‌كنيم كه تا اين حد قدرشناس هستند، رشد اجتماعي دارند، هوشيارند، فريب نمي‌خورند و حتي در مواردي از خواص جلوترند و با ذهن ساده خود حقايقي را مي‌فهمند كه متخصصين درست درك نمي‌كنند. اين ويژگي‌ها نعمت‌هاي عظيمي است كه خدا به ملت ما داده و ما بايد اين نعمت‌ها را هم شكر كنيم. ما بايد نگران باشيم كه خودمان در انجام وظيفه كوتاهي نكنيم.
از خداي متعال درخواست مي‌كنيم كه بر طول عمر رهبر عزيزمان و بر توفيقاتشان و بر بركات وجود ايشان بيافزايد و ما هم توفيق قدرداني از همه نعمت‌ها، مخصوصاً نعمت ولي امر عزيزمان مرحمت بفرمايد و توفيق ارائه خدمت مقبولي كه خداي متعال و اوليائش بپسندد مرحمت كند؛ ان‌شاءالله.

پرتو: بعنوان آخرين سؤال، با مراجعه به صحيفه نور مشاهده مي‌كنيم حضرت امام(ره) درباره موضوع فرهنگ فرمايشات زيادي دارند؛ 480 مرتبه كلمه «فرهنگ» را به كار برده‌اند؛ تعبيرات ديگري هم دارند. يكي از فرمايشات ايشان اين است: «اگر كشور اسلامي، اين كشور از جهت سياسي، از جهت اقتصادي، از جهت نظامي به قله و به اوج برسد، ولي از جهت فرهنگ كاري نشده باشد، پوچ و بي مغز و تهي است» اين عين عبارت ايشان است و همواره نسبت به بحث فرهنگ تأكيد داشتند. مصداق آن را هم مشخص فرموده‌اند: اسلام ناب. مقام معظم رهبري هم در طول بيست و يك سال رهبري‌شان همان خط امام نسبت به تأكيد بر بحث «فرهنگ» را ادامه دادند؛ ايشان هم اسلام ناب محمدي را به عنوان مصداق فرهنگ مشخص كرده‌اند. ما كمتر كسي را مي‌بينيم كه اين قدر نسبت به فرهنگ حساسيت داشته باشد.
حضرت‌عالي هم در سخنراني اخير در اجلاس خبرگان بر بحث «فرهنگ» و وظيفه علما و روحانيت در اين عصر تأكيد داشتيد. مقام معظم رهبري هم در سخنراني‌شان براي خبرگان بر اين موضوع و وظيفه علما و حوزه‌هاي علميه در اين عصر و با توجه به رشد تكنولوژي تأكيد فرمودند. قطعاً وظيفه اصلي در اين زمينه بر دوش روحانيت و حوزه‌هاي علميه است و شايد يكي از جنبه‌هاي مهم سفر مقام معظم رهبري به قم هم مباحث فرهنگي و تبيين وظايف روحانيت است. حضرت‌عالي فكر مي‌كنيد روحانيت در اين عرصه چه وظيفه‌اي دارد؟ و در اين زمان كه تكنولوژي رشد سريعي دارد و دشمنان با كمك اين تكنولوژي حرف‌ها و شبهاتشان را القا مي‌كنند، چرا فرمايشات مقام معظم رهبري و تأكيدات حضرت امام در زمينه فرهنگ بعد از 31 سال، هم‌چنان مغفول واقع مي‌شود؟ آيا واقعا هيچ راهي نيست كه خواسته‌هاي ايشان را عملياتي كنيم؟
آيت‌الله مصباح: اين مسأله پيچيده‌اي است و بنده هم كوچك‌تر از اين هستم كه بتوانم راه حلي ارائه دهم و قدمي براي حل مشكل بردارم. ولي به نظرم چند كار ‌بايد انجام گيرد: اولاً بايد بدانيم انجام اين كار به صورتي مقبول و مطلوب كار يك ارگان يا يك نهاد يا يك قشر از جامعه نيست؛ اين كار ابعاد مختلفي دارد كه بين دولت و ملت تقسيم مي‌شود؛ وظايف ملت هم تقسيماتي دارد. البته بخش عظيمي ازاين وظايف مربوط به تهيه محتواي فرهنگي صحيح است كه كار روحانيت است و انجام اين كار هم به تنهايي از عهده اين قشر ساخته نيست؛ همان‌طور كه مقام معظم رهبري اشاره فرمودند, تهيه محتوا كار روحانيت است؛ اما زمينه‌ها را بايد دولت فراهم كند.
بنابراين به سرانجام رساندن اين كار ساده نيست؛ كاري است كه مجموعه نظام را درگير مي‌كند و حق هم همين است. براي اين‌كه اساس اين انقلاب اسلام است و اسلام مقوله‌اي فرهنگي است؛ يعني باورها و ارزش‌ها. و اگر اين مسأله همه نهادهاي نظام ما را درگير كند جاي تعجب نيست. اصلاً هدف اصلي همين است؛ نه هدف اصلي ما و انقلابيون, بلكه هدف اصلي همه انبيا همين بوده است.

اما اين‌كه چرا اين كار پيش نمي‌رود، علل مختلفي دارد؛ صرف نظر از علت اصلي عام، كه كارشكني شيطان است كه قسم خورده با ايجاد مانع ـ‌به دست خودش يا با كمك عوامل و شاگردان انسي و جني‌اش‌ـ نگذارد بني‌آدم رشد كند؛ صرف نظر از اينها، عوامل ديگري نيز وجود دارد كه نمي‌گذارد اين كار پيش برود. بايد اين عوامل را شناسايي كرد و هر كس هر اندازه مي‌تواند در تضعيف موانع و تقويت عوامل رشد فرهنگي تلاش كند.
در اينجا يكي از اين موارد را كه از لحاظ بحث منطقي مقدم است، عرض مي‌كنم. اصلاً معناي «فرهنگ» و كار فرهنگي براي بسياري روشن نيست. هم‌چنان‌كه مي‌دانيد در سطوح مختلف كشور، در نهادها و وزارتخانه‌ها براي كارهاي فرهنگي برنامه‌هايي پيش‌بيني شده، بودجه‌هايي صرف موسيقي، ورزش، سينما، تئاتر و چيزهايي از اين قبيل شده است. اما آيا اينها كار فرهنگي است؟ اگر بپرسيد چرا كار فرهنگي نمي‌كنيد؛ مي‌گويند كار فرهنگي همين‌هاست؛ مگر كار فرهنگي چيزي غير از اين است؟ من اعتراف مي‌كنم كه اين كارها در بسياري از موارد بهانه است؛ يعني نمي‌خواهند كار اصلي انجام بگيرد؛ اسم «فرهنگي» روي بعضي كارها مي‌گذارند و آنها را دنبال مي‌كنند تا مردم را فريب دهند و اغراض ديگرشان را عملي كنند. اين ضعف در بخشي از مردم و در بعضي از مسئولين وجود دارد.

مسأله دوم اين است كه كساني كه واقعاً علاقه دارند و مي‌خواهند فرهنگ صحيح ترويج شود از عظمت اين كار و سنگيني آن مي‌ترسند. چون سنگيني‌ اين كار با سنگيني اصل انقلاب قابل مقايسه است. انقلابي كه رژيم شاه را ساقط كرد انقلاب سياسي بود؛ اما اين يك انقلاب فرهنگي است؛ بلكه از جهاتي از انقلاب سياسي سنگين‌تر، عميق‌تر و مهم‌تر است. حال اگر كسي به‌عنوان مسئول كشور بخواهد اين كار را انجام دهد، با خود فكر مي‌كند من چگونه مي‌توانم كاري كه ملتي با رهبري‌هاي شخصيتي مثل امام و با فداكاري‌ها و شعارها و شور و احساسات كردند، را انجام دهم؟ واقعاً اين كار عظيمي است و هر كسي از عظمت آن مي‌ترسد و از زير بار انجام آن شانه خالي مي‌كند.
كساني هم هستند كه ممكن است كمابيش كارهايي از آنها بربيايد؛ اما مي‌بينند با انجام اين كار بعضي از دوستانشان را از دست مي‌دهند يا از رأيشان كاسته مي‌شود. اما چون اين كارها ديربازده است و ظهور چنداني ندارد و مردم به‌خاطر آنها به كسي رأي نمي‌دهند، اين اشخاص با خود مي‌گويند چرا وقتمان را صرف اين كارها بكنيم؟ توان خود را صرف كاري مي‌كنيم كه بتوانيم آنها را به رخ مردم بكشيم تا باز هم به ما رأي بدهند. چرا وقتمان را صرف كاري كنيم كه اين فايده ندارد؟!
از سوي ديگر گرايش‌هاي حيواني كه كمابيش در بعضي افراد وجود دارد، با پيشرفت فرهنگ اسلامي موافق نيست و چنين كساني مي‌دانند پيشرفت فرهنگ اسلامي مانع بعضي از هوسراني‌ها و خوش‌گذراني‌هايشان مي‌شود و احياناً در ميان كشورهاي ديگر هم باعث اتهاماتي مثل ارتجاعي و امل‌بودن مي‌شود؛ فكر مي‌كنند كه چرا براي خودمان دردسر درست كنيم؟! به همين دليل وقتي مردم انتظار كار فرهنگي دارند سينما تئاتر و مانند آن را به عنوان كار فرهنگي معرفي مي‌كنند. بعضي هم مي‌گويند اين كارها وظيفه روحانيت است؛ ما حاضريم كمك كنيم؛ اما روحانيت بايد در اين جهت كار كند!

در ميان روحانيت هم عوامل خاصي وجود دارد كه مانع پيشرفت‌ها مي‌شود: بخشي از اين عوامل مربوط به ناآگاهي بعضي از روحانيون است كه تصور مي‌كنند وظيفه روحانيت فقط در زمينه فقه و اصول و تهيه رساله عمليه و گرفتن وجوهات شرعي است و توجه ندارند كه كار فرهنگي هم وظيفه ماست.

بخشي از كار كردن براي فرهنگ اسلامي هم يعني تلاش براي اين‌كه در رشته‌هاي مختلف علوم انساني كتاب دانشگاهي بنويسيم و از اين طريق فرهنگ را عوض كنيم. و زماني ما مي‌توانيم كتابي در مقابل كتاب يك فيلسوف غربي كه ده‌ها بار در دانشگاه‌ها تدريس شده بنويسيم كه به اندازه آنها در آن علم تلاش كرده باشيم, با زير و بم آن آشنايي داشته باشيم و بتوانيم هم از لحاظ ظاهر و هم از جهت عمق، مطالب جالبي تهيه كنيم كه جايگزين آنها بشود. اين كاري سنگين است و گاهي همين سنگيني كار براي ما هم مانع از اقدام به آن مي‌شود.
مجموعه اين عوامل موجب مي‌شود در همين وضعيتي كه هستيم باقي بمانيم. براي خروج از اين وضعيت بايد عده‌اي فداكار پيدا شوند و مثل افراد خط‌شكن در جبهه, از آسايش زندگي‌شان بكاهند، از لذايذ مادي، منافع دنيوي‌ و پست‌ها و مقام‌شان بگذرند و مشغول كارهاي تحقيقاتي بشوند، افرادي را تربيت كنند، براي اين كار طرحي تهيه كنند كه در زماني، حداكثر تا ده سال ديگر بتوانند استاداني تربيت كنند كه قادر باشند علوم انساني را ـ‌ به اصطلاح‌ـ اسلامي كنند.
هر قدر اين جبهه قوي شود، در اين زمينه كار شود، چنين افرادي بيشتر تقويت شوند، خودشان بيشتر فداكاري كنند و از طرف ديگران هم تأييد شوند، به هدف نزديك‌تر مي‌شويم؛ اما انتظار اين‌كه اين هدف در مدت كوتاهي با بودجه دولت يا با اقدام چند تا روحاني انجام گيرد، توقع بي‌جايي است.
وصلي الله علي محمد و آل محمد

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 17:1 ] [ محمدسلطانی ]


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 16:59 ] [ محمدسلطانی ]

نگاهی گذرا به زندگینامه‌ی حضرت آيت‌الله‌العظمی سيد علی حسینی خامنه‌ای

رهبر انقلاب اسلامی ایران

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سيد على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. او دومين پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سيد جواد خامنه‌اى هم مانند بيشتر روحانيون و مدرسان علوم دينى، بسيار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشه‌گير [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من يادم هست شب‌هايى اتفاق مى‌افتاد كه در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مى‌كرد. [...] آن شام هم نان و كشمش بود.»

خانه‌ی ما در خیابان خسروی نو بود... فیلم
خانه‌اى كه خانواده‌ی سيد جواد در آن زندگى مى‌كردند در یكی از محله‌های فقیرنشین مشهد بود: «منزل پدرى من كه در آن متولد شده‌ام، تا چهار پنج سالگى من، يك خانه‌ی  ۶۰ ـ ۷۰  مترى در محله‌ی فقيرنشين مشهد بود كه فقط يك اتاق داشت و يك زيرزمين تاريك و خفه‌اى! هنگامى كه براى پدرم ميهمان مى‌آمد -و معمولاً پدر بنا بر اين كه روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت- همه‌ی ما بايد به زيرزمين مى‌رفتيم تا مهمان برود. بعد عده‌اى كه به پدر ارادتى داشتند، زمين كوچكى را كنار اين منزل خريده به آن اضافه كردند و ما داراى سه اتاق شديم.»

رهبر انقلاب از دوران كودكى در خانواده‌اى فقير اما روحانى پرورش يافتند و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگشان سيد محمد برای یادگیری الفبا و قرآن مجید، به مكتب‌خانه رفتند و پس از آن در مدرسه‌ی تازه‌تأسيس اسلامى «دارالتعليم ديانتى» ثبت نام كردند و دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  الف. زندگی علمی - طلبگی

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۳۰
سیدعلی از دوازده سالگی و با رفتن به مدرسه‌ی علمیه‌ی سلیمان‌خان و سپس نواب مشهد، پس از آموختن مقدمات علوم حوزوی، فراگیری دروس سطح همچون معالم، قوانین، شرح لمعه، رسائل، مكاسب و كفایه را از اساتیدی همچون حضرات آیات میرزا احمد مدرس یزدی، حاج شیخ هاشم قزوینی و سید جلیل حسینی سیستانی ادامه داد. اما آن استادی كه سیدعلی نوجوان از او استفاده‌های فراوانی در دروس سطح برد، كسی جز پدرش نبود؛ یعنی مرحوم آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای كه از آیات عظامی همچون نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی اجازه‌ی اجتهاد داشت. http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200007220710_5467.jpg

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۳۴
شانزده سالگی سنی بود كه آقاسیدعلی حضور در درس خارج فقه آیت‌الله‌العظمی سید محمدهادی میلانی را آغاز كرد. ایشان همزمان در جلسات مرحوم حاج میرزاجوادآقا تهرانی نیز شركت می‌كرد. مباحث این جلسات بیشتر به نقد و رد كتاب فلسفه‌ی منظومه‌ی ملاهادی سبزواری می‌گذشت. علاوه بر این و به دلیل علاقه‌ی آقاسیدعلی به فلسفه و به سبب جوّ ضد فلسفه‌ی آن روزهای مشهد، او ناگزیر بود كه در درس مرحوم آقا شیخ رضا ایسی- از اساتید فلسفه‌ی مورد وثوق حضرت آیت‌الله میلانی- به صورت پنهانی و خصوصی شركت كند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۳۶
هجدهمین سال زندگیِ آقاسیدعلی مقارن شد با عزم او برای حضور در نجف اشرف به قصد زیارت حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام و درك كردن محضر و دروس بزرگان نجف. سیدعلی پس از حضوری كوتاه در این حوزه، درس اساتیدی همچون آیت‌الله العظمی سید محسن حكیم را بیشتر پسندید و تصمیم گرفت كه اگر پدرشان اجازه‌ داد، در نجف بماند و به درس آن اساتید برود. به پدر نامه نوشت و از او برای ماندن و ادامه‌ی تحصیل در نجف اجازه خواست. پاسخ منفی شنید و لذا به امر پدر به مشهد بازگشت.
مشهد؛ سال ۱۳۳۶
پس از برگشتن به مشهد و ادامه‌ی ارتباط با طلابی كه از قم برای زیارت حضرت علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام می‌آمدند، سید جوان مصمم شد برای رفتن به حوزه‌ی قم. در آن هنگام هدایت حوزه‌ی قم را آیت‌الله‌العظمی بروجردی زعامت می‌كرد و این حوزه به سوی شكوفایی و مركزیت علمی می‌رفت. پدر آقاسیدعلی اما كه راهنما و مشاور اصلی او بود، با ترك مشهد موافقت نكرد و این مخالفت ادامه یافت تا یك سال بعد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۳۷
با شروع سال تحصیلی جدید حوزه، آقا سیدجواد خامنه‌ای رضایت داد كه فرزند فاضلش به قم هجرت كند. آقاسیدعلی به قم رفت و در مدرسه‌ی علمیه‌ی حجتیه مستقر شد. برادر بزرگترش سیدمحمد هم در آن‌جا طلبه بود. بانی ساخت این مدرسه‌ی علمیه -كه از دیگر مدارس آن زمانِ قم تازه‌سازتر بود- آیت‌الله‌العظمی حجت كوه‌كمره‌ای بود و طرح معماری آن را علامه سید محمدحسین طباطبایی داده بود.

آقاسیدعلی كه به‌زودی در بین هم‌مباحثه‌هایش به كثرت مطالعه و اشتغال درسی شهره شد. از آغاز ورودش به قم در درس خارج فقه حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی شركت كرد. از همان ابتدا در دروس حاج‌آقا روح‌الله هم (حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه) نیز حضور یافت. از بركات حضور در این درس آقای بروجردی، نكات مهم رجالی بود كه استاد در آن بسیار متبحّر بود. تقریرات درس خارج فقه و اصول مرحوم امام و مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی هنوز نزد آیت‌الله خامنه‌ای باقی است؛ هرچند كه ساواك بسیاری از آنها را در دوران مبارزه از بین برد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۴۰
در فروردین این سال حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی به لقاء حضرت حق شتافت و مرجعیت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه مطرح شد. سخنرانی‌های انتقادی امام و اعتراض‌های تند ایشان علیه اقدامات رژیم و شخص پهلوی دوم، پایه‌های قیام اسلامی در قم و زمینه‌های شكل‌گیری مبارزات را پی ‌ریخت. شاگردان ایشان نیز هریك در سنگری به تبلیغ و روشنگری ‌پرداختند و به دنبال تحكیم قیام و تثبیت مرجعیت و زعامت امام بودند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200015260237_5467.jpg
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۴۲
پس از حادثه‌ی یورش عوامل پهلوی به مدرسه‌ی فیضیه و با اوج‌گیری مبارزات طلاب و مردم متدین علیه رژیم، امام خمینی را دستگیر كردند و به تبعید فرستادند. پس از تبعید امام، شاگردان ایشان مبارزات را در قم و دیگر شهرها ادامه دادند. روش مبارزاتی امام سبب شده بود تا آقاسیدعلی -كه تحت تأثیر شخصیت انقلابی شهید نواب صفوی نیز بود- به انجام وظیفه‌ی روشنگری در مبارزات بپردازد. لذا ساواك دو بار او را دستگیر كرد. در همین سال امام خمینی او را به عنوان نماینده‌ی خود و برای ابلاغ پیام درباره‌ی مبارزه با رژیم شاه، نزد آیت‌الله‌العظمی میلانی در مشهد فرستادند. همه‌ی این‌ها در كنار فضای گرم درس و بحث و مباحثات علمی بود.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۴۳
در این سال آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای كه در مشهد ساكن بود، بینایی خود را از دست داد. این بدترین خبر برای آقاسیدعلی بود كه می‌خواست در قم بماند. او با وجود اصرار اساتید خود بر ماندنش در قم و از جمله اصرار آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی –فرزند آیت‌الله‌العظمی حائری مؤسس–قصد عزیمت به مشهد مقدس كرد. در مدت تحصیل در قم، به غیر از امام خمینی و مرحوم آقای بروجردی، حضرات آیات شیخ مرتضی حائری در فقه و اصول و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی در فلسفه، از دیگر اساتید آقاسیدعلی خامنه‌ای بودند. همچنین آقایان شیخ محمد حسین بهجتی شفق، حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی كرمانی، حجت‌الاسلام سید جعفر شبیری زنجانی، آیت‌الله حاج شیخ مهدی باقری كنی و آیت‌الله ربانی املشی از هم‌مباحثه‌های نزدیك او به شمار می‌رفتند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200039060156_5467.jpg
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۴۴
پس از بازگشت به مشهد مقدس، پدر كه از اساتید اصلی او در سال‌های طلبگی بود، دیگر نابینا شده و از نعمت مطالعه محروم بود و آقاسیدعلی چشمان پدرش شد! او هر روز و در زمانی مشخص، چند ساعت برای پدر كتاب می‌خواند و همان متون را با او مباحثه می‌كرد.
تدریس رسائل و مكاسب و كفایه، آغاز تدریس تفسیر قرآن كریم و حضور مجدد در درس خارج فقه آیت‌الله‌العظمی میلانی -علیرغم اختلاف سلیقه در مبارزات سیاسی- بخشی از فعالیت‌های علمی روحانی ۲۶ ساله‌ی ساكن خیابان خسروی نو در مشهد مقدس بود.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ۱۳۴۷-۱۳۵۷
مدرسه‌ی علمیه‌ی میرزا جعفر مشهد، شاهد جلسات تفسیر قرآن كریم بود كه به‌سرعت مورد استقبال طلاب قرار گرفت. «تفسیرِ فعّال قرآن» كه سیدعلی خامنه‌ای آن را تدریس می‌كرد، شیوه‌ی جدید و خاصی از تفسیر كلام‌الله مجید بود و طلاب را روزبه‌روز به بهره‌گیری از آموزه‌های قرآن ترغیب می‌كرد. این جلسات به دلیل استقبال زیاد و مباحث مبارزاتی مطرح‌شده در كنار تدریس رسائل و مكاسب و كفایه، با ممانعت‌های مكرر عوامل رژیم پهلوی مواجه شد. این اتفاق باعث شد تا این دروس از مسجد امام حسن مجتبی علیه‌السلام به مسجد كرامت و پس از آن به مساجد رضایی، قبله و... منتقل شود. این جلسات كه دیگر به محل حضور دانشجویان نیز تبدیل شده بود، به دلیل بازداشت آیت‌الله خامنه‌ای بارها متوقف و دوباره برگزار می‌شد تا این‌كه در سال ۱۳۵۶ به دلیل تبعید آیت‌الله خامنه‌ای به ایرانشهر، تعطیل شد.

ممنوع‌الخروج شدن از كشور به دلیل مبارزات انقلابی در مشهد، دستگیری‌های پیاپی و فعالیت‌های سیاسی باعث شد تا سیدعلی حسینی خامنه‌ای نتواند برای ارتباط‌گیری از نزدیك با امام خمینی به نجف اشرف برود، اما ماندن در مشهد و پركردن خلأ فكری و ایدئولوژیك كه پیش از این برای جریان مبارزه وجود داشت، موجب شد تا جلسات مستمر با شهید مرتضی مطهری پیگیری شود و محصول آن جلسات «تدوین ایدئولوژی اسلامی» باشد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/dars.jpg
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif  ۱۳۶۹ تا امروز
از سال ۱۳۶۹ شمسی، درس خارج فقه آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای آغاز شده و تا كنون ادامه دارد. جهاد، موسیقی، غیبت، قصاص و... از مباحثی است كه تا كنون در درس خارج ایشان تدریس شده است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  ب. مبارزات سياسى
آيت‌الله خامنه‌اى به گفته‌ی خودشان «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى قدّس‌سرّه» هستند و نخستين جرقه‌هاى سياسى و مبارزاتى ایشان و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نواب صفوى» در ذهن ايشان زده است؛ هنگامی كه نواب صفوى با عده‌اى از فدایيان اسلام در سال ۱۳۳۱ به مشهد رفتند و در مدرسه‌ی سليمان‌خان، سخنرانى پرهيجان و بيداركننده‌اى در موضوع احياى اسلام و حاكميت احكام الهى و نیز فريب و نيرنگ شاه و انگليس و دروغگويى آنان به ملت ايران، ايراد كردند.
«همان وقت جرقه‌هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله‌ی نواب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شكى ندارم كه اولين آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن كرد.»

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif همراه با نهضت حضرت امام خمينى قدّس‌سرّه
آيت‌الله خامنه‌اى از سال ۱۳۴۱ كه در قم حضور داشتند و از زمانی كه حركت انقلابى و اعتراض‌آميز امام خمينى عليه سياست‌هاى ضد اسلامى و آمريكاپسند محمدرضا شاه پهلوى آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب‌هاى فراوان و شكنجه‌ها و تعبيدها و زندان‌ها مبارزه كردند و در اين مسير از هيچ خطرى نترسيدند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200011470253_5467.jpg
نخستين بار در محرم سال ۱۳۸۳ ﻫ.ق از سوى امام خمينى قدّس‌سرّه مأموريت يافتند كه پيام ايشان را به آيت‌الله‌العظمی ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه‌هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرم و افشاگرى عليه سياست‌هاى آمريكايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريكا پرداختند. به اين خاطر در ۹ محرم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲»  دستگير و يك شب بازداشت شدند و فرداى آن با اين شرط آزاد شدند ‌كه منبر نروند و تحت نظر باشند. با پيش آمدن حادثه‌ی خونین ۱۵خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آوردند، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آن‌جا با سخت‌ترین شرایط و شكنجه و آزارها زندانى شدند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif دومين بازداشت
در بهمن ۱۳۴۲ -رمضان ۱۳۸۳ ﻫ.ق- آیت‌الله خامنه‌اى با عده‌اى از دوستانشان بر اساس برنامه‌ی حساب‌شده‌اى به مقصد كرمان حركت كردند. پس از دو سه روز توقف در كرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلاب آن شهر عازم زاهدان شدند. سخنرانى‌ها و افشاگرى‌هاى پرشور ايشان و به‌ويژه در ايام ششم بهمن -سالگرد انتخابات و رفراندوم رژیم شاه- مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روز پانزدهم رمضان كه مصادف با ميلاد امام حسن علیه‌السلام بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياست‌هاى شيطانى و آمريكايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواك شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه‌ی تهران كرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه در زندان قزل‌قلعه -به صورت انفرادى- زندانى شدند و انواع اهانت‌ها و شكنجه‌ها را تحمل كردند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif سومين و چهارمين بازداشت
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200051460968_5467.jpgكلاس‌هاى تفسير و حديث و انديشه‌ی اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال كم‌نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت‌ها سبب عصبانيت ساواك شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. به اين خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفيانه زندگى مى‌كردند و يك سال بعد -۱۳۴۶- دستگير و محبوس شدند. همين فعاليت‌هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود كه موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواك جهنمى پهلوى در سال ۱۳۴۹ نيز دستگير و زندانى كردند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif پنجمين بازداشت
حضرت آيت‌الله خامنه‌اى درباره‌ی پنجمين بازداشت خويش توسط ساواك مى‌نويسد:
«از سال ۴۸ زمینه‌ی حركت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاه‌هاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من -كه به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى‌تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد- افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت‌آمیز ساواك در زندان آشكارا نشان مى‌داد كه دستگاه از پیوستن جریان‌هاى مبارزه مسلحانه به كانون‌هاى تفكر اسلامى به‌شدت بیمناك است و نمى‌تواند بپذیرد كه فعالیت‌هاى فكرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان‌ها بیگانه و به كنار است. پس از آزادى، دایره‌ی درس‌هاى عمومى تفسیر و كلاس‌هاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا كرد.»

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif بازداشت ششم
در بين سال‌هاى ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳ درس‌هاى تفسير و ايدئولوژى آيت‌الله خامنه‌اى در سه مسجد «كرامت»، «امام حسن علیه‌السلام» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشكيل می‌شد و هزاران نفر از مردم مشتاق به‌ويژه جوانان آگاه و روشنفكر و طلاب انقلابى و معتقد را به اين سه مركز مى‌كشاند و با تفكرات اصيل اسلامى آشنا مى‌ساخت. درس نهج‌البلاغـه‌ی ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه‌هاى پلى‌كپى‌شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج‌البلاغه» تكثير و دست به دست مى‌گشت. طلاب جوان و انقلابى كه درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى‌آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديكِ ايران، افكار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى‌ساختند.http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200048090321_5467.jpg

اين فعاليت‌ها موجب شد كه در دى ماه ۱۳۵۳ ساواك بى‌رحمانه به خانه‌ی آيت‌الله خامنه‌اى در مشهد هجوم ببرد و ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت‌ها و نوشته‌های ایشان را ضبط كنند. اين ششمين و سخت‌ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز ۱۳۵۴ در زندان كميته‌ی مشترك تهران زندانی بودند. در اين مدت در سلولى با سخت‌ترين شرايط نگهداشته شدند. سختى‌هايى كه ايشان در اين بازداشت تحمل كردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان كه آن شرايط را ديده‌اند» قابل فهم است.

پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند. باز هم همان برنامه و تلاش‌هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امكان تشكيل كلاس‌هاى سابق را به ايشان ندادند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif در تبعيد
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200053410592_5467.jpgرژیم پهلوى در اواخر سال ۱۳۵۶، آیت‌الله خامنه‌اى را مجدداً دستگیر و براى مدت سه سال به شهر ایرانشهر تبعید كرد. البته در اواسط سال ۱۳۵۷ و در پی اوج‌گيرى مبارزات مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شدند و به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم پهلوى قرار گرفتند. پس از پانزده سال مبارزه‌ی مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آن‌همه سختى و تلخى، ثمره‌ی شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب كبير اسلامى ايران و سقوط خفّت‌بار حكومتِ سراسر ننگ و ظالمانه‌ی پهلوى و برقرارى حاكميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  در آستانه‌ی پيروزى
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200056020309_5467.jpgدر آستانه‌ی پيروزى انقلاب اسلامى و پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شركت افراد و شخصيت‌هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و ... در ايران تشكيل گرديد. آيت‌الله خامنه‌اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمدند. پيام امام توسط شهيد مطهرى به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر كبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif  پس از پيروزى انقلاب اسلامی
آيت‌الله خامنه‌اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليت‌هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديك‌تر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند كه همه در نوع خود و در زمان خود بى‌نظير و بسيار مهم بودند كه در اين مختصر فقط به ذكر رئوس آنها مى‌پردازيم:

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif پایه‌گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همكارى و همفكرى علماى مبارز و هم‌رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى و... دراسفندماه ۱۳۵۷

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در سال ۱۳۵۸

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif امام جمعه‌ی تهران، ۱۳۵۹
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/namaz.jpg
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif نمایندگی امام خمینی قدّس‌سرّه در شوراى عالى دفاع، ۱۳۵۹

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif نمایندگی مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۵۸

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif حضور در جبهه‌هاى دفاع مقدس.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/jang.jpg
از سال ۱۳۵۹ و با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صدام به مرزهاى ایران. این حضور تا پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ ادامه داشت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif دو دوره ریاست‌جمهورى اسلامی ایران با رأی قاطع ملت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/prs.jpg
به دنبال شهادت محمدعلى رجایى دومین رئیس‌جمهور ایران، آیت‌الله خامنه‌اى در مهر ماه ۱۳۶۰ با كسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حكم تنفیذ امام خمینى قدّس‌سرّه به مقام ریاست‌جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ براى دومین بار به این مقام و مسئولیت انتخاب شدند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ریاست شوراى انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، ۱۳۶۸
 
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif ولی‌فقیه و رهبر انقلاب اسلامی ایران.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/today.jpg

از روز چهاردهم خرداد سال ۱۳۶۸، پس از رحلت رهبر كبیر انقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام و مسئولیت عظیم انتخاب شدند.

برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 16:27 ] [ محمدسلطانی ]

برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 16:20 ] [ محمدسلطانی ]

خاطرات خواندنی امام خامنه ای که محافظ ایشان گفته است

سال 68 لحظاتي كه امام (ره) داشتند به رحمت خدا مي رفتند با دفتر رياست جمهوري تماس گرفتند و ما به همراه آقاي خامنه اي سوار ماشين شديم و به سمت جماران حركت كرديم. وقتي به جماران رسيديم چون همه مسئولين آمده بودند شرايط بسيار سختي را ايجاد كرده بودند و فقط تعدادي از محافظين را داخل راه مي دادند. همراه آقا كه رئيس جمهور بودند فقط 4 نفر داخل شديم و تا دم در حسينيه رفتيم .خيلي از شخصيت‌ها و نمايندگان مجلس آنجا بودند و داخل راهشان نمي دادند، همراه آقاي خامنه اي دو نفر توانستيم بعنوان محافظ داخل بيمارستان برويم كه دائم شيفت عوض مي كرديم. تنها كسي كه امام (ره) موقع رحلتشان و قبل از خانواده شان او را پذيرفتند، آقاي خامنه اي بودند. بعد از آن نمازي كه امام (ره) خواندند پزشكان گفتند كه نمي توان كاري براي ايشان انجام داد در اين شرايط قرار شد همه كساني كه داخل اتاق امام بودند خارج شوند و فقط خانواده امام داخل شوند. قبل از ورود خانواده امام حاج احمد آقا از اتاق امام (ره) آمدند بيرون و گفتند آسيد علي آقا را امام كار دارند. آقاي خامنه اي داخل شدند و براي اينكه صداي امام (ره) را كه نحيف شده بود بشنوند گوششان را نزديك صورت امام (ره) بردند و امام (ره) با ايشان صحبت كردند. ما كه پشت شيشه اين صحنه را مي ديديم هر لحظه كه مي گذشت مي ديديم آقاي خامنه اي قرمزتر مي شد، صورت ايشان دائم قرمز مي شد گويا به حد انفجار رسيده بود . بعد از صحبت هاي امام (ره) آقاي خامنه اي حاج احمد آقا ر اصدا كردند داخل، سپس حاج احمد آمدند بيرون و گفتند حاج خانم – همسر امام (ره) – و محارم امام (ره) بيايند داخل. – تمام اين صحنه ها فيلم برداري شده است و نمي دانيم چرا پخش نمي شود! – حاج احمد آقا كه صدا كردند خانواده امام تا آقاي طباطبايي – برادر خانم حاج احمد آقا – كه شهردار تهران بودند و دكتر طباطبايي – برادر خانم ديگر حاج احمد آقا – داخل بودند تمام دختران و پسران منسوب به امام (ره) داخل بودند و ديداري را با ايشان تازه كردند. تنها كسي كه با محارم امام (ره) تا لحظه آخر حيات ايشان داخل اتاق بود فقط آقاي خامنه‌اي بودند!تقريباٌ ساعت 23:30 امام (ره) تمام كردند. در اين شرايط آقاي خامنه اي با همان صورت برافروخته آمدند بيرون و همه كساني كه آنجا حضور داشتند را صدا كردند چه چپي ها و چه راستي ها و همه اطاعت كردند. آقا فرمودند هيچكس حق ندارد با هيچ خبرگزاري و هيچ گروهي مصاحبه علني داشته باشد و خبر فوت امام (ره) را اعلام كند. اگر ما فردا صبح بتوانيم از صدا و سيماي خودمان اين خبر را اعلام كنيم، بقاي جمهوري اسلامي را مي توانيم حفظ كنيم و در غير اين‌صورت احتمال اين هست كه خيلي از مسائل و مشكلات بر كشور ما جاري شود. همه گوش كردند و هيچكس حرفي نزد. تنها كسي كه آن زمان مامور شد آقاي لاهيجاني معاون جهاد سازندگي وقت بود كه مسئول تهيه يخچالي شد كه جنازه امام (ره) را 3 روز داخل آن گذاشتند. غير از وي قرار شد كسي كار خاصي را انجام ندهد.

بلافاصله همه از جمله آقاي خامنه اي به محل كارشان رفتند. همان شب آقا بسياري از كارهاي مربوط به حفاظت و اطلاعات را انجام دادند. فردا صبح قرار شد جلسه مجلس خبرگان براي تعيين رهبري انجام شود. همراه آقاي خامنه اي آقاي انصاري نامي بود به همراه من و آقاي قاسمي كه با آقاي خامنه اي پياده از منزل راه افتاديم و به مجلس آمديم. هيچ كدام از ما در آن لحظات رهبري آقاي خامنه اي به ذهنمان هم خطور نمي كرد. در مجلس حفاظت به دست گردان هفت سپاه بود و تعدادي از محافظين آيت الله مشكيني بعنوان رئيس مجلس خبرگان، محافظين آقاي هاشمي بعنوان رئيس مجلس شوراي اسلامي و محافظين آقاي خامنه اي در مجلس تردد مي كرديم. لذا بسياري از شرايط داخل را مي دانستيم.حدود 20 دقيقه طول كشيد تا جلسه به حد نصاب رسيد. آقاي مشكيني شروع به صحبت كردند و سپس آقاي هاشمي چند دقيقه صحبت كردند.در همين اثني تلفن زنگ زد و گفتند حاج احمد آقاي خميني با آقاي هاشمي كار دارند. آقاي هاشمي اجازه گرفتند و داخل دفتر هيات رئيسه رفتند. آقاي مشكيني راجع به مطالب داخلي مجلس خبرگان صحبت كردند و سپس قرار شد در مورد رهبري آينده صحبت شود. هيچ كس صحبت نكرد و همه به هم نگاه مي كردند. اولين نفري كه شروع به صحبت كرد، آقاي خلخالي بود.
وي گفت ميخواهم مطلبي را بگويم و اين را يك تكليف مي دانم. آقاي مشكيني بلندگوي وي را روشن كرد و وي شروع به صحبت كرد. ايشان گفتند من چند وقت پيش براي مراسم عقد دخترم نزد امام (ره) رفته بودم. تا دختر و عروس و دادمادم و بچه ها بازرسي شوند و بيايند داخل چند دقيقه طول كشيد. من از امام (ره) سوال كردم حالا كه شما آقاي منتظري، قائم مقام رهبري، را عوض كرده ايد با اين شرايط بيماريتان شخص خاصي را مد نظر نداريد؟ ايشان به من نگاه كردند و گفتند: “مگر مي شود من نظر خاصي نداشته باشم و مگر مي شود كه نظرم را به كسي نگفته باشم؟ من به حاج احمد آقا و آقاي هاشمي بارها گفتم . از نظر من هيچ كس در روي كره زمين از سيد علي آقا بهتر نيست “. بعد از اين حرف آقاي خلخالي اعلام كردند كه اساساً امام (ره) با شوراي رهبري مخالف بودند. پس بايد روي يك نفر صحبت كنيم و براي انفرادي هم چند نفر بيشتر در كشور نداريم، يكي آيت الله مشكيني هستند، يكي آيت الله موسوي اردبيلي و نفر سوم آقاي خامنه اي هستند كه امام (ره) روي ايشان نظر مثبت داشتند. بعد از آقاي خلخالي تنها كسي كه صحبت كرد آيت الله موسوي اردبيلي بود. ايشان گفتند در يكي از جلسات سران سه قوه كه خدمت امام (ره) رسيديم آقاي خامنه اي و آقاي هاشمي نيامده بودند.
من و مهندس موسوي رفته بوديم. داخل آمدن مهندس مقداري طول كشيد. من با امام (ره) صحبت مي كردم، به ايشان گفتم كه نظر شما در مورد رهبري آينده چيست؟ و امام (ره) گفتند: “من نظرم را به حاج احمد اقا و آقاي هاشمي گفته ام و احدي را در كره زمين بهتر از آسيد علي آقا براي رهبري نمي دانم “. اين دو مورد را آنها گفتند. در حين صحبت ايشان آقاي هاشمي از پله هاي دفتر هيات رئيسه آمدند پايين و به محض رسيدن به جايگاهشان ميكروفون راخاموش كردند و بلندگوي خودشان روشن شد. آقاي هاشمي گفتند احمد آقا يك مطلبي را به من گفتند كه تكليف را همين الان به شما بگويم و بعد معذرت خواهي كردند كه بلندگو را خاموش كردند. سپس گفتند احمد آقا الان به من گفتند: ”
اگر مي‌خواهيد روح امام (ره) شاد شود و به وصيت نامه امام (ره) عمل كرده باشيد اعلام كنيد كه امام (ره) بارها به ما گفتند كه آقاي خامنه اي را مطرح كنيم ولي به دليل مسائل سياسي نگذاشت كه ما بگوييم “. آقاي هاشمي گفتند حاج احمد آقا به من گفتند: ” امروز يك تكليف است و حداقل حرف مرا در مجلس بزنيد كه من آن دنيا گرفتار نباشم “. سپس آقاي هاشمي گفتند حالا يك مطلب را من بگويم. من بارها خدمت امام(ره) رسيدم و هر بار كه رفتم امام (ره) به من گفتند: ” تا دير نشده آ سيد علي آقا را شما مطرح كنيد بد است من مطرح كنم چون اگر من مطرح كنم قضيه استخلا پيش مي آيد. شما مطرح كنيد من دفاع مي كنم “. سپس آقاي هاشمي طبق عادت رياست مجلسي اش عمل كرد و در حالي‌كه ايستاده بود گفت كسانيكه با رهبري آقاي خامنه اي موافقند قيام كنند. در همين هنگام آقاي خامنه اي از كوره در رفتند و گفتند: ” اكبر آقا! بنشينيد شما، مگر اينجا مجلس است كه شما مي‌خواهيد راي بگيريد؟ رهبري نظام به اين است كه من بتوانم. مگر من مي توانم خميني باشم؟ اين بار سنگيني كه شما داريد به دوش يك نفر مي گذاريد را مگر يك نفر مي تواند تحملش كند؟ تحملش شرايط ميخواهد. نه من، بلكه هيچ كس نمي تواند تحمل كند “.
در همين هنگام مجلس يك مقدار شلوغ شد و موافقين و مخالفين حرفهايي زدند. آقاي آذري قمي به آقاي خامنه اي گفت شما بپذيريد، مگر ما مرديم همه ما كمك مي كنيم. ولايت فقيه، ولايت انبيا است. وي آنقدر تعريف كرد كه آقاي خامنه اي از كوره در رفتند و گفتند: ” آقاي آذري قمي! بفرماييد بنشينيد. ما شما را مي شناسيم، در دوره هاي مختلف شما را امتحان كرده ايم. ايني را كه شما گفتيد 10 سال آينده هم مي گوييد؟ 10 سال ديگر نخواهيد گفت. هر جا مقابل شما مطلبي علم شود كه شما نپذيريد مقابلش مي ايستيد “. در همين هنگام آقاي آذري قمي عمامه اش را برداشت و دو دستي محكم تو سرش زد و گفت خدا از من نگذرد اگر قرار باشد من 10 سال آينده مقابل شما بايستم ، من شما را بعنوان ولايت فقيه، ولايت مطلقه فقيه، قبول دارم.
-
دقيقاً بعد از 10 سال آقاي آذري قمي رفت قم و در فردو نماز جماعت خواند و آنجا با آقاي خامنه اي مخالفت كرد! دقيقاً همان‌طور كه آقاي خامنه اي گفتند 10 سال بعد اين حرف را زد! – بعد از اين صحبت ها خبرگان راي گيري كرد كه در راي گيري همه خبرگان به غير از 6 نفر راي موافق دادند! كه يكي از آنها خود آقاي خامنه اي بودند كه به خودشان راي ندادند. يك نفر هم نظرش روي شوراي رهبري بود نه اينكه با شخص آقاي خامنه اي مخالفت داشته باشد. نظر وي اين بود كه در كشور به جاي امام (ره) فرد نمي تواند عمل كند و يك شوراي رهبري بايد داشته باشيم كه متشكل از آقاي خامنه اي، آقاي هاشمي بعنوان يكي از چهره هاي سياسي و سه مرجع تقليد باشد. اما نظرش راي نياورد و آقا با يك راي قوي انتخاب شدند.
حدود ساعت 3 جلسه تمام شد. كساني بودند كه از همان لحظه شروع به تبعيت كردند، از جمله اين افراد آقاي جوادي آملي بودند. هنگام خروج از مجلس هيچ كس ازدر خارج نشد همه به هم تعارف مي كردند و حدود 3 دقيقه كسي خارج نشد. همه اصرار مي كردند آقاي خامنه ي خارج شوند اما آقاي خامنه اي به آقاي مشكيني گفتند كه ايشان ابتدا خارج شوند. در همين هنگام آقاي جوادي آملي گفتند: ” آقا شما بفرماييد كه ما جرات كنيم پشت سر شما بيرون بياييم. آن موقع شما بر ما رفيق بوديد و ما افتخار مي كرديم پايمان را پشت پاي شما بگذاريم، امروز شما بر ما ولي هستيد و از الان بر ما فرض و واجب است كه همه پايمان را جاي پاي شما بگذاريم و طوري هم بايد پايمان را بگذاريم كه اگر كسي نگاه كند نفهمد چند نفر بعد از شما آمدند بيرون و فقط جاي پاي شما باشد! ”
-
من با همين چشمهاي خودم بيشتر از 100بار برخورد آقاي خامنه اي و امام خميني(ره) را با همديگر ديدم. در هيچ برخوردي نديدم كه امام خميني تمام قد جلوي ايشان بلند نشود و به طرفشان نرود. ولي براي هيچ كس نديدم كه اين طور برخورد كند، البته بسيار نادر بودند در مقايسه با رفتاري كه با شخصيت هاي دولتي، هيات دولت و… امام تنها با آقاي خامنه اي اينگونه برخورد ميكرد و با ايشان باز برخورد مي كرد. آقاي خامنه اي اوايل رهبري در بيمارستان قلب شهيد رجايي عمل داشتند. در كل طول عمل سيد احمد خميني در طول راهروي بيمارستان قدم مي زدند، عصباني و ناراحت بودند. گويا صحنه هاي بيماري امام راحل يادشان مي آمد. بعد از اينكه عمل موفقيت آميز بود، ما دوربيني روي قسمتي كه ايشان بستري بودند گذاشتيم كه ديگر مزاحم ايشان نباشيم و در باز و بسته نشود و تغييرات دماي اتاق به ايشان لطمه نزند. از بيرون اتاق كارهاي حفاظتي را كنترل مي كرديم. حاج احمد خميني(ره) ساعت 15/2 نيمه شب به بيمارستان قلب شهيد رجايي آمدند البته تنها با يك راننده و با لباس راحتي روحانيت نه لباس رسمي. ما از اينكه ايشان تنها و بدون حفاظت آمده بودند تعجب كرديم. ايشان گفتند: از آقا چه خبر؟ گفتيم: الحمدلله خوبند. ايشان خيالشان راحت شد. به ايشان گفتم: اگر مي خواهيد آقاي گلپايگاني و سايرين را بيدار كنم؟ گفتند: نه، حاج خانم بسيار نگران حال آقا بودند. ايشان خواستند من بيام پيش آقا و خودم از نزديك در جريان وضعيت ايشان قرار بگيرم نه با تلفن و خبردهي ديگران. بعد از چند دقيقه ايشان به ذكر خاطره اي پرداختند: ((ما در تمام جايي كه امام تردد مي كرد، سخنراني مي كرد و.. يك ميكروفون هاي ريزي و يك كليد شصتي قرار داده بوديم تا هروقت حال ايشان نامساعد شد(اين اواخر حال ايشان نامساعد بود) يكي از اين كليدها را فشار دهند تا من و دكتر طباطبايي سريع بدويم به سمت اتاق. من در اتاق خودمان دراز كشيده بودم، ساعت 7 شب ناگهان زنگ به صدا درآمد. من با سرعت به سمت اتاق امام رفتم و فكر كردم خداي ناكرده ايشان سكته كرده، امام چمباتمه زده بود و دو دستشان به زانويشان و نگاه تلويزيون مي كرد. من به هيچ وجه حواسم به تلويزيون نبود. گفتم: آقا، ايشان سريع گفتند: احمد بشين، احمد بشين. من نشستم و ديدم اخبار دارد ديدار آقاي خامنه اي با يكي از مسئولان خارجي(رهبر كره شمالي) را نشان مي دهد. گفتند: نگذاريد دير بشه، چند بار به شما و آقاي هاشمي گفتم. ايشان رو مطرح كنيد، اين عظمت رو كه آدم مي بينه كيف مي كنه. همينكه عصايشان را بلند مي كند(در حال سان از نظاميان كره بودند) عظمت اسلام رو مي بينم.))
دركتاب خاطرات آقاي حيدر واعظ كاشاني اهل قم در باره آقاي خامنه اي از قول آقاي بهاالديني چه فرمودند آنهم در چه سالي؟ ايشان(واعظ كاشاني) مي گويند من در اتاق بودم و هر 2 داماد آقاي بهاالديني نشسته بودند. پسرآقاي بهاءالديني وارد شدند و گفتند: مجلس خبرگان آقاي منتظري را به قايم مقام رهبري انتخاب كردند. ايشان نگاهي به پسرشان انداخت و فرمودند: نه اينطور نيست. پسرشان گفتند: مجلس خبرگان انتخاب كرد تمام شد. ايشان دوباره فرمودند: نه اين طور نيست بعد از امام خميني، رهبر ما آقا سيد علي خودمونه.
در انتخاب آقاي منتظري اصلا آقاي خامنه اي امام جمعه بوده نه رييس جمهور. مسايلي كه بين عرفا و بزرگان و مراجع مي گذرد ما نمي بينيم. اينها مسايل مادي است ما مي بينيم نه مسايل غيرمادي و برداشتشان با ما فرق دارد. در عالم ديگري هستند و ما به تحليل آنها وارد نيستيم

 

مطالبي از خصوصيات ايشان:

 

سيره‌هايي وجود دارد كه ما مجازيم بگوييم . برخي موارد را راضي نيستند ما بگوييم و جامعه بداند و ما نمي‌گوييم ولي ديده‌ايم. به اهلش مي‌توان گفت كه اثرگذار باشد در زندگيشان. چيزي كه ايشان را به مقام مرجعيت و رهبري رساند فقط و فقط خودشان و رفتارهايشان است. ايشان همه اين مقامات را از احترام به پدر و مادر مي داند. ايشان مي گويد: در زماني كه وارد حوزه شدند افتخار مي كردند كه كوچكترين فرد حوزه هستند. مي فرمايند: وقتي وارد حوزه شدم با 2 نفر هم حجره اي شدم وديدم كه يكي از آنها از من كوچكتره و به من برخورد. ايشان آقاي هاشمي بودند و بعدا فهميدم از من بزرگتره. شهيد بهشتي نيز با من بودند.دوران درس حوزوي به درس امام بسيار علاقه مند بودم و با هيچ چيز عوض نمي كرديم. با من تماس گرفتند و گفتند كه پدرتان هيچ چيز نمي بيند و آب مرواريد گرفته است. من به مشهد رفتم و چند وقت كارم اين شده بود كه دست پدرم را گرفته و از كوچه خامنه ايها به مسجد حكمت چهارراه شهدا مي بردم تا نماز بخوانند و بعد از آن به پرسشهاي مردم پاسخ مي گفتم و دوباره ايشان را به منزل مي بردم. هر 3 وعده نمازكار من اين شده بود. تا اينكه ايشان قبول كردند عمل جراحي كنند و شكر خدا خوب شدند. من مطمئنم كه دعاي خير پدرم مرا به اينجا رسانده است.
مادر و پدر براي ايشان از هيچ مرتبتي بالاتر نبودند. ايشان موقع ورود پدر تمام قد مي ايستادند به سمت ايشان مي دويدند و دستشان را مي بوسيدند. تمام عمرشان كارش اين بود و مادرشان نيز همينطور. وقتي پدرشان از فرودگاه مي آمد ما را مي فرستاد تا ويلچر ببريم ايشان را بياوريم وتاكيد مي كردند به ايشان بگوييم آقاسيدعلي نمي تواند خودش به ديدار شما بيايد زيرا نياز به برنامه ريزي حفاظتي دست و پاگير دارد و الان احساس كند من دارم ايشان را جابه جا مي كنم. در رياست جمهوري وقتي به در ورودي رياست جمهوري مي رسيديم ايشان خودشان پدرشان را از ماشين پياده مي كردند و پله ها را همپاي ايشان مي آمدند و براي ايشان پشتي مي گذاشت، چاي مي ريخت و اجازه نمي داد در اين لحظات ما كوچكترين كاري انجام دهيم. ايشان تاكيد بسيار زيادي روي احترام به پدر و مادر داشتند و هرچه كه به آن رسيده بود را از پدر و مادر مي دانست. بر صله رحم بسيار بسيار تاكيد مي كرد و منزل برادرانشان: سيدمحمد- سيد هادي و.. رفت و آمد مي كرد. وقتي مشهد مي رفتند چند روز مي ايستاد تا همه فاميلهايشان را ببيند. به پدرخانم شان بسيار احترام مي گذاشت و هميشه دستشان را مي بوسيد. ديدار علما و بزرگان با ايشان نيز در همين فضاي اخلاقي و احترام مي باشد. در سفر پس از رهبري ايشان به قم خيلي از علما و بزرگان حتي تا عوارضي قم آمده بودند جهت استقبال مانند آيت الله جوادي آملي. آيت الله حسن زاده آملي خودشان براي ورود آقاي خامنه اي به قم خودشون به ورودي شهر قم آمدند ولو اينكه ايشان را نيز نديدند. سخنان ايشان در مورد آقاي خامنه اي در ديدار با رهبري بسيار عجيب بود و من در تمام اين مدت من و ديگران فقط گريه مي كرديم و آنها در فضاي ديگري بودند. بسيار متواضعانه با ايشان برخورد مي كرد و با صفا.
ما با آقاي موسوي كاشاني مسئول دفتر رهبري بيت آقاي جوادي رفتيم و اعلام كرديم آقا مي خواهد بعد از نماز مغرب بيايد ديدار شما. ايشان فرمودند: بگوييد نيايد، واقعا مي گويم. منزل من بسيار بسيار حقير است وگنجايش ايشان را ندارد. من خواهشم اين است اگر مي خواهند بزرگي كنند بيايند قدمشان روي چشمم ولي خانه من گنجايش ايشان را ندارد. من حاضرم بارها بارها خودم بيايم خدمتشان. بگوييد با اين شرايط من راضي نيستم بيايند. ما به رهبري اعلام كرديم اين گفته را و رهبري فرمودند: ما اگر برويم منزلشان خيلي چيزها گيرمان ميايد. اين برخورد ايشان بسيار متواضعانه و باكرامت بود.
نماز مغرب عشا خدمتشان رفتيم وگفتيم كه آقا انشاالله امشب تشريف ميارن، با بچه هاي حفاظت ايشان هماهنگ كرديم تا اطراف خانه پست حفاظتي بگذارند و همسايه ها نيز اذيت نشوند. آقاي آملي پيش ما ايستاده بودند و ما گفتيم شما بنشينيد تا ايشان نزديك شوند ما خبرتان مي دهم. ايشان گفتند من از صبح تا الان منتظرم اصلا آرام و قرار ندارم. ما گفتيم اقلا شما بگذاريد تا از دفتر(قم) حركت كردند ما به شما اطلاع مي دهيم. ايشان از هنگامي كه خبر حركت رهبري را شنيدند در خانه ايستاده بودند و منتظر بود. وقتي آقا تشريف آوردند ايشان سريع دويدند درب ماشين را باز كردند و تلاش كردند دست آقا را ببوسند ولي آقا ممانعت كرد. ايشان پياده شدند و داخل خانه شدند و آقاي آملي تا دست آقا را نبوسيدند كوتاه نيامدند. برخورد ايشان با رهبري بسيار متواضعانه و خود را حقير و كوچك مي گرفتند و آقا نيز با ايشان متواضعانه برخورد مي كردند. حدود40 دقيقه ديدار طول كشيد و در اين 40 دقيقه فقط تعارف و معرفت بود. ايشان به منزل بسياري به قم رفته‌اند ولي كمتر برخوردي اين گونه بود. واقعا سرشار از فضل و كرامت بود.
منزل آقاي بها الديني كوچكتر بود. صبح زود رفتم منزل ايشان و قرار بود رهبري نماز صبح را كه جمكران خواندند( نماز صبحها را كامل جمكران مي خواندند)بيايند.. گروهي كه براي حفاظت ايشان رفتيم منزل آيت الله، پسرشان آمدند و ما خودمان را معرفي كرديم. ما رفتيم بالا ساعت 4 صبح بود و ديديم كه ايشان در آن موقع به صورت رسمي منتظر كسي هستند. بعد از دستبوسي ايشان فرمودند: خوب آقا سيد علي كجاست و كي ميايد!!؟. ما تعجب كرده بوديم. گفتم جمكران هستند وبعد خدمت شما مي رسند. ايشان فرمودند: اينگونه نگوييد ايشان بزرگتر از اين است ايشان لطف مي كنند و منت بر ما مي گذارند اينجا مي آيند.
اسكورت شروع به حركت كردند و تاكيد داشتند كه زياد مزاحم ايشان نباشيم. آقا تشريف آوردند و آقاي بهاالديني مي خواستند از پله ها پايين بيايند ولي آقا دويد به سمت ايشان و آقا با ناراحتي به ما نگاه كرد كه چرا اينگونه شد و تشريف آوردند پايين، ولي ايشان فرمودند: به بچه ها چيزي نگوييد من از ديشب تا كنون منتظر شما هستم و خواب ندارم. مي خواستند دست آقا را ببوسند ولي آقا نگذاشت.
آقاي بهاالديني خواهش كردند كه اجازه دهيد من دست شما ر ا ببوسم تا فردا به مادرتان زهرا بگويم من دست وليتان را بوسيدم. اختلاف سني آقاي بهالديني با رهبري حدود50 سال بود در آن زمان(سال1380). وقتي نشستيم آقاي بهاالديني به اطراف منزل همه را نگاه مي كردند و ما نگران بوديم كه ايشان چه در فكر دارن و ما را چگونه مي بيند(چشم بصيرت و برزخي). ايشان سپس نگاه به رهبري نمودند و گفتند: من شنيده بودم كه شما از دفترتان حفاظت مي شود و الحمدالله همه محافظان و همراهانتان خوبند و خوب مي بينمشان. ما خيلي خوشحال شديم. از فرزندان آقاگفتند و گفتند 2فرزند بزرگ شما را بارها ديده ام الحق(3مرتبه) همه خوبند و مانند شمايند. 2 فرزند كوچك را نديده بودم و تازگيها كه ديدم اينها نيز الحق خيلي خوبند. بعد آقا به بچه هايش، همراهان ومحافظانش اشاره كردند كه همگي دست آيت الله را ببوسند و بعد خداحافظي كردند. با اين برخوردها و كراماتي كه ما ديديم و حالا مي بينيم يه عده اي كه 16سالش از انقلاب گذشته و 14 سال قبل از انقلاب مشخص نبود كجا بوده و كي بوده حالا به اسم وكيل، وزير، روحاني و.. مطالبي را مي گويد كه دل آدم مي سوزه.
البته دل براي اون مي سوزه نه براي انقلاب. انقلاب الحمدلله مانند بلدوزر هركس كه جلوش آمد و خواست بايستد له كرده و رفت. فكر كرديد اينها كه حالا آمدند از بازرگان، بني صدر و..بزرگترند؟ بازرگان را همه جهان مي خواستند. انقلاب ما قطع يقين انقلاب آقا امام زمان است و هيچ كس نمي تواند به ما ضرر و لطمه اي برساند. فقط به آقا مربوطه اين انقلاب و فقط مقدرات مي تواند بر ما اعمال شود. و حفظ حكومت نيز شرايطي دارد كه بايد در اين خط باشيم.
قبل از سفر به حج رفتم خدمت علما و مراجع جهت اجازه تشريف. منزل آقاي بهجت مطلبي خواستم و ايشان فرمود: ما اجيريم. ميداني اجير چيست؟ كسي كه مزد و پاداشش را قبلا گرفته و الان به جز اطاعت چيزي نبايد انجام دهد.
ما اجير آقا امام زمانيم و مزد و پاداشمان بودن در اين دوران و خدمت به نظام جمهوري اسلامي است. اين مزد و پاداش ماست و به هيچ چيز فكر نكنيد. ما اجيريم و هرچه مي گذرد فقط و فقط به خدمت امام زمان ببينيم.براي طول عمر مقام رهبري و ظهور حضرت و تعجيل در فرجشون صلوات بلند بفرستين .


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 16:17 ] [ محمدسلطانی ]

 

sed hasan nasrollah by shiawallpapers 20101111 1362807955

سیدحسن نصرالله»، دبیرکل حزب‌الله

لبنان در مراسم جشن سالانه فارغ ‌التحصیلی دانشجویی در مجتمع «سید الشهدا» در جنوب لبنان طی سخنانی اظهار داشت: از جمله نشانه‌های سعادت و خوشبختی این است که در این مراسم مبارک شرکت‌ می‌کنیم که یکی از ابعاد آن پاسخ و اجابت به ندای پیامبر(ص) در طلب علم و دانش‌اندوزی و تلاش برای تبدیل شدن به امتی از دانشمندان و علما است.

 

دبیرکل حزب الله لبنان که سخنانش به طور مستقیم از شبکه خبری المنار پخش شد، افزود: این مراسم را شما به وجود آورده و خلق کردید و ما نیز از این حیث خوشحال و خرسند هستیم، چون دستاور این موفقیت به همه تعلق دارد.

 

سید حسن نصرالله در ادامه سخنرانی‌ خود که در آن نمایندگان رئیس جمهور، رئیس پارلمان و نیز نمایندگان جریان های سیاسی حضور داشتند، گفت: این مراسم ارائه دهنده بخش کوچکی از تصویر و چهره واقعی مقاومت و حزب الله در لبنان است، این درحالی است که باید گفت، این تصویر جدیدی نیست و اگر بخواهیم برای آن عددی قائل شویم باید بگوییم که این روندی ۳۰ ساله و سی‌وسومین جشن از این دست است. چنین مراسم فارغ التحصیلی برای اولین بار در سال ۱۹۸۴ برگزار شد.

 

تکنولوژی بدون تعهد ویرانگر است

 

سید حسن نصر الله گفت: کسانی که منتسب به این مقاومت هستند، هم به تحصیل علم و دانش می‌پردازند و هم به مقاومت و ایستادگی خویش ادامه می‌دهند و برخی در این راه در حالی ‌که دانشجو بودند و برخی پس از فراغت از تحصیل به شهادت هم رسیدند و این تاکید می‌کند که راه جهادی و ایمانی ما جنبشی سازنده علمی و انسانی است، همانگونه که جنبشی آزادیبخش است.

 

دبیرکل حزب الله لبنان در ادامه افزود: ما همواره بر ملتزم بودن به علم و دانش و اخلاق و تقوا یا همان تعهد علمی به ارزش‌های آورده شده از سوی پیامبران تاکید کرده‌ایم، چون این تعهد و التزام به وجود آورنده تضمینی است تا علم و دانش در خدمت به مردم و وطن و نه رساندن آسیب به دیگران مورد استفاده قرار گیرد، بسان آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم و می‌بینیم که پیشرفت تکنولوژی بدون التزام و تعهد به ارزش‌ها غارت و چپاول ملل و کشتار میلیون‌ها انسان را به دنبال داشته است.

 

امکانات گسترده در اختیار طبقه ای محدود است

 

وی گفت: امکانات بسیار موجود تنها برای سیر کردن طبقات و گروه‌هایی محدود مورد استفاده قرار می‌گیرد و همین موجب شده تا آنها به قدرت متوسل شوند، در حالی‌که این علوم و دانش‌ها می‌توانستند موجبات انتشار و گسترش عدالت و رفاه در سراسر جهان شوند. در فرهنگ این یک اصل است که خداوند امکاناتی و خیراتی را در زمین قرار داد تا به واسطه آن بتوانیم زندگی شرافتمندانه‌ای را برای میلیاردها نفر فراهم و تامین کنیم، اما مردم به خاطر زیاده‌خواهی‌شان از نعمت‌ها سوء استفاده کردند.

 

دولت باید به دانشگاه لبنان توجه کند

 

سید حسن نصرالله ادامه داد: به برخی مسائل خواهم پرداخت و نخستین آن وضعیت دانشگاه لبنان است این دانشگاه همانند گذشته باید مورد توجه استثنائی قرار گیرد، زیرا دانشگاه فقرا است و تعداد لبنانی‌هایی که زیر خط فقر قرار دارند، بیشتر می‌شود و چشم‌انداز آینده نیز نشان نمی‌دهد که تعداد آنها کم می‌شود بلکه تعداد آنها زیاد خواهد شد و این مسئولیت دولت است و این یعنی اینکه دانشگاه لبنان باید مورد اهتمام دولت قرار گیرد و به طور خلاصه باید درباره اساتید بازنشسته صحبت کرد؛ در اینجا حقوق دائمی وجود دارد و این پرونده از جمله پرونده‌های پیچیده لبنان است و همواره مشکل تحمیل سقف تعداد وجود دارد و اداره نیز با این سقف اساتید را برای بازنشستگی معرفی می‌کند و در اینجاست که همه چیز شیر تو شیر می‌شود و برخی‌ها این مسئله را یک نیاز مبرم و ضروری می‌دانند که گروه‌های سیاسی نیز وارد آن می‌شوند اما برخی‌ها نیز از این سقف ضرر می‌کنند.

 

ضرورت توجه به اساتید دانشگاه مانند نیروهای امنیتی

 

وی افزود: من از دولت لبنان می‌خواهم که این موضوع را به صورت رویکردی متفاوت بررسی کند، دولت نباید سقف برای تعداد اساتید تعیین کند، تاکید می‌کنم ساختاری که اداره بر آن تکیه دارد هر چه باشد در حق خیلی‌ها عدالت رعایت می‌شود و در مورد برخی‌ها نیز بی‌عدالتی می‌شود به این ترتیب که تقریبا هر سال ۸۰ استاد بازنشسته می‌شوند و دانشگاه توسعه می‌یابد این دانشگاه به اساتید نیاز دارد و باید نیاز دانشگاه به اساتید را بدون قرار دادن سقف برای تعداد اساتید بدانیم، افراد بازنشسته می‌شوند و اولویت نیز با قدیمی‌هاست و همه رهبران سیاسی مداخله خواهند کرد اما چرا؟ در دولت سابق وزارت داخلی به افزایش تعداد و تثبیت ۴‌هزار بازنشسته در نیروهای امنیت در یک جلسه واحد اشاره کرد و این خوب است.

 

نصرالله اظهار داشت: من از دولت می‌خواهم که اساتید را جزء پرسنل نیروهای امنیت داخلی به حساب آورد و دیگر نیازی نیست که هر سال و یا هر دو سال یکبار با اساتید کشمکش داشته باشد.

 

افزایش جرم و جنایت به علت بحران های اقتصادی

 

سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در بخشی از سخنرانی خود در مورد بحران معیشتی و موضوعات انسانی لبنان، حجم سختی های مردم را بسیار زیاد دانست و تاکید کرد که بسیاری با بحران های واقعی در این سطح ها مواجه هستند، بویژه بعد از آغاز سال تحصیلی جدید و با آغاز زمستان این مشکلات بیشتر شده است و انعکاس این مشکلات نیز واضح تر خود را نشان می‌دهد، به همین علت است که جرم ها و سرقت و بیماریهای روانی و بحران های روانی برخی‌ها در اثر این مشکلات ایجاد شده است و مردم نمی دانند چگونه با این مشکلات مدارا کنند.

 

گروه مخالف توجهی به مشکلات معیشتی مردم نداشته اند

 

وی افزود: البته در این میان برخی نیروها و جمعیت ها دست یاری به سوی مردم دراز کرده اند، اما این مشکل را حل نمی‌کند، چرا که بحرانی در این سطح باید از سوی دولت با تمامی موسسات آن حل شود. راه حل این موضع نیز با افزایش درآمدها نیست، بلکه باید هزینه های مردم کم شود و ما در این زمینه نیاز به برنامه ریزی واقعی داریم، اما متاسفانه بسیاری از گروه های سیاسی در کشور توجهی به این موضوع نمی کنند و از سال ۲۰۰۴ و زمان صدور قطعنامه شوم ۱۵۵۹ تاکنون از طریق سخنرانی‌ها و بیانیه های خود مهم ترین موضوع برای آنها مقاومت و سلاح آن بوده است و تمامی سخن آنها در مورد سلاح است.

 

وی افزود: امروز نیز در حالی که سال ۲۰۱۲ است، باز هم می بینیم که آنها مانند نواری این سخنان را تکرار می کنند و حتی خون رفیق حریری نیز به عنوان ابزاری برای ضربه زدن به مقاومت مورد استفاده واقع شده است.

 

مشکل فقر لبنانی ها باید حل شود

 

به گزارش خبرگزاری فارس، نصرالله ادامه داد: این اوضاع در حالی است که امروز فقر دیگر تنها یک طایفه را تهدید نمی کند و از سطح گروه ها فراتر رفته است، اما از سال ۲۰۰۴ تاکنون کسی در این کشور سعی نکرده راهکارهای حل بحران معیشتی مردم را بررسی کند، اگر ما بر سر موضوع فلسطین و اسرائیل با هم اختلاف نظر داریم، اما در این موضوع توافق داریم، بنابراین باید در این زمینه با هم گفت‌وگو کنیم.

 

وی ادامه داد: در سالهای اخیر تمامی بازیها برای براندازی مقاومت و جنگ های نظامی علیه آن به شکست رسیده و همه می دانند که این مقاومت بود که اسرائیل را شکست داد، مقاومت الان جریانی ریشه ای است که در وجدان و ضمیر اهالی خود نقش بسته و قوی تر از آن است که توطئه ها بتوانند آن را از بین ببرند.

 

باید کارگروهی فراتر از اختلافات سیاسی برای حل مشکلات ایجاد شود

 

دبیرکل حزب الله لبنان ابراز داشت: در تمامی این مدت جریان های آگاه و بویژه مراجع دینی مطلع نسبت به فروپاشی طایفه ای در کشور هشدار داده اند، این بحران از سوی دولت حل نمی شود، چرا که برخی گروه های سیاسی هستند که در دولت حضور ندارد، بنابراین همه گروه های لبنانی باید گروه کاری ملی را تشکیل دهند و به دور از حرف و حدیث در مورد مخالفان و موافقان دولت این را بررسی کنند که قبل از فروپاشی طایفه ای کشور طوری باید این مشکل را حل کرد، این وظیفه دینی و ملی است و اگر این گروه ها تشکیل شود، منافعی برای کشور دارد، چرا که در این صورت مشکلات کنار گذاشته می شود و گروه های سیاسی برای بررسی موضوعات انسانی مرتبط با روحیه و زندگی مردم لبنان بحث خواهند کرد.

 

هدف جریان مقابل از تعطیل کردن دولت تصویب نشدن قانون انتخابات است

 

نصرالله در ادامه سخنانش به اوضاع سیاسی کنونی در کشور پرداخته و گفت که میز گفت‌وگوها وجود ندارد و هیئت عمومی نیز تشکیل نمی شود و در کار کشور نیز تعطیلی ایجاد شده است، چرا که گروه مقابل تصمیم به تحریم گرفته است و هدف از این اقدام نیز از بین بردن دولت اعلام شده، اما دولت نه از طریق خیابان‌ها و نه از طریق تحریم‌ها ساقط نمی‌شود، بنابراین اگر هدف تحریم کنندگان براندازی باشد، می دانند که این موضوع محقق نخواهد شد، با این حال اصرار آنها بر تحریم نشان می دهد که هدف آنها براندازی و فشار بر دولت نیست، بلکه هدف این است که مجلس نمایندگان تعطیل باشد تا نتواند قانون انتخابات را تصویب کند و ما را در برابر دو راهی برگزاری انتخابات با قانون شصت یا عدم برگزاری انتخابات قرار دهد که هر دوی آنها بد است.

 

وی ادامه داد: ما میانجی نیستم، چرا که گروهی هستیم که هدف قرار گرفته است، من نمی توانم خودم میانجی باشم، ما در جایگاه کنونی خود هستیم و به این جایگاه افتخار می کنیم و در آن باقی خواهیم ماند، اما این مانع از آن نمی شود که دیگران را نصیحت نکنیم، با این وجود ما در مقابل گروهی هستیم که اگر آنها را نصیحت کنیم، ما را متکبر خواهند خواند.

 

معارضان سوری نمی توانند قدرت را در دست بگیرند

 

دبیرکل حزب‌ الله لبنان در ادامه سخنرانی خود در مراسم جشن سالانه فارغ ‌التحصیلی دانشجویی در مجتمع «سید الشهداء» در جنوب لبنان درباره قضیه سوریه و بحران جاری در این کشور گفت: اوضاع در سوریه همین طور به سمت پیچیدگی بیشتر بیش می‌رود و کسانی‌که تصور می‌کنند، معارضان می‌توانند قدرت را در سوریه به دست گیرند، اشتباه می‌کنند، چون اختلاف بین نظام و مردم نیست و این نمی‌تواند توصیف حالت و وضعیت سوریه باشد.

 

دبیرکل حزب الله لبنان گفت: هم اکنون در سوریه شکاف مردمی به امری حقیقی و واقعی تبدیل شده است، از یک سو نظام و مردمی قرار دارند که از آن حمایت می‌کنند و از سوی دیگر گروهی قرار دارد که از نیروها و قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی کمک می‌گیرند و همین موجب رویارویی مسلحانه بین آنها شده است.

 

تروریست های سوری به چه بهانه ای شهروندان را می کشند؟

 

وی افزود: من از هرکس که در امور اخلاقی دستی دارد، این سوال را مطرح می‌کنم که آیا اهالی حلب یا جرمانا یا بسیاری از شهرهای دیگر سوری نیستند، پس چطور معارضان که خود را سوری می‌نامند، راضی می‌شوند که هنگام بازگشت دانش‌آموزان از مدرسه و کارگران به منازل‌شان راه آنها را بمب‌گذاری کنند. این نهایت رذالت است. من از آنها سوال می‌کنم به نظر شما مردم سوریه در قبال کشتار آنها توسط معارضان یا از بالا به پایین انداختن آنان و کشتار آنها از ساختمان‌ها آن هم مقابل دید دوربین‌ها یا از بین بردن و ترور هویت‌ آنها باید چه موضع اخلاقی اتخاذ کنند. در سوریه نظامی وجود دارد که از باورهای خود دفاع می‌کند و در برابر آن گروه‌های مسلحی قرار دارند که جنگ خونین و خشونت‌باری و طولانی مدتی را به راه انداخته‌اند.

 

دبیر کل حزب الله لبنان در ادامه سخنانش درباره بحران سوریه گفت: رد مذاکرات و گفت‌وگوها توسط معارضان مسلح به معنای خواست آنها برای ادامه نبرد مسلحانه و ریختن خون‌هاست.

 

سید حسن نصر الله با مطرح کردن این پرسش بر معارضان مسلح که چرا راه‌حل سیاسی را رد می‌کنند، گفت: ما می‌دانیم کشورهایی هستند که دارای اموال و پول‌های کلانی هستند و برخی قدرت‌های منطقه‌ای از این نزاع و درگیری پیش آمده بین ما و القاعده استفاده می‌کنند.

 

آمریکا و دلارهای خارجی نمی گذارند بحران سوریه پایان یابد

 

به گزارش خبرگزاری فارس، سیدحسن نصرالله گفت: من این پیام را می‌دهم و می‌گویم برخی حکومت‌ها در جهان اسلام و غرب برای شما در سوریه دام گسترانده است و به شما به اصطلاح «در باغ سبز» را نشان داده‌اند تا با کشاندن شما به اینجا به جان همدیگر بیفتید و شما در این دام افتادید.

 

دبیرکل حزب الله لبنان افزود: حتی اگر در نظر بگیریم که این جماعت‌ها بتوانند موفقیتی را هم احراز کنند، این سوریه است که بهای آن را می‌پردازد، همانطور که کشورهای دیگر آن را پرداخت کردند.

 

وی سپس خطاب به جریان ۱۴ مارس گفت: من به جریان ۱۴ مارس می‌گویم که آمریکا نمی‌خواهد بحران سوریه پایان یابد، تا انسان‌های بیشماری دیگری به قتل برسند و با به زانو درآوردن سوریه این کشور را از محاسبات و جایگاه ملی حذف کند.

 

گفت‌وگوهای سیاسی راهکار حل بحران در سوریه است

 

سید حسن نصر الله گفت: اگر می‌گوییم که قلب‌های ما از هر انسانی که در سوریه کشته می‌شود، مالامال درد و اندوه می‌شود، این احساسی طبیعی است، احساسی بشردوستانه است، به همین دلیل باید برای گفت‌وگوی سیاسی اقدام کرد و هر کس که مانعی برسر راه این گفت‌وگو شود، جنایتکار است و مسئولیت قتل و کشتار در سوریه متوجه اوست. بحران سوریه هم اکنون پیچیده‌تر شده و کسانی‌که به تجارب برجای مانده از این نیروها در کشورهای دیگر نگاه کنند،‌ می‌بایست که نگران شوند و در اینجا مسئولیت اخلاقی و ملی این است که تمام تلاش‌ها را برای پذیرش گفت‌وگو و مذاکره که نتیجه آن سازش سیاسی باشد، متمرکز کنیم.

 

موضع نصرالله از سفر هیئت ۱۴ مارس به غزه

 

سید حسن نصرالله در ادامه سخنرانی خود در مراسم جشن سالانه فارغ‌‌التحصیلی دانشجویی در مجتمع «سید الشهداء» در جنوب لبنان گفت: هیئت ۱۴ مارس به غزه رفت تا تبریک بگوید و من بسیار خوشحال شدم و این چیز خوبی است و من تشویق می‌کنم که این گروه به غزه سفر کند و ما نمی‌خواهیم که سلاح مقاومت در لبنان را تائید کنند، زمانی که آنها به مقاومت در غزه تبریک می‌گویند، مقاومت در لبنان نیز به حق خود می‌رسد، برخی شخصیت ها پس از بازگشت از غزه گفتند که ما هرگز حتی از یک وجب خاک فلسطین نمی‌گذریم و این بسیار خوب است و اگر موضع شما به دفاع از مقاومت غزه تبدیل شود ما نیز شما را در محاسبات خود قرار می‌دهیم.

 

نصرالله درباره پیروزی که مقاومت در غزه محقق کرد، اظهار داشت: ما جنگ جولای را به شما یادآوری می‌کنیم، چه چیزی پس از آن گفته شد، برخی گفتند که حزب‌الله پیروز نشد و اسرائیل شکست نخورد؛ برخی‌ها نمی‌خواهند به پیروزی ما اعتراف کنند، اسرائیل ده‌ها تیم تشکیل داد تا درس عبرت بگیرند و ارتش جدید با امکانات جدید تشکیل شد و از سال ۲۰۰۶ تا به امروز آموزش دیدند و در تاریخ اسرائیل تاکنون چنین آموزشی ندیده بودند با این اعتبار که اسرائیل قوی‌تر خواهد شد و در هر جنگی پیروز می‌شود و در سال ۲۰۱۲ درس عبرت را گرفت و با چشمان خود مشاهد کردیم که چگونه ۲ یا سه موشک به تل‌آویو شلیک شد و ۳ موشک رهبران اسرائیلی را مجبور کرد که به پناهگاه بروند و باعث شد که در برابر نوار غزه بی‌سلاح و محاصره شده تسلیم شوند.

 

اسرائیل قدرتمند تا ابد به پایان رسید

 

وی تصریح کرد: در حقیقت اسرائیل شکست خورد و این نشان می‌دهد که آنچه در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ رخ داد بی‌‌فایده نبوده و در نهایت نیز اتفاق ۲۰۱۲ رخ داد و ما باید بدانیم که اسرائیل قدرتمند و رعب‌انگیز تا ابد به پایان رسید.

 

نصرالله تاکید کرد: مسیر سراشیبی اسرائیل از سال ۲۰۰۰ آغاز شد؛ زمانی که اسرائیل شکست خورده و با تحقیر و خواری بدون قید و شرط عقب‌نشینی کرد و این میخی در تابوت اسرائیل بود و میخ‌های بعدی نیز در راه است.

 

روابط ایران، حماس و حزب‌الله تغییری نکرده است

 

نصرالله در ادامه سخنانش با اشاره به جنگ اخیر غزه گفت: در مورد جنگ غزه کسانی بودند که سخنان زیادی گفته و در خصوص رابطه بین حماس، حزب‌الله و ایران شک و شبهه ایجاد کردند و تحلیل‌های زیادی بود مبنی بر اینکه حماس آغوش ایران را رها کرده و به آغوش اعراب آمده است و ما بر اساس تجربه می‌دانیم که همه اینها تنها امید و آرزوست و واقعیت ندارد.

 

وی افزود: من درباره این رابطه می‌گویم که این روابط طبیعی و عادی است و هیچ چیزی عوض نشده و درباره ایران باید گفت که این کشور به وظایف اعتقادی خود عمل می‌کند و اگر رهبران گروه‌های فلسطینی موردی را پیدا کردند که ایران در امور داخلی فلسطین دخالت می‌کند، می‌توانند بگویند.

 

دبیرکل حزب الله تصریح کرد: ایران در طول ۳۰ سال بدون هیچ قید و شرطی به مقاومت فلسطین کمک کرده و حتی توقع تشکر خالی را هم نداشته است، ایران در غزه به وظایف خود عمل می‌کند، اگر کشورهای عربی به غزه پول و سلاح و موشک می‌دادند و آنها را آموزش داده و تجارب نظامی را به آنها انتقال می‌دادند ما به این کشورها درود گفته و پشت سر آنها حرکت می‌کردیم، اما این پول و سلاح را ایران می‌دهد، تمامی آن چیزی که ایران می‌خواهد این است که فلسطین سرزمین خود را باز‌پس گیرد و چیز دیگری نمی‌خواهد، چه کسی می‌خواهد پرچم‌دار مقاومت باشد؟ مصر … پس ما نیز می‌گوئیم که در کنار تو هستیم و به خاطر فلسطین پشت سر تو حرکت می‌کنیم و این موضوعی است که ملاحظه ای در آن وجود ندارد.

منبع: خبرگزاری فارس


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 16:11 ] [ محمدسلطانی ]

   تا به حال فکر کردید چرا رهبر ما امام خامنه ای در 13890415 229713بین مسلمانان غیر ایرانی محبوبیت دارد و ما قدر این نعمت را نمیدانیم؟

جوابش ساده هست....

دلیل زیادی دارد...از مهمترین آن این است که اولا مسلمانان جهان اسلام آنهایی که در غیر ایران زندگی میکنند دارای حکومتی غیر ولایت فقیه و به نوعی دیکتاتوری است و کشورشان آنطور به اسلام واقعی و ناب ارزش نمیدهند.

آنجا به طور کامل امنیت ندارند و جا برای تبلیغ درست حسابی اسلام واقعی ندارند. تا یک حرف بزنند معلوم نیست چه بلایی سرشان میاید.

آنجا از وجود یک فرد کامل و مدیری مدبر و حامی معنوی محرومند و عطش آنها نسبت به چنین شخصی در وجودشان احساس میشود و به این خاطر آقا را شاید بیشتر از ما دوست دارند و قدر او را میدانند.

ولی ما شاید اینجا در ناز و نعمت و در کمال آرامش و امنیت به سر میبریم و آنقدر گیر مسائل جانبی هستیم که آقا و منزلت او را فراموش کردیم تا جایی که آقا مجبور شد به ما بگه این عمار و این از بی لیاقتی من و شماهاست

البته افرادی هم هستند که قدر آقا را میدانند و اجرشان محفوظ

در آخر یک جمله ی معروف میگه تا مری

ض نشی قدر سلامتی رو نمیدونی....

ما هم مثل این چنین آدم هاییم. ما درایران در کمال سلامتی هستیم و غیر ایران در بیماری و به این خاطر آنها قدر این سلامتی ناشی از رهبری را درک میکنند و قدر این نظام را میدانند

به امید پیروی از رهبر عالی مقاممان امام خامنه ای ...آمین یا رب العالمین

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 15:40 ] [ محمدسلطانی ]

بیست و نه فروردین ،رسید ز راه

فصل بهار ، زیبا شد از جمال ماه

ستارگان که زمین را نگاه میکنند
خورشید را در این دیار تماشا میکنند


فرزندی از خاندان پیغمبر است
پرچم ولایت علی را  ، گرفته دست

سلاله ی پاک رسول خدا ، علی است
با حکم خدای رحمان ، ما را ولی است
 


آمد بسوی امت این نعمت خدا
تا اجابت شود ز نورش ، دعای ما


عصر امامت حضرت مهدی است شیعیان
گردیده فیض نایبش ، روشن و  عیان

تفسیر آیه های قرآن کلام اوست

راه وصالاو همه از طریق دوست

نعمت به ما رسد زنقش جمال او
اسوه ی عارفان و عاشقان کمال او


ذخیره ی بزرگ عالم هستی مجسم است
وصف او را هر چه بگوئیم هنوز کم است

قدر و مقام سیدعلی را نداند بجز خدا
اصحاب او آماده اند چو اصحاب کربلا

ای جعفری ولایت آل علی (ع) بجاست
جز راه رهبر فرزانه ، نیست راست

محمدرضا جعفری- فروردین ماه سال 1391

 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 15:36 ] [ محمدسلطانی ]

بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامی دربارهی زن وجایگاه اودرایران

پنج شنبه 23 شهريور 1391

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 

دنياي استکباري  ، در اشتباه است که خيال مي کند ارزش و اعتبار زن به اين است که خود را در چشم مردان آرايش کند تا چشم هاي هرزه به او نگاه کنند و از او تمتع گيرند و او را تحسين نمايند.
زن را به چشم يک انسان والا نگاه کنيد، تا معلوم شود که تکامل و حق او و آزادي او چيست. زن را به عنوان موجودي که مي تواند مايه اي براي صلاح جامعه با پرورش انسان هاي والا شود نگاه کنيد، تا معلوم شود که حق زن چيست و آزادي او چگونه است.
زن را به چشم آن عنصر اصلي تشکيل خانه در نظر بگيريد،که خانواده اگر چه از مرد و زن تشکيل مي شود و هر دو در تشکيل خانواده و موجوديت آن موثرند ، اما آسايش فضاي خانواده ، آرامش و سکونتي که در فضاي خانه است، به برکت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه کنند تا معلوم شود که او چگونه کمال پيدا مي کند و حقوقش در چيست .
 
آسايش فضاي خانواده ، آرامش و سکونتي که در فضاي خانه است، به برکت زن و طبيعت زنانه است.
از روزي که اروپايي ها، صنايع جديد را به وجود آورند در اوايل قرن نوزدهم که سرمايه داران غربي کارخانه هاي بزرگ را اختراع کرده بودند و احتياج به نيروي کار ارزان و بي توقع و کم دردسر داشتند، زمزمه «آزادي زن» را بلند کردند؛براي اين که زن را از داخل خانواده ها به درون کارخانه ها بکشانند؛به عنوان يک کارگزار از او استفاده کنند،جيب هاي خودشان را پر کنند و زن را از کرامت و منزلت خود بيندازند.
امروز آنچه که به عنوان «آزادي زن» در غرب مطرح است، دنباله همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمي که در فرهنگ غربي به زن شده است و برداشت غلطي که از زن در آثار فرهنگ و ادبيات غرب وجود دارد ، در تمام دوران تاريخ بي سابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است،اما اين ظلم عمومي و فراگير و همه جانبه ، مخصوص دوران اخير و ناشي از تمدن غرب است.
زن را به عنوان وسيله التذاذ مردان معرفي کردند و اسمش را «آزادي زن»گذاشتند! در حالي که به واقع آزادي مردان هرزه براي تمتع از زن و نه آزادي زن بود.
زن را به عنوان وسيله التذاذ مردان معرفي کردند و اسمش را «آزادي زن»گذاشتند! در حالي که به واقع آزادي مردان هرزه براي تمتع از زن و نه آزادي زن بود. نه فقط در عرصه کار و فعاليت صنعتي و امثال آن، بلکه در عرصه هنر و ادبيات هم به زن ظلم کردند.
شما امروز،در داستان ها،در رمان ها،در نقاشي ها،در انواع کارهاي هنري نگاه کنيد،ببينيد با چه ديدي به زن نگريسته مي شود؟ آيا جنبه هاي مثبت و ارزش هاي والايي که در زن هست،مورد توجه قرار مي گيرد؟ آيا آن عواطف رقيق،آن مهرباني و خوي مهرآميزي که خداي متعال در زن به وديعه گذاشته است- خوي مادري، روحيه نگهداري از فرزند و ترتيب فرزند- مورد توجه است با جنبه هاي شهواني و به تعبير آن ها عشقي؟ (که اين تعبير غلط و نادرستي است. اين شهوت است نه عشق) زن را اين گونه خواستند پرورش و عادت دهند: به عنوان يک موجود مصرف کننده. مصرف کننده دست و دل باز و کارگر کم توقع و کم طلب و ارزان.
اسلام اين ها را براي زن ارزش نمي داند.اسلام با کارکردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلکه کار را تا آن جا که مزاحم با شغل اساسي و مهم ترين شغل او ،يعني ترتيب فرزند و حفظ خانواده نباشد، شايد لازم هم مي داند. يک کشور که نمي تواند از نيروي کار زنان در عرصه هاي مختلف بي نياز باشد!اما اين کار نبايد با کرامت و ارزش معنوي انساني زن منافات داشته باشد. نبايد زن را تذليل کنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمايند.تکبر از همه انسان ها مذموم است ، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن بايد در مقابل مرد نامحرم متکبر باشد. در حرف زدن مقابل مرد نبايد حالت خضوع داشته باشد. اين ، براي حفظ کرامت زن است. اسلام اين را مي خواهد و اين الگوي زن مسلمان است.
اهانت غرب به زنان در قالب تکريم
وقتي به تاريخ اروپا نگاه مي کنيم، در کتابهاي تاريخ و نيز کتابهاي هنري و فرهنگي رمانهايي که وضع مغرب زمين را نشان مي دهند هر چه به عقب بر مي گرديم اين مساله کاملاً برجسته است و برخورد با زن يک برخوردي است که اسلام آن را رد مي کند.يعني در اروپا و غرب جنس مرد اجازه پيدا مي کند به هر شکلي از جنس زن التذاذ ببرد و اين در فرهنگ روم قديم به اشکال مختلف وجود داشته. حالا يک وقت هست که يک زن، زن اشرافي است ، اين نسبت و اين رابطه با او در يک سطح است. اما يک وقت، يک زن، زن رعيت و يک فقير و بي سواد است اينجا برخورد با او متناسب با حال او است.
البته بديهي است که اين گونه سوء استفاده از زن ،گاهي با يک نوع تملق گفتن نسبت به زن هم هست، اما اين تملق گفتن به هيچ وجه به معناي احترام و تکريم واقعي نيست،بلکه اين يک اهانت واقعي است که مثالهاي روشن و واضحي دارد، لکن نمي خواهم وارد آن مثال ها شوم؛ زيرا ممکن است از تأدب خارج بشود،اگر چه از واقعيات است. من خواهش مي کنم خانم ها به اين قضيه فکر کنند و آن مثال هاي روشن و واضح را پيدا کرده آنها را به زنان تفهيم کنند.
اگر ديده مي شود در جامعه غربي نسبت به زن به نحوي از انحاء بعضي از تکريم ها مي شود و ستاره هاي سينما و هنرپيشه ها و زنهاي زيبا در مسابقات زيبايي را مثلاً احترام مي کنند،اين از آن نوع تکريم در مقام اهانت و اهانت به شکل تکريم است.
زمزمه «آزادي زن» در فرهنگ غرب از کجا شروع شد؟!
از روزي که اروپايي ها،صنايع جديد را به وجود آوردند در اوايل قرن نوزدهم که سرمايه داران غربي کارخانه هاي بزرگ را اختراع کرده بودند. و احتياج به نيروي کار ارزان و بي توقع و کم درد سر داشتند، زمزمه «آزادي زن» را بلند کردند؛ براي اين که زن را از داخل خانواده ها به درون کارخانه ها بکشانند؛به عنوان يک کارگزار ارزان از او استفاده کنند،جيبهاي خودشان را پرکنند و زن را از کرامت و منزلت خود بيندازند. امروز آنچه که به عنوان «آزادي زن » در غرب مطرح است، دنباله همان داستان و همان ماجراست . لذا ظلمي که در فرهنگ غربي به زن شده است و برداشت غلطي از زن در آثار فرهنگ و ادبيات غرب وجود دارد ،در تمام دوران تاريخ بي سابقه است.
معناي آزادي زن در غرب
آنچه در غرب با عنوان شعار وجود دارد .در درجه اول آزادي زن است . آزادي ، معناي وسيعي را شامل مي شود ؛ هم شامل آزادي از اسارت است،هم شامل آزادي از اخلاق است چون اخلاق هم يک قيد و بند است هم آزادي از نفوذ مبني بر سوء استفاده کارفرمايي است که زن را با مزد کمتري به کارگاه مي کشد و هم شامل آزادي از قوانيني است که زن را در مقابل شوهر،متعهد مي کند.آزادي به همه اين معاني مي تواند باشد.کما اين که در همين شعارهايي که نسبت به زن وجود دارد،طيف وسيعي از اين مطالبات درخواست ها هست،که بعضي با يکديگر به کلي متناقضند. اين آزادي معنايش چيست؟
متاسفانه در دنياي غرب ، منظور از آزادي در بيشتر موارد، آزادي به معناي نادرست و مضر آن است- يعني آزادي از قيد و بندهاي خانوادگي، آزادي از حتي قيد ازدواج و تشکيل خانواده و پرورش فرزندان در آن جايي که هدف شهواني زودگذري در مقابل قرار گيرد- نه آزادي به معناي صحيح آن .لذا شما مي بينيد جزو حرفهايي که در دنياي غرب زده مي شود، مساله آزادي سقط جنين است، که اين نکته بسيار مهمي است و با اين که ظاهر ساده و کوچکي دارد، اما باطن بسيار خطرناک و سهمگيني در اين سخن مندرج است . اين ، وسيله و شعار و مطالبه اي است که در غرب غالبا مطرح مي شود؛ لذا مي گويند نهضت آزادي زنان.در نظام صحيح، در يک مطالبه و مبارزه صحيح، هدف نمي تواند اين معناي وسيعي باشد که يک بخش آن قطعاً مضر است؛ اگر چه ممکن است بخشهاي مفيدي هم در آن باشد. بايد به دنبال شعارهايي بهتر، مناسبتر ، صحيح تر و گره گشاتر گشت.
بساط آن چيزي که امروز به عنوان «آزادي زن » در دنيا و از سوي فرهنگ منحط غربي پهن شده است، بر پايه اين است که زن را در معرض ديدار مرد قرار دهند تا از او تمتعات جنسي ببرند. مردان از آنها لذت ببرند و زنها وسيله التذاذ مردان شوند . اين ، آزادي زن است؟ کساني که در دنياي جاهل و غافل و گمراه تمدن غربي ادعا مي کنند طرفدار حقوق بشرند، در حقيقت ستمگران به زن هستند.
در الگوي فرهنگ غرب، زن وسيله التذاذ مرد است
اسلام زنان عالمه بزرگي پرورش  داده است. اگر امروز هم در جامعه ما مشاهده کنيد، مي بينيد که متخصصان زن، دانشمندان زن، پزشکان زن ، محققان زن و هنرمندان بزرگ زن کم نيستند؛ انسانهاي ارزش آفرين و صاحب فکر و مکتب در بين آنها هست. در صحنه سياسي و در قواي مجريه و مقننه هم همين طور است . در همه بخشهاي کشور ، حضور زنان ، حضور فعالي است. بين ما و آنها ، بين تفکر و ارزشگذاري اسلامي و غربي ، بحث بر سر اينها نيست؛ بحث بر سر چيز ديگري است.
ارتباط آزاد زن و مرد در غرب، بزرگترين ضربه براي زن
يک چيزي در غرب هست که اين چشم ها را پر مي کند و آن اين که در جامعه ، زن و مرد از لحاظ رفتارهاي اجتماعي، با هم تفاوتي ندارند؛ يعني همچنانکه در يک جلسه مردي وارد مي شود، سلام عليکم و احوال پرسي مي کند و جزو جمعيت مي شود! زن هم با همان راحتي وارد مي شود و جزو جمعيت مي شود. يعني هيچ گونه تبعيضي در رفتارها از اين جهت ، بين زن و مرد وجود ندارد. توجه کرديد! اين ، چشم همه را مي گيرد . انسان مي بيند يک وضع خوبي است، همه هم از اين وضع خوششان مي آيد. يعني حتي آن کساني که به دلايل منطقي با اين مخالفند، مي بينند چيز بدي نيست! در يک مجموعه ، مثل دو بيگانه به هم نگاه نمي کنند، مثل خواهر و برادر که در خانه وارد مي شوند با هم برخورد مي کنند. اين ، يک نقطه مثبت ، ولي سطحي و ظاهري است؛ در کنار اين ، نقاط منفي فراواني وجود دارد... کسي که قطعا به او ظلم مي شود، زن است؛ زيرا مردي که همسر اين زن است، با زن هاي متعدد ديگري ارتباطات عاطفي و جنسي دارد. ارتباط کاملا خودماني و صميمي دارد که کم تر از آن را با عيال خودش ندارد! اين براي زن بزرگترين ضربه است.
يکي از نشانه هاي مرد سالاري غريبها، مسئله «آزادي زن » است!
يکي از نشانه هاي مردسالاري غربيها همين است که زن را براي مرد مي خواهند؛ لذا مي گويند زن آرايش کند، تا مرد التذاذ ببرد! اين مرد سالاري است، اين آزادي زن نيست؛ اين در حقيقت آزادي مرد است. مي خواهند مرد آزاد باشد، حتي براي التذاذ بصري ، لذا زن را به کشف حجاب و آرايش و تبرج در مقابل مرد تشويق مي کنند! البته اين خودخواهي را بسياري از مردان در جوامعي که از دين خدا بهره مند نبودند، از دورانهاي قديم هم داشتند.امروز هم دارند؛ غربيها هم مظهر اعلاي اين بودند . پس ، اين مساله که زن به سمت معرفت، علم، مطالعه ، آگاهي ، کسب معلومات و معارف حرکت کند، بايد در ميان خود بانوان خيلي جدي گرفته شود و به آن اهميت بدهند.

 

 
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 15:28 ] [ محمدسلطانی ]

بیانات در شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران (۱۳۹۱/۰۶/۰۹ - ۱۱:۱۱)
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌
الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على الرّسول الأعظم الأمين و على ءاله الطّاهرين‌ و صحبه المنتجبين و على جميع الأنبياء و المرسلين.‌
به شما ميهمانان گرامى، سران و هيئتهاى نمايندگى كشورهاى جنبش عدم تعهد و نيز ديگر شركت‌كنندگان در اين اجلاس بزرگ بين‌المللى خوشامد ميگويم.
ما در اينجا گرد آمده‌ايم تا به هدايت و كمك پروردگار، حركت و جريانى را كه در شش دهه‌ى قبل با هوشمندى و موقعيت‌شناسى و شجاعت چند تن از رهبران سياسىِ دلسوز و مسئوليت‌پذير پايه‌گذارى شد، به اقتضاى موقعيتها و نيازهاى امروز جهان ادامه دهيم و بلكه به آن جانى تازه و تحركى دوباره ببخشيم.
ميهمانان ما از مناطق جغرافيائى دور و نزديك در اينجا گرد آمده و متعلق به مليتها و نژادهاى گوناگون و داراى تعلقات اعتقادى و فرهنگى و تاريخى و وراثتىِ متنوعند؛ ولى همان طور كه «احمد سوكارنو» يكى از بنيانگذاران اين جنبش در كنفرانس معروفِ باندونگ در سال ۱۹۵۵ گفت، مبناى تشكيل عدم تعهد، نه وحدت جغرافيائى يا نژادى و دينى، بلكه وحدت نياز است. آن روز كشورهاى عضو جنبش عدم تعهد، به پيوندى كه بتواند آنها را از سيطره‌ى شبكه‌هاى اقتدارگرا و مستكبر و سيرى‌ناپذير مصون بدارد، نيازمند بوده‌اند؛ امروز با پيشرفت و گسترش ابزارهاى سلطه‌گرى، اين نياز همچنان پابرجا است.
من ميخواهم حقيقت ديگرى را مطرح كنم:
اسلام به ما آموخته است كه انسانها با وجود ناهمگونيهاى نژادى و زبانى و فرهنگى، فطرت همسانى دارند كه آنها را به پاكى و عدالت و نيكوكارى و همدردى و همكارى فرا ميخواند و همين سرشت همگانى است كه اگر از انگيزه‌هاى گمراه‌كننده به سلامت عبور كند، انسانها را به توحيد و معرفت ذات متعالى خداوند رهنمون ميگردد.
اين حقيقت تابناك داراى چنان ظرفيتى است كه قادر است پايه و پشتوانه‌ى تشكيل جوامع آزاد و سرافراز و برخوردار از پيشرفت و عدالت - توأماً - گردد و شعاع معنويت را بر همه‌ى فعاليتهاى مادّى و دنيائى انسانها نفوذ دهد و بهشتى دنيائى - پيش از بهشت اخروىِ موعود اديان الهى - براى آنان فراهم آورد. و نيز همين حقيقت مشترك و همگانى است كه ميتواند شالوده‌ريز همكاريهاى برادرانه‌ى ملتهائى باشد كه از نظر شكل ظاهرى و سابقه‌ى تاريخى و منطقه‌ى جغرافيائى، شباهتى به يكديگر ندارند.
همكاريهاى بين‌المللى هرگاه بر چنين شالوده‌اى استوار باشد، دولتها ارتباطات ميان خود را نه بر اساس ترس و تهديد يا افزون‌طلبى و منافع يكجانبه يا واسطه‌گرىِ افراد خائن و خودفروش، بلكه بر پايه‌ى منافع سالم و مشترك، و برتر از آن، منافع انسانيت بنا ميكنند و وجدان بيدار خود و خاطر ملتهاى خود را از دغدغه‌ها آسوده ميسازند.
اين نظم آرمانى در نقطه‌ى مقابل نظام سلطه قرار دارد، كه در قرنهاى اخير قدرتهاى سلطه‌گر غربى، و امروز دولت زورگو و متجاوز آمريكا، مدعى و مبلّغ و پيشقراول آن بوده‌ و هستند.
ميهمانان عزيز!
امروز آرمانهاى اصلى جنبش عدم تعهد با گذشت شش دهه همچنان زنده و پابرجاست؛ آرمانهائى مانند استعمارزدائى ، استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى، عدم تعهد به قطبهاى قدرت و ارتقاء همبستگى و همكارى ميان كشورهاى عضو. واقعيتهاى امروز جهان با آن آرمانها داراى فاصله است؛ ولى اراده‌ى جمعى و تلاش همه‌جانبه براى عبور از واقعيتها و دست يافتن به آرمانها، هرچند پُر چالش، ليك اميدآفرين و ثمربخش است.
ما در گذشته‌ى نزديك، شاهد شكست سياستهاى دوران جنگ سرد و نيز يكجانبه‌گرائىِ پس از آن بوده‌ايم. جهان با عبرت‌آموزى از اين تجربه‌ى تاريخى، در حال گذار به نظام بين‌المللى جديدى است و جنبش عدم تعهد ميتواند و بايد نقش نوينى ايفاء نمايد. اين نظام بايد بر پايه‌ى مشاركت همگانى و برابرى حقوق ملتها استوار باشد؛ و همبستگى ما كشورهاى عضو اين جنبش براى شكل‌گيرى اين نظم نوين، از ضرورتهاى بارز عصر كنونى است.
خوشبختانه چشم‌انداز تحولات جهانى، نويدبخش يك نظام چند وجهى است كه در آن، قطبهاى سنتى قدرت جاى خود را به مجموعه‌اى از كشورها و فرهنگها و تمدنهاى متنوع و با خاستگاههاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى و سياسى ميدهند. اتفاقات شگرفى كه در سه دهه‌ى اخير شاهد آن بوده‌ايم، آشكارا نشان ميدهد كه برآمدن قدرتهاى جديد با بروز ضعف در قدرتهاى قديمى همراه بوده است. اين جابه‌جائى تدريجى قدرت، به كشورهاى عدم تعهد فرصت ميدهد تا نقش مؤثر و شايسته‌اى را در عرصه‌ى جهانى بر عهده بگيرند و زمينه‌ى يك مديريت عادلانه و واقعاً مشاركتى را در پهنه‌ى گيتى فراهم آورند. ما كشورهاى عضو اين جنبش توانسته‌ايم در يك دوران طولانى، با وجود تنوع ديدگاهها و گرايشها، همبستگى و پيوند خود را در چهارچوب آرمانهاى مشترك حفظ كنيم؛ و اين دستاورد ساده و كوچكى نيست. اين پيوند ميتواند دستمايه‌ى گذار به نظمى عادلانه و انسانى قرار گيرد.
شرائط كنونى جهان فرصتى شايد تكرارنشدنى براى جنبش عدم تعهد است. سخن ما آن است كه اتاق فرمان جهان نبايد با ديكتاتورى چند كشور غربى اداره شود. بايد بتوان يك مشاركت دموكراتيك جهانى را در عرصه‌ى مديريت بين‌المللى شكل داد و تضمين كرد. اين است نياز همه‌ى كشورهائى كه مستقيم يا غيرمستقيم از دست‌اندازى چند كشور زورگو و سلطه‌طلب زيان ديده‌اند و مى‌بينند.
شوراى امنيت سازمان ملل داراى ساختار و سازوكارى غيرمنطقى، ناعادلانه و كاملاً غير دموكراتيك است؛ اين يك ديكتاتورىِ آشكار و يك وضعيت كهنه و منسوخ و تاريخ مصرف گذشته است. با سوء استفاده از همين سازوكار غلط است كه آمريكا و همدستانش توانسته‌اند زورگوئيهاى خود را در لباس مفاهيم شريف بر دنيا تحميل كنند. آنها ميگويند «حقوق بشر»، و منافع غرب را اراده ميكنند؛ ميگويند «دموكراسى»، و دخالت نظامى در كشورها را به جاى آن مى‌نشانند؛ ميگويند «مبارزه با تروريسم»، و مردم بى‌دفاع روستاها و شهرها را آماج بمبها و سلاحهاى خود ميسازند. در نگاه آنها، بشريت به شهروندان درجه‌ى يك و دو و سه تقسيم ميشوند. جان انسان در آسيا و آفريقا و آمريكاى لاتين ارزان، و در آمريكا و غرب اروپا گران قيمت‌گذارى ميشود. امنيت آمريكا و اروپا مهم، و امنيت بقيه‌ى بشريت بى‌اهميت دانسته ميشود. شكنجه و ترور اگر به دست آمريكائى و صهيونيست و دست‌نشاندگان آنها صورت گيرد، مُجاز و كاملاً قابل چشم‌پوشى است. زندانهاى مخفى آنها كه در نقاط متعددى در قاره‌هاى گوناگون شاهد زشت‌ترين و نفرت‌انگيزترين رفتارها با زندانيان بى‌دفاع و بى‌وكيل و بى‌محاكمه است، وجدان آنان را نمى‌آزارد. بد و خوب، كاملاً گزينشى و يكطرفه تعريف ميشود. منافع خود را به نام «قوانين بين‌المللى»، و سخنان تحكم‌آميز و غيرقانونى خود را به نام «جامعه‌ى جهانى» بر ملتها تحميل ميكنند و با شبكه‌ى رسانه‌اىِ انحصارىِ سازمان‌يافته، دروغهاى خود را راست، و باطل خود را حق، و ظلم خود را عدالت‌طلبى وانمود ميكنند و در مقابل، هر سخن حقى را كه افشاگر فريب آنها است، دروغ، و هر مطالبه‌ى برحقّى را ياغيگرى مينامند.
دوستان! اين وضعيت معيوب و پر زيان، غيرقابل ادامه است. همه از اين هندسه‌ى غلط بين‌المللى خسته شده‌اند. جنبش ۹۹ درصدى مردم در آمريكا بر ضدّ كانونهاى ثروت و قدرت در آن كشور، و اعتراض عمومى در كشورهاى اروپاى غربى به سياستهاى اقتصادى دولتهاشان نيز نشان لبريز شدن پيمانه‌ى صبر و تحمل ملتها از اين وضعيت است. بايد اين وضعيت نامعقول را علاج كرد.
پيوند مستحكم و منطقى و همه‌جانبه‌ى كشورهاى عضو جنبش عدم تعهد ميتواند در يافتن و پيمودن راه علاج، تأثيرات عميقى بر جاى بگذارد.
حضار محترم!
صلح و امنيت بين‌المللى از جمله‌ى مسائل حادّ جهان امروز ما است و خلع سلاحهاى كشتار جمعى و فاجعه‌بار، يك ضرورت فورى و يك مطالبه‌ى همگانى است. در دنياى امروز، امنيت، پديده‌اى مشترك و غيرقابل تبعيض است. آنها كه سلاحهاى ضد بشريت را در زرادخانه‌هاى خود انبار ميكنند، حق ندارند خود را پرچمدار امنيت جهانى قلمداد كنند. اين - بى‌شك - نخواهد توانست نيز امنيت را براى خود آنها به ارمغان آورد. امروز با تأسفِ فراوان ديده ميشود كه كشورهاى دارنده‌ى بيشترين تسليحات هسته‌اى، اراده‌اى جدّى و واقعى براى حذف اين ابزارهاى مرگبار از دكترين نظامى خود ندارند و آن را همچنان عامل رفع تهديد و شاخصى مهم در تعريف جايگاه سياسى و بين‌المللى خود ميدانند. اين تصور، به كلّى مردود و مطرود است.
سلاح هسته‌اى نه تأمين‌كننده‌ى امنيت و نه مايه‌ى تحكيم قدرت سياسى است، بلكه تهديدى براى اين هر دو است. حوادث دهه‌ى ۹۰ قرن بيستم نشان داد كه داشتن اين تسليحات نميتواند رژيمى همانند شوروى سابق را هم حفظ كند. امروز نيز كشورهائى را ميشناسيم كه با داشتن بمب اتم، در معرض امواج ناامنى‌هاى مهلكند.
جمهورى اسلامى ايران استفاده از سلاح هسته‌اى و شيميائى و نظائر آن را گناهى بزرگ و نابخشودنى ميداند. ما شعار «خاورميانه‌ى عارى از سلاح هسته‌اى» را مطرح كرده‌ايم و به آن پايبنديم. اين به معنى چشم‌پوشى از حق بهره‌بردارى صلح‌آميز از انرژى هسته‌اى و توليد سوخت هسته‌اى نيست. استفاده‌ى صلح‌آميز از اين انرژى، بر اساس قوانين بين‌المللى، حق همه‌ى كشورها است. همه بايد بتوانند از اين انرژى سالم در مصارف گوناگونِ حياتى كشور و ملتشان استفاده كنند و در اِعمال اين حق، وابسته به ديگران نباشند. چند كشور غربى كه خود دارنده‌ى سلاح هسته‌اى و مرتكب اين كار غيرقانونى‌اند، مايلند توان توليد سوخت هسته‌اى را نيز در انحصار خود نگه دارند. حركتى مرموز در حال شكل‌گيرى است تا انحصار توليد و فروش سوخت هسته‌اى را در مراكزى با نام بين‌المللى ولى در واقع در پنجه‌ى چند كشور معدود غربى، تثبيت و دائمى كنند.
طنز تلخ روزگار ما آن است كه دولت آمريكا كه دارنده‌ى بيشترين و مرگبارترين سلاحهاى هسته‌اى و ديگر سلاحهاى كشتار جمعى و تنها مرتكبِ به‌كارگيرى آن است، امروز ميخواهد پرچم مخالفت با اشاعه‌ى هسته‌اى را به دوش بگيرد! آنها و شركاى غربى‌شان رژيم صهيونيستىِ غاصب را به سلاحهاى هسته‌اى مجهز كرده و براى اين منطقه‌ى حساس، تهديدى بزرگ فراهم كرده‌اند؛ اما همين مجموعه‌ى فريبگر، استفاده‌ى صلح‌آميز از انرژى هسته‌اى را براى كشورهاى مستقل برنميتابند و حتّى با توليد سوخت هسته‌اى براى راديوداروها و ديگر مصارف صلح‌آميز انسانى، با هرچه در توان دارند، ستيزه‌گرى ميكنند. بهانه‌ى دروغين آنان، بيم از توليد سلاح هسته‌اى است. در مورد جمهورى اسلامى ايران، آنان خود ميدانند كه دروغ ميگويند؛ اما سياست‌ورزى، آنگاه كه كمترين اثرى از معنويت در آن نباشد، دروغ را هم مجاز ميشمرد. آيا آن كه در قرن بيست‌ويكم زبان به تهديد اتمى ميگشايد و شرم نميكند، از دروغگوئى پرهيز و شرم خواهد كرد؟!
من تأكيد ميكنم كه جمهورى اسلامى هرگز در پى تسليحات هسته‌اى نيست، و نيز هرگز از حق ملّت خود در استفاده‌ى صلح‌آميز از انرژى هسته‌اى چشم‌پوشى نخواهد كرد. شعار ما «انرژى هسته‌اى براى همه، و سلاح هسته‌اى براى هيچكس» است. ما بر اين هر دو سخن پاى خواهيم فشرد و ميدانيم كه شكستن انحصار چند كشور غربى در توليد انرژى هسته‌اى در چهارچوب معاهده‌ى عدم اشاعه، به سود همه‌ى كشورهاى مستقل و از جمله كشورهاى عضو جنبش عدم تعهد است.
تجربه‌ى سه دهه ايستادگىِ موفقيت‌آميز در برابر زورگوئى‌ها و فشارهاى همه‌جانبه‌ى آمريكا و متحدانش، جمهورى اسلامى را به اين باور قطعى رسانده است كه مقاومت يك ملت متحد و داراى عزم راسخ، قادر است بر همه‌ى خصومتها و عنادها فائق آيد و راه افتخارآميز به سوى هدفهاى بلند خود را بگشايد. پيشرفتهاى همه‌جانبه‌ى كشور ما در دو دهه‌ى اخير واقعيتى است كه در برابر چشم همگان قرار دارد و رصدكنندگان رسمى بين‌المللى مكرراً بدان اذعان كرده‌اند؛ و اين همه در شرائط تحريمها و فشارهاى اقتصادى و تهاجم تبليغاتى شبكه‌هاى وابسته به آمريكا و صهيونيسم اتفاق افتاده است. تحريمهائى كه ياوه‌گويان، آن را فلج‌كننده ناميدند، نه تنها ما را فلج نكرده است و نخواهد كرد، بلكه گامهاى ما را محكمتر، و همت ما را بلندتر، و اطمينان ما را به درستى تحليلهاى خود و نيز به توانائى درون‌زاى ملتمان راسختر كرده است. ما يارى خداوند را در اين چالشها بارها و بارها به چشم ديده‌ايم.
ميهمانان گرامى!
لازم ميدانم در اينجا از يك مسئله‌ى بسيار مهم سخن بگويم؛ كه اگرچه مربوط به منطقه‌ى ما است، ولى ابعاد گسترده‌ى آن از اين منطقه فراتر رفته و سياستهاى جهانى را در طول چندين دهه تحت تأثير قرار داده است و آن، مسئله‌ى دردآور فلسطين است. خلاصه‌ى اين ماجرا آن است كه يك كشور مستقل و داراى شناسنامه‌ى روشنِ تاريخى به نام «فلسطين»، بر اساس يك توطئه‌ى وحشتناك غربى با سردمدارى انگليس در دهه‌ى ۴۰ قرن بيستم، از ملت آن، غصب و به زور سلاح و كشتار و فريب، به جماعتى كه عمدتاً از كشورهاى اروپائى مهاجرت داده شده‌اند، واگذار گرديده است. اين غصب بزرگ كه در آغاز با كشتارهاى جمعىِ مردم بى‌دفاع در شهرها و روستاها و راندن مردم از خانه و كاشانه‌ى خود به كشورهاى هم‌مرز همراه بود، در طول بيش از شش دهه همچنان با همين جنايتها ادامه يافته است و امروز هم ادامه دارد. اين، يكى از مهمترين مسائل جامعه‌ى بشريت است. سران سياسى و نظامى رژيم غاصب صهيونيست، در اين مدت از هيچ جنايتى پرهيز نكرده‌اند؛ از كشتار مردم و ويران كردن خانه‌ها و مزارع آنان و دستگيرى و شكنجه‌ى مردان و زنان و حتّى كودكان آنان، تا تحقير و توهين به كرامت اين ملت و سعى در نابودى و هضم آن در معده‌ى حرامخوار رژيم صهيونيستى، و تا حمله به اردوگاههاى آنان در خود فلسطين و در كشورهاى همسايه كه ميليونها آواره را در خود جاى ميداده است. نامهاى «صبرا» و «شتيلا» و «قانا» و «دير ياسين» و امثال اينها با خون مردم مظلوم فلسطين در تاريخ منطقه‌ى ما ثبت شده است. اكنون نيز پس از شصت و پنج سال، هنوز همچنان همين جنايتها در رفتار گرگان درنده‌ى صهيونيست با باقى‌ماندگان در سرزمينهاى اشغالى ادامه دارد. آنها پى‌درپى جنايتهاى جديدى مى‌آفرينند و منطقه را با بحران تازه‌اى روبه‌رو ميكنند. كمتر روزى است كه خبرى از قتل و جرح و زندانى كردن جوانهائى مخابره نشود كه به دفاع از وطن و كرامت خود برخاسته و به ويرانگرى مزارع و خانه‌هاى خود اعتراض كرده‌اند. رژيم صهيونيستى كه با به راه انداختن جنگهاى فاجعه‌بار و كشتار مردم و اشغال سرزمينهاى عربى و سازماندهى تروريسم دولتى در منطقه و جهان، دهها سال ترور و جنگ و شرارت به راه انداخته، ملت فلسطين را كه براى احقاق حق خود به پا خاسته و مبارزه ميكنند، تروريست مينامد و شبكه‌ى رسانه‌هاى متعلق به صهيونيزم و بسيارى از رسانه‌هاى غربى و مزدور نيز با زير پا گذاشتن تعهّد اخلاقى و رسانه‌اى، اين دروغ بزرگ را تكرار ميكنند. سردمداران سياسىِ مدعى حقوق بشر نيز چشم بر اين همه جنايت بسته و بدون شرم و پروا، از آن رژيم فاجعه‌آفرين حمايت كرده و در نقش وكيل‌مدافع آن ظاهر ميشوند.
سخن ما آن است كه فلسطين متعلق به فلسطينى‌ها است و ادامه‌ى اشغال آن، ظلمى بزرگ، تحمل‌ناپذير و خطرى عمده براى صلح و امنيت جهانى است. همه‌ى راههائى كه غربيها و وابستگان آنها براى «حل مسئله‌ى فلسطين» پيشنهاد كرده و پيموده‌اند، غلط و ناموفق بوده است و در آينده نيز چنين خواهد بود. ما راه‌حلى عادلانه و كاملاً دموكراتيك را پيشنهاد كرده‌ايم: همه‌ى فلسطينى‌ها، چه ساكنان كنونى آن، و چه كسانى كه به كشورهاى ديگر رانده شده و هويت فلسطينى خود را حفظ كرده‌اند، اعم از مسلمان و مسيحى و يهودى، در يك همه‌پرسىِ عمومى، با نظارتى دقيق و اطمينان‌بخش شركت كنند و ساختار نظام سياسى اين كشور را انتخاب نمايند و همه‌ى فلسطينيانى كه سالها رنج آوارگى را تحمل كرده‌اند، به كشور خود باز گردند و در اين همه‌پرسى و سپس تدوين قانون اساسى و انتخابات، شركت نمايند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد.
در اينجا مايلم پندى خيرخواهانه به سياستمداران آمريكائى كه تاكنون همواره به عنوان مدافع و پشتيبان رژيم صهيونيستى در صحنه حاضر شده‌اند، بدهم: اين رژيم تاكنون براى شما دردسرهاى بيشمار داشته است؛ چهره‌ى شما را در ميان ملتهاى منطقه، منفور و شما را در چشم آنان شريك جنايات صهيونيستهاى غاصب معرفى كرده است؛ هزينه‌هاى مادى و معنوى كه در طول سالهاى متمادى از اين رهگذر به دولت و ملت آمريكا تحميل شده است، سرسام‌آور است؛ و احتمالاً در آينده اگر همين روش ادامه يابد، هزينه‌هاى شما سنگين‌تر هم خواهد شد. بيائيد به پيشنهاد جمهورى اسلامى درباره‌ى همه‌پرسى بينديشيد و با تصميمى شجاعانه، خود را از گره ناگشودنى كنونى نجات دهيد. بى‌شك مردم منطقه و همه‌ى آزادانديشان گيتى از اين اقدام استقبال خواهند كرد.
ميهمانان محترم!
اكنون به سخن آغازين باز ميگردم. شرائط گيتى حساس و جهان در حال گذار از يك پيچ تاريخىِ بسيار مهم است. انتظار ميرود كه نظمى نوين در حال تولد يافتن باشد. مجموعه‌ى غيرمتعهدها حدود دو سوم اعضاء جامعه‌ى جهانى را در خود جاى داده است و ميتواند در شكل‌دهى آينده نقشى بزرگ ايفاء كند. تشكيل اين اجلاس بزرگ در تهران نيز خود حادثه‌اى پرمعنا است كه بايد در محاسبات به كار آيد. ما اعضاء اين جنبش با هم‌افزائى امكانات و ظرفيتهاى گسترده‌ى خود ميتوانيم براى نجات جهان از ناامنى و جنگ و سلطه‌گرى، نقشى تاريخى و ماندگار بيافرينيم.
اين مقصود فقط با همكاريهاى همه‌جانبه‌ى ما با يكديگر امكان‌پذير است. در ميان ما، كشورهاى بسيار ثروتمند و نيز كشورهاى داراى نفوذ بين‌المللى كم نيستند. علاج مشكلات با همكاريهاى اقتصادى و رسانه‌اى و انتقال تجربه‌هاى پيشبرنده و تعالى‌بخش، كاملاً امكان‌پذير است. بايد عزمهامان را راسخ كنيم؛ به هدفها وفادار بمانيم؛ از اخم قدرتهاى زورگو نترسيم و به لبخند آنان دل خوش نكنيم؛ اراده‌ى الهى و قوانين آفرينش را پشتيبان خود بدانيم؛ به شكست تجربه‌ى اردوگاه كمونيستى در دو دهه پيش، و شكست سياستهاى به اصطلاح ليبرال دموكراسى غربى در حال حاضر - كه نشانه‌هاى آن را در خيابانهاى كشورهاى اروپائى و آمريكایی و گره‌هاى ناگشودنى اقتصاد اين كشورها همه مى‌بينند - با چشم عبرت بنگريم. و بالاخره سقوط ديكتاتورهاى وابسته به آمريكا و همدست رژيم صهيونيستى در شمال آفريقا و بيدارى اسلامى در كشورهاى منطقه را فرصتى بزرگ بشماريم. ما ميتوانيم به ارتقاء «بهره‌ورى سياسى جنبش عدم تعهد» در مديريت جهانى بينديشيم؛ ميتوانيم براى تحول در اين مديريت، سندى تاريخى تهيه كنيم و ابزارهاى اجرائى آن را فراهم نمائيم؛ ميتوانيم حركت به سمت همكاريهاى مؤثر اقتصادى را طراحى و الگوهاى ارتباط فرهنگى ميان خود را تعريف كنيم. بى‌شك تشكيل دبيرخانه‌ى فعال و پرانگيزه‌اى براى اين تشكيلات، خواهد توانست به حصول اين مقاصد كمكى بزرگ و پر تأثير تقديم كند.


برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, ] [ 15:25 ] [ محمدسلطانی ]

درباره وبلاگ

سلام به توبچه بسیجه تندوتیز من امیدوارم که شمانهایت استفاده راازاین وبلاگ ببرید لطفانظریادتون نره
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 2527
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

پایگاه مقاومت بسیج سایبری

بچه بسیجی تندوتیز

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 2527
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1